گروه اجتماعی- نام منطقه دروازه غار – هرندی فعلی – تا چند سال قبل با اعتیاد و افراد خانمان گره خورده بود و مردم با شنیدن نام این منطقه قدیمی تهران، نخست به یاد وضعیت اسفبار این منطقه و رنجی که اهالی آن متحمل میشدند، میافتادند و بعد هم در ذهن خود، راهکارهایی – ولو دمدستی – را زیر و رو و از چرایی عدم مقابله با این افراد و زدودن چهره منطقه هرندی از این افراد بیخانمان و آسیبدیده گله میکردند.
هرندی، اما بعد از یک رشته اقدامات شهرداری و همکاری این نهاد با ناجا توانست رنگ و روی امنیت به خود ببیند و از پاتوقی برای استقرار معتادان و خرده فروشان مواد مخدر، به منطقهای برای سکونت در آرامش و امنیت تبدیل شود.
آرامش مثالزدنی
به دروازه غار قدم میگذارم، همان جایی که تا دو سال قبل، محلی برای اجتماع معتادان بود و دو بوستان حقانی و هرندیاش میزبان چادرهای معتادن. اما حالا از وضعیت سابق خبری نیست و ساماندهی از سوی شهرداری به نحوی انجام شده که گویی هیچگاه معتادی در اینجا حضور نداشته است. در دوران حکمرانی معتادان بر دروازه غار، مادران با نگاهی نگران دست فرزند خود را گرفته، هراسان و شتابان به سوی مقصد حرکت میکردند تا مبادا در مسیر، معتاد یا خرده فروشی سد راهشان شود و مزاحمتی ایجاد کند. ماشینهای اهالی در خطر بود و شبی نبود که خودرویی توسط معتادان خالی نشود. پارکها مملو از معتادان و فضای سبزی که برای ساکنان محله بود، به فضایی برای گردهمایی شبانه متجاهران بدل شده بود. اما اکنون شرایط فرق دارد. برق امید موجود در نگاه اهالی محله را روشن کرده و پیرمردها، حالا بعد از مدتها میتوانند چهارپایهای جلوی در خانهشان بگذارند و وقتشان را با تماشای خیابان و گذر عابران صرف کنند؛ همان کاری که در دوران سیطره معتادان بر هرندی امکانپذیر نبود!
رضایت اهالی قدیمی
یکی از اهالی از خانهای کوچک، اما با صفایش بیرون میآید. پیش میروم و از او در مورد اقدامات شهرداری برای پاککردن چهره منطقه از معتادان میپرسم. تعلل نمیکند و بلافاصله میگوید: «واقعا دست شهرداری درد نکند. ما در چند سالی که معتادان این جا را قرق کرده بودند، جرات بیرون رفتن نداشتیم. در خطر بودیم و با هر نهادی هم صحبت میکردیم ما را به جاهای دیگر ارجاع میدادند. واقعا ممنونیم که آرامش را به محله ما بازگرداندند.»
فردی دیگری که خود را آقای فتحی معرفی میکند و میگوید از قدیمیهای این محله است و در این 60 سال سکونت در دروازه غار، تغییر و تحولات متعددی را شاهد بوده، درباره اقدام شهرداری تهران میگوید: «باور کنید که وضعیت الان دروازه غار از همیشه بهتر است. دیگر معتادی جرات حضور در اینجا را ندارد و فهمیدهاند که دیگر جایی در محله هرندی ندارند. برخورد جدی شهرداری با آنها و آنطور که شنیدم تحویل این افراد به مراکز ترک اعتیاد، باعث شده که دروازه غار دیگر پاتوق معتادها نباشد.»
پارک هرندی؛ در امنیت کامل
اگرچه عدم همکاری دستگاههای مختلف با شهرداری تهران، مسیر جمع آوری معتادان و ساماندهی منطقه هرندی را چند سالی به تعویق انداخت، اما حالا دست کم تعامل میان نیروی انتظامی و شهرداری تهران به حدی رسیده که نیروهای انتظامی در پارک هرندی مستقر شدهاند تا هیچ معتادی مجال حضور در پارک را نیابد.
سراغ یکی از ماموران میروم تا از وضعیت با خبر شوم. میگوید: «به صورت مستمر اینجا هستیم تا اجازه ندهیم معتادی چادر بزند تا برای مردم منطقه مزاحمت ایجاد کند.»
مامور دیگری نیز با تایید سخنان همکارش توضیح میدهد: «بعد از همکاری ما با شهرداری، معتادان از اینجا جمع شدهاند و حالا هیچ فرد بیخانمانی اجازه حضور در این پارک و به طور کلی منطقه را ندارد. چون محله را زیر نظر داریم.»
در جریان صبحت با ماموران، یک مادر و کودک وارد پارک شدند. سراغشان رفتم و از آنها خواستم که امروز پارک هرندی را با روزهای پیش از ساماندهی معتادان مقایسه کنند. مادر که احساس رضایت در لحنش پیداست میگوید: «اصلا تصور نکنید که قبل از جمع آوری معتادان توسط شهرداری میتوانستیم به این پارک بیاییم. پارک مملو از معتادان زن و مرد بود که شبانه روز در اینجا حضور داشتند. از ترس اینکه بخواهند از ما دزدی و زورگیری کنند، از خانه هم بیرون نمیرفتیم، چه برسد به اینکه بخواهم دست بچهام را بگیرم و او را به پارک بیاورم.»
پیرمردی نیز روی نیمکت پارک نشسته، جدول حل میکند و به صدای پرندهها گوش سپرده است. میگذارم کلمه مورد نظر در جدول را بیابد و بعد سراغاش بروم. کنار او مینشینم و سوالی که از اهالی منطقه پرسیدم را مطرح میکنم. میگوید: «اگر قبلا به اینجا آمده باشید میدانید که وضعیت تغییر کرده. از شهرداری بسیار تشکر میکنم که دروازه غار را به اهالی بازگرداند. چون کاسه صبرمان دیگر لبریز شده بود و هیچ کس هم پاسخگو نبود. ولی شهرداری آمد و در یک حرکت حسابشده همه این افراد بی سرپناه را بُرد.»
خیابانها ایمن؛ خیالها آسوده
دیگر خودروها توسط معتادان مورد سرقت قرار نمیگیرند و اهالی میتوانند با خیال راحت خودرو در خیابان و کوچهها پارک کنند؛ بیآنکه مجبور باشند در طول شب چندین بار تا پشت پنجره بیایند و با نگاه نگران خودروی خود را رصد کنند. آقای آلایوب، از اهالی منطقه، مسافرکش است و میگوید: «در دوران حضور معتادان در این منطقه، ماهی یک بار شیشه ماشین شکسته میشد و معتادان هر چه داخل داشبورد بود را میبردند. دستمان هم به جایی بند نبود.» او ادامه میدهد: «جان و مالمان در امان نبود. حتی کسی حاضر نبود خانهها را بخرد یا اجاره کند تا بتوانیم نقل مکان کنیم. با یک سری معتاد در جایی که محل سکونتمان بود، گیر افتاده بودیم.»
محسن نیز که از اهالی محله است، خاطره خوشی از حضور معتادان در این محدوده ندارد و میگوید: «همین معتادها موتورسیکلت من را دزدیدند و بعد هم هرچه پیگیری کردیم پیدا نشد. همه چیز را میدزدیدند و به قیمت ارزان میفروختند تا مواد مخدر تهیه کنند. خدا را شکر که جمع شدند و دیگر خبری از آنها نیست.»
ساز مخالف با شهرداری!
بیشک اگر در طول بیش از یک دهه فعالیت مدیران فعلی شهر تهران، نهادهای مختلف با شهرداری تهران همکاری میکردند و بودجه اقدامات عمرانی، فرهنگی و اجتماعی شهرداری به درستی و مطابق مصوبات از سوی دولتها تامین میشد، بیش از پیش شاهد پیشرفت و تعالی شهر تهران بودیم؛ چنان که امروز شهرداری تهران با دست خالی توانسته اقدامات برجستهای را در حوزههای مختلف شهری به انجام برساند و طرح ساماندهی معتادان هرندی، تنها یکی از این نمونههاست. نمونهای که در صورت همکاری به موقع نهادهای مختلف دخیل در موضوع مبارزه با مواد مخدر و آسیبهای اجتماعی، باید زودتر از اینها به نتیجه میرسید و شهرداری تهران میتوانست بخشی از بودجه صرف شده در ساماندهی منطقه هرندی را در بخشهای عمرانی یا فرهنگی به مصرف برساند.