هر روز صبح، صدای بلندگویش، در فضای محل می پیچد. اگر کمی دقت شود، صدای لاستیک های وانت که روی آسفالت کوچه و خیابان به آرامی حرکت می کند، شنیده می شود؛ مسیر کوچه را که طی می کند دوباره بلندگو به دست می شود و مردم را برای خرید فرا می خواند.
چند دقیقه ای می گذرد تا درها کم کم باز شود و مشتری هایش سر برسند و او تا ساعتی در محل می ماند.
...
مش قاسم که تازه جشن ۶۰ سالگی اش را گرفته است، می گوید: در گذشته فروش مان بهتر بود و صبح که می آمدم، ظهر نشده، تمام باری که آورده بودم به فروش می رسید اما دوره فرق کرده است.
وی ادامه می دهد: برخی خانواده ها دیگر اینگونه خرید نمی کنند و ترجیح می دهند که به بازار میوه و تره بار بروند یا از مغازه های بزرگ خرید کنند که تنوع بیشتری داشته باشند.
مش قاسم اضافه می کند: گاهی اوقات برخی خانواده ها گلایه می کنند که ما سر و صدا می کنیم و مزاحم آسایش آنها هستیم.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا با کسی در این خصوص درگیر هم شده است، می افزاید: قبلا به ندرت بود اما این چند سال اخیر بیشتر شده است. حتی یکبار کارم به کلانتری کشید و تعهد دادم.
مش قاسم می گوید: دیگر چاره ای ندارم. همین کار را بلدم و مردم هم مرا می شناسند و اعتماد دارند. مشکلات هم هست و چاره ای نیست.
...
مش قاسم ها این روزها کمتر از گذشته شدند و بیشتر در محله های قدیم با همان بافت، پذیرایشان هستند. در همان محله های قدیمی هم، گلایه هایی نسبت به رفت و آمد و بلندگوهایشان وجود دارد. این روزها شغل مش قاسم ها، شغلی کاذب نامیده می شود که آلودگی صوتی ایجاد می کند.
برخی می گویند چون فروش به این نحو، هزینه مالیات و کرایه مغازه ندارد برای فروشنده و خریدار به صرفه است اما خیلی از مردم این روزها به آلودگی صوتی آنها معترض ترند و ارزان بودن، جایگاه زیادی ندارد.