در سالهای60 تا 68 و تحت تأثیر دوران دفاع مقدس، عمده آثار سینمای ایران به این واقعه متمایل شدند که از آنها میتوان به «بلمی به سوی ساحل»، «پرواز در شب»، «کانی مانگا» و «مهاجر» اشاره کرد؛ هرچند فیلمسازان مولفی هم دراین دوره به ساخت آثار روشنفکری مانند «حاجی واشنگتن» (علی حاتمی، 1361)، «بایکوت» (محسن مخملباف، 1364)، «خانه دوست کجاست» (عباس کیارستمی، 1365)، «باشو غریبه کوچک» (بهرام بیضایی، 1365) و «اجارهنشینها» (داریوش مهرجویی، 1365) پرداختند.
در سال های67 تا 76، پس از پایان جنگ و تبعات آن و همچنین پیدایش طبقه جدید سرمایهدار، سه گفتمان قالب شکل گرفت که دسته اول با عنوان محافظهکار و طرفدار حفظ وضع موجود، دسته دوم با تم انتقادی و درجهت به چالش کشیدن فضای قبلی و ایجاد گفتمان نو و دسته سوم سینمای موج نو که عمدتاً معطوف به خارج از مرزها و جشنوارههای خارجی بود.
درسال های76 تا 84 و پس از تغییر گفتمان سیاسی حاکم، فضای جدیدی در فرهنگ کشور از جمله سینما ایجاد شد؛ پرداخت به مسائل اجتماعی که در دوره قبل کمتر مجال بیان داشت، توجه و نقش آفرینی ویژه زنان، دوری از روستا و توجه به سینمای شهری از جمله مشخصههای این دوره بود که از آنها میتوان به «دو زن»، «قرمز» و «شوکران» اشاره کرد.
درسال های 84 تا 92 و پس از تغییر دوباره گفتمان سیاسی حاکم، دورهای از سینمای ایران شکل گرفت که ترکیبی از جریان آثار پرفروش طنز مثل آثار «مسعود ده نمکی»، سینمای اجتماعی «اصغرفرهادی» و موج فیلمهای زنانه با محوریت «تهمینه میلانی» و «رخشان بنی اعتماد» که هریک دارای نقاط ضعف و قوت خود بودند.
سیاستگذاریهای کلان دولتی
اینکه هر دوره از سینمای ایران، مستقیماً تحت تأثیر گفتمان سیاسی قالب و سیاست گذاریهای مدیران بعضاً غیر فرهنگی آن بوده است اتفاق خوشایندی نیست. این رویه باعث عدم استقلال هنرمندان و در مواردی بیهویتی سینما میشود؛ هرچند در لزوم وجود استراتژیهای کلان فرهنگی جمهوری اسلامی، در سینما بحثی نیست و قطعاً سینمای ایران هم بهعنوان یکی از شاخههای مهم فرهنگی کشور باید نقشی جزیی از سیستم را داشته باشد، اما زیادهروی در پیروی از سیاستهای مدیران وقت ممکن است در مواردی به تبدیل شدن هنرمندان به مهرههای بازی جریانهای سیاسی منجر شود.
دولت یازدهم به ماههای آخر دوره چهارساله خود نزدیک میشود و طبیعتاً مدیران ارشد فرهنگی آن، زمان کافی را در جهت خط دهی مورد نظر به جریان سینمایی کشور داشتهاند و شرایط فعلی سینمای ایران چه به لحاظ کمی و چه از نظر کیفی لااقل تا حدود زیادی ماحصل سیاستگذاریهای دولت فعلی است.
از قدیم بین اهالی فرهنگ این جمله معروف بود که جشنواره فیلم فجر، تا حدودی نمایش وضعیت سینمای ایران در یک سال آینده است و فیلمهای نمایش داده شده در جشنواره عصاره تولیدات یک سال سینما و اوضاع آن در ماههای آتی است.
جشنواره امسال
ژانر اجتماعی یکی از گونههای پرطرفدار بین فیلمسازان کشور ماست که با توجه به بافت فرهنگی کشور و طبقات اجتماعی آن، میتواند دربرگیرنده سوژههای فراوانی باشد که با استفاده از فیلمنامه ای قوی، به اثر سینمایی جذابی تبدیل شوند؛ «آژانس شیشهای»، «مرهم»، «درباره الی» و بسیاری از آثار از این دست را میتوان بهعنوان نمونه نام برد.
جشنواره، امسال هم به سنت سالهای پیش با معرفی هیات انتخاب و آثار پذیرفته شده آغاز به کار کرد و تا به امروز با گذشت نیمی از آن، تعداد زیادی از آثار به نمایش در آمدهاند.
سنت مرسوم این گونه بوده است که در زمان صدور مجوز ساخت یک اثر سینمایی مدیران ارشد فرهنگی برای دوری از ژانر و سوژهزدگی، خصوصاً در موضوعات خاص نظارت ویژهای بهعمل میآوردند؛ این نظارت پس از تولید محصول و هنگام نمایش هم ادامه پیدا میکرد و در زمان جشنواره هم هیات انتخاب با گزینش آثار متنوع به حضور ژانرهای مختلف کمک میکردند تا در عین تنوع، موضوع خاصی در جشنواره بهصورت پارادایم قالب حکمفرما نشود.
در جشنواره فیلم فجر امسال، لاقل تا این لحظه تعداد قابل توجهی از آثار، حاوی قتل یا مرگ طبیعیاند که با توجه به میانگین اینتم در فیلمهای نمایش داده شده به تحلیلهای ناخوشایندی میرسیم.
آن بخشی که به مدیران فرهنگی و سیاستگذاریها و انتخاب آثار توسط آنها برمیگردد قبلاً اشاره شد و این حجم از آثار خشونتآمیز و حاوی سکانسهای مربوط به قتل در خوشبینانهترین حالت ماحصل کجسلیقگی آنهاست؛ اما در سوی دیگر این معادله فیلمسازان محترمی حضور دارند که عمدتاً جزو هنرمندان متعهد و کاربلد سینمای ایران هستند اما باید این را از آنها پرسید که مگر قتل، جنایت و مرگ چه بخشی از زندگی امروز جامعه ایرانی (با تمام ناهنجاریها) را تشکیل میدهد که این اتفاق به دغدغه این هنرمندان تبدیل شده است؟ آیا این فیلمسازان محترم برای فرار از موضوعات تکراری به دام خونبازی پناه آوردهاند؟ این نقش پررنگ خشونت دلیلی بر تنبلی محتوایی و ریسکناپذیری در ابراز سوژههای مختلف اجتماعی نیست؟
«نگار»، «سارا و آیدا»، «خفگی»، «او»، «آذر»، «بدون تاریخ بدون امضا»، «قاتل اهلی»، «تابستان داغ» اینها فقط آثاریاند که تا این لحظه نمایش داده شدهاند؛ قتل، جنایت و مرگ بخشی از واقعیات هر جامعهای است و نمایش این واقعیات نه سیاهنمایی است و نه خیانت، اما هر وجدان با انصافی این موضوع را قبول دارد که تعداد آثار فوق در کلیت جشنواره نه فقط مفید نیست بلکه میتواند به آزار روانی مخاطب نیز منجر شود.