شاگرد کلاس روزگار به سخنان استاد تجربه، خوب گوش نمی‌کند!

 احمد حکیمی پور، مردی میان‌سال، سیاستمداری اصلاح طلب که سپیدی موهایش، لحن و کلام خام و بی تجربه‌اش را تغییر نداده و این امر حاکی از آنست که وی باید هم‌چنان در حال آموختن از درس‌های روزگار بدست آموزگار و استاد تجربه باشد.

اما گویا آن‌چنان‌که باید شاگرد کلاس روزگار به سخنان استاد تجربه، خوب گوش نمی‌کند. مردی که حیات سیاسی خود را در زیستی غوغاسالار ولو به قیمت به زندان انداختن فردی صادق اما فریب خورده و آب خنک نوشاندن به وی می‌داند.

حکایت غوغا زیستی عضو اصلاح‌طلب شورای شهر چهارم تهران، داستانی تلخ و گزنده است. تنها علم‌دار به جای مانده از شورای منقرض شده‌ی اول شهر تهران، آن‌چنان کاری کرد که بدون این‌که بداند، چاه ویلی ناخواسته برای اصلاح‌طلبان هم‌مسلک خود کنده که پر از بی‌اخلاقی و بی وفایی است.

عجیب‌تر این‌که توجیهات این اصلاح‌طلب آماتور، عذر بدتر از گناه است تا آنجا که هم مسلکان شورایی وی برای دوری از داغی این ننگ بر جبین چروکیده‌ی اصلاح طلبان، در صف برائت و سکوت از درون، قلب را برای استغفار در پیشگاه ملت آماده می‌کنند.

تلخند ماجرای احمد و یاشار؛ از انکار شناخت تا امین اسناد

آقای حکیمی پور در ابتدا، شناخت آقای یاشار سلطانی را انکار می‌کرد، اما به یکباره و دست برقضا بعد از اثبات ارسال اسناد از سوی دبیرکل حزب اراده‌ی ملت ایران به مدیر مسئول سایت معماری نیوز، نام یاشار سلطانی از بخش تاریک و ناخودآگاه ذهن احمد خان وارد بخش خودآگاه شده و به مرحله‌ی تایید ارسال مدارک می‌رسد. توجیه دور از حکمت حکیمی‌پور، هر انسان صاحب خردی را به فکر عمیق فرو می‌برد که چگونه حکیمی‌پور از مرحله‌ی انکار به مرحله‌ی شناخت و اعتماد به سلطانی رسید آن هم به دلایلی مانند اینکه مدیر مسئول سایت معماری نیوز را  فردی امین، صادق و دلسوز و قابل اعتماد می‌دانست و گمان نمی‌کرد که اسناد محرمانه‌ی شهرداری را در سایت خودش نشر بدهد!!! بدین‌گونه نام یاشار سلطانی از پستوهای ذهن حکیمانه‌ی حکیمی‌پور به عالم روشنایی اندیشه قدم نهاد و بر ذهن و جان احمد خان مستولی شد. اگرچه این حال باعث انگشت گزیدن اصلاح طلبان از این رفتار دور از حکمت هم مسلکی‌شان شد اما نتوانست مرهمی باشد بر آبروی رفته‌شان و عامل رهایی یار رسانه‌ای اصلاح طلبان از بند.

سیاسی کار، سنت مذموم میراث‌دار شورای اول!!

امید می‌رفت که شورای منقرض شده‌ی اول شهر تهران که در ید مطلق کارگزاران و یاران مشارکتی اصلاح‌طلبان بود، با ترکیبی یکدست، با کلید تدبیر باری از دوش پایتخت نشینان بردارد؛ اما عملکرد صرفا سیاسی اعضای اصلاح‌طلب، کار را به انحلال رسانید تا آن‌جا که برخی شورای اول را به مثابه پل پیروزی برای ارتقاء به کرسی‌های مجلس یافتند. استعفای چهره‌هایی مانند جمیله کدیور و عبدالله نوری با همین هدف صورت گرفت؛ اگرچه تنها همسر وزیر وقت فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات کامروا شد و رئیس وقت شورای اول شهر تهران به دلیل سابقه‌ی محکومیت قضایی در مقام مدیر مسئولی روزنامه خرداد نتوانست منتخب مردم شود.

این وضعیت، شورای شهر اول را در حالت برزخی عدم و وجود قرار داد و نهایت امر این‌که وجه امتناع شورا بر وجه ایجابی‌اش غلبه یافت و با روند قهقرایی که در پیش گرفته بود به انقراض و انحلال انجامید. شورای شهری‌که باید مشکلی از بلدیه‌ی شهرنشینان حل می‌کرد، به لطف کلید تدبیر اصلاح طلبان به بلیه‌ای تبدیل شده بود که فرجامی جز فنا نیافت.

حال چه باید کرد؟

اگر تجربه‌ی گران‌سنگ حکیمی‌پور از شورای اول، چراغ راه سخت حیات سیاسی وی باشد و اگر بخواهد هم‌چون حکیمی از این رسوایی نجات یابد، استعفا و یا حداقل عذرخواهی از کسانی که به آن‌ها تهمت‌های ناروا وارد شده و دلجویی از همکار رسانه‌ای و هم‌فکر دربندش، تنها راهی است که می‌تواند شمع کم سوی اصلاح طلبان شورا را هم‌چنان روشن نگه دارد.

اگر این انتظار معقول اجابت نگردد، جناب آقای حکیمی پور با کمال تاسف و خدای ناکرده باید نظاره گر به آتش کشیده شدن سوابق زونکن پرکن و دهان بندش بدست خودش باشد.