مصطفی ملکیان در گفتوگویی هفت اصل را برای کنار آمدن بهتر با مشکلات و لذت بردن از زندگی مطرح کرده است.
این هفت اصل که در میان گفتوگویی با این فیلسوف و روشنفکر مطرح شده است، در زیر میآید:
۱. ما باید سنخ روانی خودمان را بشناسیم. بسیاری از ناشادیها و ناخوشیهای ما به این دلیل است که دستاندرکار رشته تحصیلی یا شغل و حرفه و نقشهای اجتماعیای هستیم که با سنخ روانی ما سازگاری ندارد.
۲. باید یاد بگیریم رضایت همیشه با موفقیت سازگار نیست. باید این سنگ را با خودمان وابکنیم که میخواهیم موفقیت را فدای رضایت کنیم یا رضایت را فدای موفقیت تا اگر مثلا به ثروت یا قدرت سیاسی و شهرت اجتماعی رسیدیم دیگر ناله نکنیم که شاد نیستیم.
۳. تا وقتی به ارزشهای داوری دیگران بیاعتنا نیستید، روی خوش نمیبینید. آدم به میزانی که به ارزش داوریهای دیگران نسبت به خودش بیاعتناست، میتواند به راه خودش برود. باید به ارزش داوریهای دیگران بیاعتنا باشیم تا بتوانیم راه یونیک خودمان را برویم. هر کدام از ما در جهان یک کوچه داریم که قرقگاه ماست اما قرقگاههای ما خالی مانده و همهمان چپیدهایم در خیابان و شما پای من را لگد میکنید و من پای شما را. چرا به میدانگاه میچپیم؟ چون ارزش داوریهای دیگران برایمان مهم است. ارزش داوری غیر از واقعداوری است. ما متاسفانه خاکسترنشین این هستیم که به ارزش داوریهای دیگران بها میدهیم یعنی به خودمان وفادار نمیمانیم برای این که به دیگران وفادار بمانیم.
۴. بین سنخ و فعالیتی که در زندگی انجام میدهیم تعادل برقرار کنیم. بسته به سنخ روانی و بسته به این که اهل رضایت هستید یا موفقیت معلوم میشود که راه تعادل برقرار کردن در زندگی شما چگونه است و چقدر از وقت و نیروی خود را باید صرف درآمد کنید و چقدر را صرف ندای درون خود.
۵. باید کمالگرایی را به معنای منفیاش از وجود خودمان ریشهکن کنیم. ما باید بپذیریم که با کار ناقص شروع کردن و روز به روز از نقص کار کاستن است که به مرز کمال نزدیک میشویم. کمالگرایی ناشی از عُجب است. معنایش این است که مردم کار ناقص میکنند اما من نباید بکنم. بنابراین به جای کمالگرایی باید بهترگرایی داشته باشیم.
۶. باید نسبت به هماهنگی درونی آرا و نظریاتمان حساس باشیم. ما نظریاتی داریم که با هم سازگار نیستند. وقتی که تضاد و تناقض و تعارض نظراتمان با یکدیگر نشان داده میشود، ناگهان احساس شکست میکنیم؛ غافل از این که این شکست را واقعیتها به ما ندادهاند. لذا همیشه باید سعی کنیم اگر آرا و اجزایمان با هم ناسازگارند، یکی را به سود دیگری از میدان به در کنیم یا هر دو را به در کنیم و به جایش چیز سومی بیاوریم.
۷. ما همیشه از چیزهایی که جزو قوانین حاکم بر جهان نیستند، ضربه میخوریم چون آنها را قانون حاکم بر جهان میدانستهایم. وقتی چیزی را که قانوننما و شبهقانون است، قانون فرض میکنیم از آن ضربه میخوریم. ذهن شما باید تابع واقعیتها شود. کسی که میگوید، افسرده هستم چون دوست بیست سالهام به من خیانت کرده انگار که یکی از قوانین ذهنش این بوده که هیچ دوستی به دوستش خیانت نمیکند. هیچ روانشناس اجتماعی و هیچ جامعهشاسی این را از قوانین حاکم بر مناسبات انسانی تلقی نکرده است. وقتی این قوانین به سنگ واقعیت میخورد، مثل ظرف بلورین میشکند و آن وقت ما ناخوشی و ناشادی و رنج احساس میکنیم.»