رسیدگی به این پرونده از پنجم مرداد سال 92 و در پی گزارش کشف جسد مردی در صندق عقب خودروی زانتیا در دستور کار پلیس رباطکریم قرار گرفت. ماموران پس از حضور در محل کشف جسد در یک تعمیرگاه با جسد مرد میانسالی در صندوق عقب خودرو رو بهرو شدند. مسئول تعمیرگاه گفت: امروز پسر نوجوانی خودرو را برای تعمیر به اینجا آورد. او به دلیل خستگی خوابید. یکی از تعمیرکاران پس از بازکردن صندوق عقب خودرو، با جسد روبهرو شد.
ماموران پسر 17 ساله را دستگیر کردند که در بازجویی به قتل اعتراف کرد و گفت: 5/1 ساله بودم که پدر و مادرم جدا شدند. پدرم پنج سال بعد دوباره ازدواج کرد. او بسیار بداخلاق بود. به همین خاطر او را به قتل رساندم. قصد داشتم جسد را در محل رها کنم که ماشین خراب شد و مجبور شدم آن را به تعمیرگاه ببرم که در تعمیرگاه خوابم برد.
متهم مدعی شد تحت تاثیر حرفهای نامادریاش قتل را انجام داده است. با تکمیل تحقیقات برای پسر 17 ساله به اتهام قتل و برای نامادریاش به اتهام معاونت در قتل کیفرخواست صادر شد. پس از ارسال پرونده به شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران، متهمان دیروز پای میز محاکمه قرار گرفتند.
در ابتدای این جلسه، اولیای دم برای نوه خود درخواست قصاص کردند.
متهم به قتل هم در دفاع از خود گفت: نامادریام مرا برای قتل تحریک کرد و مدعی بود بعد از قتل میتوانیم راحت زندگی کنیم. سه بار برای قتل پدرم اقدام کردم که آخرین بار موفق شدم. ابتدا او را با قرص خوابآور بیهوش کرده و بعد خفهاش کردم. به درخواست نامادریام هفت برگه سفید برداشته و اثر انگشت پدرم را پای برگهها گذاشتم. در ادامه همسر مقتول با رد اتهامش گفت: من شب حادثه در خانه نبودم و حرفهای این پسر صحت ندارد. من با همسرم مشکلی نداشتم و بعد از مرگ همسرم، فرزندانم یتیم شدند. پس از دفاعیات متهمان، قضات دادگاه پرونده را به دادسرا بازگرداندند تا رابطه میان متهمان و سرنوشت هفت برگه با اثر انگشت مشخص شود.