اولین چیزی که در دوران مدرسه از کرامت انسان بخاطر می آورم این قطعه شعر زیباست که "آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال بنام من دیوانه زدند" خوب خاطرم هست که دبیر ادبیات مان این را به زیبای توضیح داد که مقام شامخ انسان موجب این شد که بار امانت الهی که همان اختیار بود را بدوش بگیرد .
متن مصاحبه با خانم زهرا مالمیر، روان شناس و مدیر مرکز مشاوره در مرکز خدمات اجتماعی و رفاهی شهرداری تهران در ادامه می آید.
نیک می دانیم که انتخاب برآمده از اختیار است و یکی از زیباترین انتخابها در زندگی هر فردی انتخاب همسر است. در این باب، تصمیم بر آن شدم که به دیدار همکار فرزانه سرکار خانم زهرا مالمیر، مدیر مرکز مشاوره در مرکز خدمات اجتماعی و رفاهی شهرداری تهران، شرف یاب شوم و پیرامون ازدواج موفق، ساعاتی را به بحث و گفتمان بگذرانم؛ بی گمان، مطالعه خلاصه ای از بحث، برای جوانان در شرف ازدواج، دور از لطف نخواهد بود.
به عنوان سوال اول میخواهم بپرسم شما به عنوان یک روانشناس و مدیر مرکز مشاوره ، آیا ازدواج موفقی داشته اید؟
بله. من شخصا احساس آرامش و خوشبختی عمیقی از ازدواج خودم دارم و همسرم نیز در این احساس با من همراه است که این وضعیت، از علایم موفقیت ازدواجم می باشد.
به نظر شما برای ازدواج موفق چه معیارهایی باید مورد توجه قرار بگیرد؟
اکثر مراجعینی که برای مشاوره ازدواج به مرکز ما می آیند معمولا این کار را قبل از تصمیم قطعی به ازدواج ،انجام می دهند که این برای کمک به آنها بهتر است از آنجایی که معیارهای یک انتخاب خوب باید قبل از تصمیم گیری قطعی مورد توجه قرار بگیرد باید بگویم انتخاب صحیح اولین گام یک ازدواج موفق است. برای انتخاب صحیح نیز متناسب با خود فرد بعضی از فاکتورها تغییر می کند. در ابتدا به چند فاکتور مهم برای انتخاب صحیح اشاره می کنم سپس فاکتورهای قابل انعطاف با هرفرد را توضیح میدهم. سن، شباهت مذهبی، شباهت اقتصادی، تناسب ظاهری، توانایی ادراک متقابل، مهارت های زندگی و دیدگاه عمومی به زندگی.
آیا به نظر شما باید سن مرد بیشتر باشد یا زن؟
مسئله سن به دومقوله ی سن عقلی و سن تقویمی قابل بخش است. گاهی دیده شده مرد با چند سال سن تقویمی بیشتر همچنان پختگی لازم برای اداره ی زندگی را ندارد و اگر همسرش از زندگی شان پاسداری نکند قطعا تصمیمات غلط مرد می تواند منجر به فاجعه شود و گاهی دیده شده سن پایین مرد، به دلیل رسش و پختگی بسیار که موجب بالاتر رفتن سن عقلی وی نیز شده، چندان در سلامت ازدواج مساله ساز نیست. به همین دلیل مساله سن در ازدواج یکی از همان موارد منعطفی است که پیش از این درباره اش سخن گفتم. مساله سن در ازدواج، متناسب با زوجین قابل تغییر است و هیچ ترجیح خاصی برای بزرگتر بودن مطلق زن یا مرد وجود نداردو صد البته در اسلام هم نمونه بارز ان، ازدواج پیامبر بزرگوارمان حضرت محمد (ص) می باشد که مطابق عرف اکنون نبوده و اتفاقا پیامبر از لحاظ سن تقویمی کوچکتر از حضرت خدیجه بوده اند.
درباره ی شباهت مذهبی و اثر آن بر ایجاد یک ازدواج موفق لطفا توضیح بدهید.
شباهت مذهبی مسئله ی کفویت را به ذهن متبادر می کند که البته بخشی از ان نیز هست. دیدگاه های مذهبی زن و مرد می تواند موجب نزدیکی بیشتر آنها یا دوری شان شود.چنانچه به هنگام انتخاب، بر این مسئله بی توجهی شود یکی از پایه های محکم زندگی رو به سستی خواهد رفت. باید در حد واجبات و اصول، تشابهات مذهبی وجود داشته باشد به هیچ وجه هرگز نباید به فرض این که ما با مذهب فرد مورد نظر کاری نداریم چرا که قرار است با خودش زندگی کنیم و یا این عقیده که به مرور تغییر می کند و به ما شبیه می شود؛ پیش رفت. اقدام به ازدواج تنها به امید تغییر عقاید طرف مقابل به مرور زمان، یکی از اشتباهات بزرگی است که متاسفانه برخی از جوانان مرتکب ان می شوند. عقاید مذهبی تعیین کننده جهان بینی کلی فرد به زندگی و جهان است و در حداقلی ترین حالت نیز، به شدت بر نوع نگرش و سبک زندگی فرد تاثیرگذار است. پس شباهت در این زمینه برای داشتن ازدواجی موفق بسیار حائز اهمیت است.
شباهت اقتصادی آیا به مفهوم برابری در میزان درآمد خانواده ها و برآورد دارایی شان در مقایسه با هم است؟
شباهت اقتصادی تا حدی به آنچه اشاره کردید نزدیک است اما نه به این مفهوم که دارایی های دو خانواده را در ترازو بگذارند و مقایسه کنند. یکی از دلایل اهمیت این مولفه آن است که وضعیت اقتصادی بر شکل گیری دیدگاه اقتصادی فرد تاثیر گذار است و این دیدگاه می تواند در نوع ارتباط موثر با همسر موجبات بروز چالش و اختلاف شود. برای روشن شدن مطلب مثالی می زنم، وقتی دختری در یک خانواده مرفه رشد می کند می آموزد که اقتصاد خوب تضمین کننده ی صرف خوشبختی و موفقیت نیست اما اگر فردی همیشه در خانواده اولیه خود، بخاطر وضعیت بد اقتصادی مجبور به تصمیم گیری های جایگزین باشد، بی تردید به دیدگاهی در زندگی دست می یابد که پول همیشه باید در اولویت اول شود حال این تفاوت باور و نگرش وقتی در تضاد با موقعیت اقتصادی فرد مورد نظر قرار گیرد، بی تردید موجب عدم رضایت و ناخشنودی در ازدواج شده و تبعا شکست دیر یا زود به هنگام آن را در پی خواهد داشت.
آیا زیبایی ظاهر می تواند دلیلی برای پایداری یک رابطه شود؟
البته زیبایی ظاهر مهم است اما نباید تنها ملاک و معیار مهم تصمیم گیری باشد. وجود حدی از جذابیت برای دوطرف باید لحاظ شود و صد البته بقیه ی مسیر انتخاب را باید برای سنجش معیارهای عاقلانه و منطقی تر طی کرد، چه بسا پایداری یک رابطه هرگز بر اساس زیبایی ظاهری بنا نمی شود در غیراین صورت خیلی سریع پس از عادت کردن به چهره یکدیگر انگیزه ی اولیه از دست می رود و فرد برای طلاق اقدام خواهد کرد. منظور از تناسب ظاهری قرار گرفتن در یک طیف نرمال قابل انتظار است مثلا دختری که قدکوتاهی دارد قطعا اگر با مرد بلند قامت درشت هیکلی ازدواج کند که از نظر فیزیکی تناسبی بین شان نیست جز عدم تایید های اجتماعی در بسیاری از امور فردی هم به مشکل بر می خورد.
توانایی ادراک متقابل را چطور می توان سنجید؟
در بسیاری از موارد پیش از انتخاب فرد به عنوان همسر، در محیط مشترکی، امکان آشنایی و همکاری برای دو نفر وجود دارد و افراد به سادگی با دیدگاه های هم به مرور آشنا می شوند. مردی که توجهی به نظرات طرف مقابل ندارد یقینا تلاش چندانی هم برای درک نظرات دیگری نخواهد داشت یا افراد خودخواه که بیش از هر چیز دیگران را برای دریافت توجه و خدمات می خواهند به مرور عدم توانایی برای درک متقابل را آشکار می کنند.
قدری پیرامون تاثیر مهارت های زندگی بر موفقیت ازدواج توضیح بدهید
باید بگویم که بدون مهارت های زندگی، بهترین ازدواج ها هم، محکوم به شکست خواهند بود، توانایی حل مسئله و برقراری ارتباط بین فردی موثر، از جمله مهارتهایی هستند که دستیابی به از ازدواج موفق را امکان پذیر می کنند.
ما اگر در بهترین حالت چگونگی مکالمه و سخن گفتن صحیح را نیاموخته باشیم بی گمان، از موفقیت ازدواج مان فاصله خواهیم گرفت. به کرات در مشاوره های زوج و یا حتی در مشاوره ازدواج به زوج هایی مواجه شده ایم که به خاطر عدم مهارت در برقراری ارتباط دچار مشکل شده اند. از سوی دیگر، در بسیاری از مواردی که عدم تفاهم بروز می کند علت عدم درک متقابل نیست بلکه عدم تسلط به زبان قابل درک برای طرف مقابل است.همسران هردو به زبان فارسی صحبت می کنند اما منظور یکدیگر را به درستی درک نمی کنند و این خود عاملی برای به وجود آمدن دلخوری و کج فهمی و همچنین دوری از تفهیم و تفاهم می شود. آنچه راهگشا خواهد بود همانا تلاش برای دریافت منظور طرف مقابل است نه برداشت اولیه ای که خودمان از امور داریم. آموزش مهارتهای ارتباط موثر به جوانان می آموزد که تفاوت های فردی و جنسیتی را جدی بگیرند و به اتفاقات و پیشآمدهای زندگی بتوانند از زاویه نگاه همسرانشان نیز توجه کنند. در بسیاری از موارد وقتی دو طرف منظور یکدیگر را می فهمند به سادگی نیز قادر به گذشت و بخشش می شوند. گاهی یک مسئله ی بسیار کوچک را هر کدام به نحوی متفاوت ادراک می کنند که خود این مسئله موجب بروز مشکل می شود آموزشهای حل مسئله نیز از آموزشهای لازم پیش از ازدواج است که بنظر من تضمین کننده ی خوبی برای موفق ماندن ازدواج می باشد.
پیرامون شباهت دیدگاه ها و تاثیرش بر ازدواج و موفقیت در آن، آیا می شود گفت که این همان ارتباط موثر به نحو احسن است؟
شباهت دیدگاه ها به شباهت در انتظارات فرد از زندگی زناشویی بر می گردد. اینکه هر کدام چه تصوری از زن و مرد و زندگی زناشویی دارند و زندگی ای را که برای خویش متصور می شوند چگونه است. در نهایت شباهت دیدگاه هر فرد با همسرش که از جهان بینی های آنها نشات می گیرد برای ادامه زندگی لازم است. در غیر این صورت چنان چه مرد دیدگاهی متفاوت از زن داشته باشد و همسرش با آنچه او انتظار دارد خیلی فرق داشته باشد این خود موجبات عدم رضایت از ازدواج و القای این تصور می شود که اشتباه انتخاب کرده ام! پس بهتر است پیش از آن که هر کس با تصور خودش پیش برود درباره ی دیدگاه ها و انتظارات یکدیگر صحبت کنند.
تا اینجا معیارهای لازم برای ازدواج موفق مطرح شد اما سوال اینجاست که وقتی اقبال جوانان به ازدواج کم است و قدمی برای شروع برنمی دارند تا به این معیارها بخواهند بپردازند علت را باید کجا جستجو کرد؟
بین جوانان این تصور عمومی جا باز کرده است که ازدواج مسئولیت سنگینی است و در دوستی چنین مسئولیتی وجود ندارد و متاسفانه بسیار می بینم مراجعینی که بیش از یکسال با هم دوستند و تمایل به ازدواج و پایدار کردن ارتباط وجود دارد اما موانعی که برایشان رخ نموده آنها را منصرف کرده است. یکی از این موارد ترس آقایان از مسئولیت پذیری است. اگر خوب نگاه کنید می بینند که در رابطه ی دوستانه شان بخوبی مسئولیت پذیرفته اند اما از ادامه اش در یک زندگی مداوم و پایدار می ترسند گویی به خودشان برای ادامه اعتماد ندارند. مسئله ی دیگر تغییر رویکرد خانمهاست. متاسفانه خانمها به همان سهولتی که در دوستی گذشت پیشه می کنند در ازدواج چنین نیستند، انگار در ازدواج باید حقوقی را از مرد بستانند که سالیان سال در خود انباشته اند این خود یکی دیگر از دلایلی است که مردها را از مسئولیت پذیری برای ازدواج می ترساند. دیگری رسم و رسومات خاص و گاه بی موردی است که دست و پاگیر نسل جوان شده و همه ی این عوامل در کنار مسائل و مشکلات اقتصادی اجازه ی فکر کردن به ازدواج را از آنان که اقبالی به آن نشان نمی دهند می گیرد.
بنظر شما چطور می شود قدری از این عدم اقبال به ازدواج را اصلاح کرد و جوانان را برای تشکیل خانواده دلگرم کرد؟
این سوال بسیار خوبی است. با یک نگاه گذرا به نوع دوستی های جوانان بعضی از پاسخ ها خودشان را نشان می دهند. در حال حاضر در دوستی دو طرف از هم امکانات مالی سنگین نمی خواهند و بخاطر وجود خود فرد دلبسته می شوند یعنی به نحو جالبی دوستی هنوز رنگ دوست داشتن دارد ولی در ازدواج افراد بیشتر معامله می کنند. دختران مان منتظر موقعیت مالی مناسبند و پسرانمان قصد تغییر طبقه و رشد ناگهانی به واسطه ی ازدواج دارند و بدنبال همسرانی هستند که از همه لحاظ بی مشکل باشند؛ البته اینها زیاد نیستند ولی رو به افزایشند. یکی دیگر از دلایل این سختگیری ها خانواده ها هستند که دیدگاه های این چنینی را ترغیب می کنند. به نظرم بهتر است خانواده ها سطح انتظارات خود را تعدیل کنند و به دوست داشتن و زندگی آرام و سالم بیش از امکانات بها بدهند. درست است که اقتصاد و تحصیلات و زیبایی معیارهای خوبی هستند اما دنیا و زندگی کوتاه تر از آن است که زیبایی و لذت یک ازدواج بر مبنای همدلی و علاقه را فدای رقابت های فامیلی برای بدست آوردن عروس و داماد درخشان تر کنیم. خانواده ها همیشه برای فرزندانشان بهترین ها را می خواهند و این بهترین ها را با معیارهای خود برآورد می کنند در حالی که برای هرکس بهترین ها می تواند متفاوت باشد و دقت نظر به خوشبختی مهمتر از برآوردن معیارهای چک لیستی است که برای همسر آینده به دست فرزندان مان می دهیم.