او ادامه داد : من با یکی از هم دوره ای هایم همیشه شوخی می کردم . یک روز وقتی مثل همیشه در محل کار آموزی حاضر بودیم دوباره شوخی های همیشگی شروع شد و دوستم نا خود آگاه میخی را که قبلا روی شعله های آتش داغ کرده بود به پشت گردن من زد و من سوختم .

او همچنین ادامه داد: پس از آن شوخی من هم به سراغ یک قاشق رفتم و داغش کردم و به سمت دوستم رفتم تا مخفیانه قاشق را به پشت گردنش بچسبانم که دریک لحظه متوجه شد و در حالی که قصد داشت مانع شود قاشق به کنار صورتش برخورد کرد و کمی صورتش را سرخ کرد . از او عذر خواهی کردم و با آرام شدن او دوباره مشغول کارمان شدیم و به خیال من همه چیز تمام شد اما اینگونه نبود و او بعد از مدتی به سراغم آمد و گفت این کار تو را طوری جبران می کنم که سرت را پایین انداخته و از در مجتمع خارج شوی !من هم که از تهدید او ترسیده بودم چند روزی به خوابگاه و محل استراحتم نرفتم .بعد از دو سه روز 6دی بودکه به خوابگاه رفتم و در محل استراحتم دراز کشیده بودم که یک دفعه او و چند نفر دیگر به سمت من حمله کردند و یکی روی سینه من نشست یکی هم شروع کرد دست و پا های من را باچسب بستن .وقتی آنها دست و پای من را بستند، رهایم کردند. هرطورکه بود خودم را به نزدیک در اتاق رساندم و با داد و فریاد کمک خواستم اما یکی از آنها پاهای من را گرفت و من را به داخل اتاق کشاند. همان دوستم که کینه شوخی گذشته را به دل گرفته بود یک قوطی تینر آورد و درش را باز کرد . هنوز تینر ها را نریخته بود که یکی از هم دوره ای هایم که دراتاق شاهد ماجرا بود به سمتش دوید و با او درگیر شد تا اورا از این انتقام خطرناک منصرف کند اما او دست بردار نبود . مقداری تینر را روی بدن من ریخت و درحالی که از من فاصله داشت با یک فندک تینر ها را به آتش کشید . آتش با سرعت به سمت من آمد و قسمتی از شکم و پا های من را فرا گرفت . بعد از آن بود که دوستانش با پتو آتش را خاموش و من را که به شدت مصدوم شده بودم به بیمارستان امام رضا (ع) بردند .

او در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود و تاوان سختی برای آن شوخی های نابجا داده بود مدعی شد چندین بار مورد عمل جراحی قرار گرفته ام و پیوند پوست شده ام.در حالی که متهمان بازداشت شده بودند بازپرس سیمایی دستورات لازم قضایی را صادر کرد تا میزان جراحات جوان شاکی مشخص و تحقیقات بیشتری در این زمینه صورت پذیرد .