اواسط سال ٩١ مأموران پلیس با گزارش خانوادهای باخبر شدند پسر جوانی به نام سهراب گم شده است. خانواده این جوان گفتند: «سهراب بعد از خروج از خانه دیگر برنگشت و ما هم خبری از او نداریم». زمانی که مأموران خط تلفن همراه او را ردیابی کردند، متوجه شدند سهراب با زنی جوان به نام سپیده ارتباط داشت و آخرین تماسش هم با سپیده بود. تحقیقات برای پیداکردن این زن هم بینتیجه ماند؛ چراکه مأموران متوجه شدند زمانی که سهراب گم شده سپیده هم خانه را ترک کرده و دیگر برنگشته است. با توجه به اطلاعاتی که از زندگی خانوادگی سپیده به دست آمد مأموران نسبت به پدر و برادر او که عزت و مهرداد نام داشتند مشکوک شدند و آنها را بازداشت کردند. وقتی عزت و مهرداد مورد بازجویی قرار گرفتند به قتل سهراب اعتراف و علت این قتل را رابطه سهراب با سپیده عنوان کردند. مهرداد به مأموران گفت: خواهرم اعتیاد داشت و باوجود اینکه شوهر داشت اما با مرد دیگری هم در ارتباط بود. چندینبار به او گفته بودیم که این کار را نکند. حتی سهراب را که با خواهرم ارتباط داشت، پیدا کردیم و به او گفتیم دست از سر سپیده بردارد؛ اما توجهی نمیکردند. شب حادثه با پدرم به مراسمی رفته بودیم. وقتی برگشتیم، سپیده در خانه نبود اما تلفن همراهش در خانه بود پیامکی برای آن ارسال شد و وقتی آن را باز کردم، متوجه شدم که سهراب به او پیامک زده و گفته برو به خانه خودت، من هم میآیم آنجا، وقتی به خانه خواهرم رفتم سپیده و سهراب با هم در خانه بودند. به محض اینکه سهراب من را دید خودش را پنهان کرد. من به دنبال خواهرم رفتم، او موفق به فرار شد و زمانی که سهراب میخواست فرار کند من جلویش را گرفتم و چند ضربه با چاقو به او زدم. بعد از این اعترافات پرونده به دادگاه کیفری استان تهران رفت. روز گذشته متهم در جلسه رسیدگی یکبار دیگر به قتل اعتراف کرد اما گفت پدرش نقشی در آن نداشت. او گفت: من خودم سهراب را کشتم، جسدش را داخل پتو گذاشته و به بیابان حمل کرده و آتش زدم. پدرم فقط همراه من بود و نقشی در قتل نداشت. بعد از پایان گفتههای متهم و پدرش که اتهام معاونت در قتل داشت هیأت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.