به نقل از میانا، مادران ایرانی همواره بهعنوان اسوههای عشق و مهربانی شناخته میشوند، فرشتگانی که حضورشان شالوده اصلی خانوادههای ایرانی را تشکیل میدهد و گاهی در سختترین شرایط زندگی نیز توکل و ایمان به خداوند را فراموش نمیکنند.
داستان دلباختگی مادری در یکی از روستاهای بخش کاغذ کنان شهرستان میانه را شاید برخی شنیده باشند، راهی این روستای دورافتاده شدیم تا از نزدیک داستانی که بیشتر شبیه به قصه لیلی و مجنون بود را مشاهده کنیم.
حکایت خانوادهای با ۳ فرزند معلول در شهرستان میانه
بر اساس آخرین آمارهای ارائهشده ۴٫۲ درصد جمعیت استان آذربایجان شرقی دارای معلولیت هستند.در همهمه شهر، صداهایی هستند که کمتر شنیده میشوند، حرفهای تأملبرانگیز معلولانی که از سختی زندگی و مشکلاتشان میگویند، اما امروز به سراغ خانوادهای رفتیم که حرفهای زیادی برای گفتن داشتند، پدر و مادری که جوانی و لحظات خوش خود را در راه نگهداری از ۳ فرزند معلول خود فدا کردهاند.
بعد از طی ۲۰ کیلومتر از مرکز بخش کاغذکنان به روستای طوین خواهیم رسید، روستایی که جز خانههای گلی و ساده چیزی دیگری نمیتوان در آن یافت و در آن، خبری از هیاهو و تجملات شهری نیست. اینجا دیگر خبری از آیفون تصویری و درب اتوماتیک نیست. اینجا مردم در کمال سادگی و صمیمیت و در کنار هم با مشکلات دستوپنجه نرم میکنند و شریک شادیهای همدیگر هستند.
به خاطر فرزندان معلولم، هیچوقت از خدا گلهای نکردم
پیرزن، از ما دعوت میکند تا بر سر قصه دراز زندگیاش بنشینیم. خانم مدادی در گفتوگو با خبرنگار میانا از زندگی با سه فرزند دختر معلولش گفت و اظهار داشت: همه سهم من از این دنیا یک دختر سالم و ۳ پسرم هست که در تهران زندگی میکنند و سه فرزند معلول، که توان حرکت کردن و حرف زدن بهصورت عادی را ندارد.
وی افزود: ۵۰ سال پیش وقتی اولین فرزندم را در سن ۲۰ سالگی به دنیا آوردم هیچ مشکلی متوجه آن نبود، تا اینکه از سن ۱۲ سالگی متوجه شدیم که وی دچار یک نوع بیماری خاص شده است.
خانم مدادی بابیان اینکه دختران بعدی هم مانند فرزند اول دچاری بیماری شدند، تصریح کرد: پزشکان از تشخیص و درمان آن ناتوان ماندهاند، هماکنون فریده ۵۰ ساله، حبیبه ۴۸ ساله و حمیده ۴۶ ساله تنها مونس و هم دم من در این خانه ساده و بیآلایش است.
این مادر سالخورده مهربان که خود، از ناراحتی جسمی بسیاری همچون کمردرد و پادرد رنج میبرد، با چشمانش نم اشک گرفت و اظهار داشت: تنها، روزی که در این دنیا نباشم، اجازه میدهم فرزندانم را به بهزیستی بسپارند.
این مادر فداکار خاطرنشان کرد: به خاطر فرزندان معلولم، هیچوقت از خدا گلهای نکردم و همیشه با خودم میگویم، حتماً صلاح و مصلحتی بوده که این بچه، معلول شده است. در همه این سالها به عشق دخترانم، همه سختیها را به جان خریدهام و ازخداخواستهام که تا زمانی که زنده هستم، قدرت و توانایی بدنی به من بدهد تا هیچوقت از نگهداری فرزندم خسته نشوم.
در ادامه به سراغ فرزندان میروم، میخواهم با آنان حرف بزنم ولی دقیق متوجه حرفهایشان نمیشوم، سخت است بخواهی حرف بزنی و کسی کلامت را نفهمد! پیش آنان از خود خجالت میکشم، آری اینان فرشتگانی هستند، بیگناه، که آزارشان به کسی نرسیده است فقط دچار بازی سرنوشت شدند که قطعاً حکمتی در آن است. میخندند و شادند و این چیزی است که خیلیها امروزه از آن محروماند.
خانوادهای که فقط با یارانه بهزیستی و مستمری کمیته امداد امرار معاش میکند
پدر این خانواده دچار سکته شده و توان کار ندارد و هماکنون این خانواده با اندک یارانه بهزیستی و مستمری که از سوی کمیته امداد داده میشود، امرارمعاش میکنند و راضیاند به رضای خدا.
حال و هوای این خانه روستایی در ماه مبارک رمضان دیدنی است، فرزندان معلول خانم مدادی نیز پابهپای هم روزه میگیرند و با خدای خویش به راز و نیاز میپردازند، راز و نیازی که همهروزه در یک اتاق کوچک و بدون اینکه حتی بتوانند از خانه خارج شوند و به مسجد و حسینیه بروند انجام میگیرد.
محدودیتهای جسمی این دختران نتوانسته به ایمان و اراده آنها غلبه کند و در هرلحظه ذکر خود شاکر نعمتهای خداوند هستند و آرزو میکنند پروردگار سایه چنین مادری را از سر آنها کوتاه نکند.