صبا راد با انتشار این عکس نوشت:
سال هزار و چهارصدوسی
من هفتاد و یک ساله میشم(اگه قسمتم بودن توی این جهان تا اون سال باشه)
چند سالی هست که دیگه توی تلویزیون اجرا ندارم چون سن و سالی ازم گذشته و به رسم همیشه باید آروم آروم فراموش بشم.
به آرومی از روی صندلی راک که یه پتو نازک
روش هست بلند میشم مانی رو میبینم که داره مطالعه میکنه و زیرچشمی منو نگاه میکنه میرم به سمت کمدی که آلبوم عکسها اونجاست...برش میدارم ورق میزنم از کودکی تا حالا رو نگاه میکنم... زیر لب یه چیزایی دارم میگم انگار مرور خاطرات...
به خیلی از آرزوهام رسیدم خیلی از آرزوهامو فراموش کردم و بعضیاشون هم شدن حسرت ابدی.
توی این مرور کردن میفهمم برای کارهای نکرده بیشتر حسرت دارم تا حتی اشتباهاتم.
میفهمم نه تنها از دنیا طلبکار نیستم که حتی بیشتر از سهمم بهم داده.
میفهمم اونجایی از تماشای آلبوم خوشحالم که توی اون خاطره، مثبت و پاک و مطهر فکر کردم و رفتار کردم.
میفهمم تا مغز استخونم میسوزه عکسهایی رو ببینم از عزیزانی که دیگه کنارمون نیستن.
میفهمم به شدت عصبی میشم وقتی یادم میاد چقدر فرصت سوزی کردم و از وقتم بهتر استفاده نکردم.
من همیشه از خیلی شاد بودن می ترسم الگوی ذهنم متاسفانه نمیذاره خیلی شاد باشم الانو میگم (سال۱۳۹۸)اما در سال هزاروچهارصدوسی پشیمونم، پشیمون که چرا بیشتر نخندیم کمتر ندویدم کمتر حرص نخوردم، بیشتر به مانی جانم دوستت دارم نگفتم... مامانمو کم شاد کردم.
حواسم میتونست بیشتر جمع اطرافیانم باشه اما اینقدر چسبیدم به کار وکار و کار که ازشون غافل شدم.
ورق میزنم و آروم آروم خاطراتمونو مرور میکنم و میگم: ای دل غافل چه زود گذشت، کاش زمان به عقب بر میگشت...
و حالا...
صباااااااااا الان زمان و سال ۱۳۹۸ در اختیارته ...نذار اینهمه حسرت آوار بشن توی دلت
چه سفری کوتاه اما عجیب بود رفقا... شما سال هزارو چهارصدو سی کجایین؟!