چرا ترامپ مجبور به عقب نشینی در مقابل ایران است؟

اظهارات اخیر دونالد ترامپ در توکیو این بحث را پیش کشیده که ترامپ تا چه حد از مواضع قبلی خود در قبال ایران عقب نشسته و اساساً این مواضع تحت تأثیر چه مولفه‌هایی بیان شده است. اینکه ترامپ نشان داده است به راحتی از مواضع قبلی خود عدول می‌کند یا نظراتش را تغییر می‌دهد و سخنی متناقض با موضع قبلی می‌گوید مبرهن است اما مواضع جدید وی درباره ایران به ویژه این جمله که «ما به دنبال تغییر حکومت در ایران نیستیم» را می‌توان یک تغییر عمده در نظرات وی درخصوص سیاست تحمیلی اش درباره ایران دانست. البته همان طور که گفتیم، از ترامپ بعید نیست تا در سخنانی جدید همین مواضع خود را هم زیر سوال ببرد اما بررسی روند موضع گیری های ترامپ در قبال ایران حاکی از نکاتی است که به نظر می‌رسد این موضع گیری چندان هم در اختیار وی نیست و این روند، خود را بر ساکن این روزهای کاخ سفید تحمیل کرده است.

 

ترامپ حدود یک سال پیش وقتی آمریکا را از برجام خارج کرد، از ضرورت «مذاکره مجدد» سخن گفت، مذاکره برای «توافقی جدید و بهتر» اما فقط تا سه ماه این موضوع را تکرار و بیان می‌کرد. پس از آن و در ۱۰ ماه اخیر -تا زمان بالا گرفتن تنش‌ها پس از اعلام تمدیدنشدن معافیت‌های نفتی- ترامپ سکوت قابل توجهی به ایران داشت. او منتظر بود. با توجه به تیم مشاورانش می‌توان حدس زد که او منتظر سقوط و فروپاشی از درون بود. منتظر بود یا دولت و حاکمیت در تأمین نیازهای داخلی ناتوان بشوند و اقتصاد ایران از درون فروبپاشد یا درگیری‌ها و اغتشاشات داخلی، حاکمیت جمهوری اسلامی را به چالش یا حتی سقوط بکشاند. اتفاقی که قرار بود در تابستان داغ ۹۷ بیفتد. در واقع ضد انقلاب به بولتون و پمپئو اطمینان داده بودند که می‌توانند در ایران تغییرات جدی را موجب شوند، در مقابل فقط لازم است آمریکا فشارهای خود را با قدرت هرچه بیشتر اضافه و سپس حفظ کند. در این مسیر رفتار و صحبت‌های ترامپ و اطرافیانش در همان ۱۰ ماه مذکور نشان می‌دهد آنها قصد فشار حداکثری به منظور زمینه سازی برای این اغتشاشات را داشته و در کاخ سفید نشسته‌اند تا روز موعود یعنی فروپاشی داخلی در ایران اتفاق بیفتد اما چند واقعیت صحنه سیاسی را تغییر داد. اولاً مقاومت ملی در ایران برخلاف انتظار ضدانقلاب و آمریکایی‌ها هرگونه درگیری درونی را خنثی و راهبرد فروپاشی از درون را عقیم ساخت. ثانیاً ایران راهبرد سکوت استراتژیک را کنار گذاشت و به‌رو کردن برگ‌های برنده خود در منطقه روی آورد. این تغییر تاکتیک موجب شد راهبرد فشار حداکثری ترامپ که تا دو ماه پیش عموماً بدون پاسخ می‌ماند، ناگهان با سدی مستحکم مواجه شود. سدی که اتفاقاً وقتی حرف از جنگ در آن مطرح شد، طرف آمریکایی در موضع تدافعی قرار گرفت و حرف از «پاسخ» در صورت حمله به نیروهایش زد. حتی ناوهواپیمابری که قرار بود بار روانی مسئله را به سمت آمریکایی‌ها سنگین کند خود مایه شرمساری شد و حالا جایی در میانه خلیج عدن و اقیانوس هند سرگردان است. در کنار اینها، برخی تحرکات دیگر مانند فعال کردن بازوهای منطقه‌ای نیز طرف مقابل را وحشت زده کرد.

 

به نظر می‌رسد این دو واقعیت یعنی مقاومت ملی و پاسخ مقتدرانه، ترامپ را از دنیای فانتزی بولتون خارج ساخته و ۱۲ شرط پمپئو -که حقیقتاً خواسته‌های احمقانه‌ای بود- را از درون متلاشی ساخته است. حالا او حتی از قدرت منطقه‌ای و موشک‌های بالستیک ایران نیز سخن نمی‌گوید و تنها مسئله جلوگیری از سلاح هسته‌ای را مطرح می‌سازد. این به معنای گذر ترامپ از آرزوی تغییر حکومت و پایان امیدش به ضدانقلاب نیز هست. در واقع دو واقعیتی که ایران به صحنه بین المللی به ویژه آمریکا تحمیل کرده موجب شده است خواسته و ایده آل آمریکایی‌ها از تغییر حکومت در ایران به صرفاً توافق هسته‌ای جدید تقلیل یابد.

 

اما واکنش بعدی ما در مقابل آمریکا یی‌ها بسیار مهم و اساسی است. ترامپ گفته است که می‌خواهد توافقی برای جلوگیری از بمب هسته‌ای با ایران داشته باشد و حاضر است سر این موضوع مذاکره کند اما هرگونه پالس مذاکره از طرف ایران می‌تواند نشانه ضعف ایران برداشت شود. تصور کنید اگر شش ماه پیش این پیشنهاد را ایران داده بود، آمریکایی‌ها به کمتر از خروج ایران از تمام کشورهای منطقه و نابودی قدرت موشکی رضایت نمی‌دادند. اما حالا و فقط پس از شش ماه آن قدر عقب نشسته‌اند که فقط یک توافق مکمل را طلب می‌کنند. به ویژه آنکه باید بدانیم آمریکا تقریباً تمامی کارت‌هایش در فشار حداکثری به ایران را روکرده و دیگر کارتی برای بازی ندارد، در حالی که ابتکار عمل در دست ایران است. ایران کارت‌های متعددی دارد که یک به یک می‌تواند با آن فشار خود به طرف مقابل را افزایش دهد و او را مجبور به عقب نشینی کند؛ فعال کردن بازوهای منطقه‌ای، دیپلماسی فعال منطقه‌ای و بین المللی، عقیم سازی طرح تحریم و به شکست کشاندن آن به عنوان ابزار اساسی دیپلماسی آمریکایی و کارت بسیار مهمِ مخالفت با معامله قرن؛ معامله قرن که قرار است پس از ماه رمضان رونمایی شود به زعم آمریکایی‌ها مسئله فلسطین-اسرائیل را برای همیشه حل می‌کند و در این مسیر ایران بزرگ‌ترین مانع است. به همین دلیل است که برخی تحلیل گران احتمال داده‌اند فشارها بر ایران به علت عقب زدن آن از بازیگری در برهم زدن این معامله است. حال ایران می‌تواند با توجه به شکست گزینه «ترس از جنگ» که قرار بود ایران را عقب بزند، بازیگری فعال‌تری در این زمینه داشته باشد.

همه این کارت‌های ایران در یک موضوع جمع می‌شود؛ انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا. ترامپ مجبور خواهد بود در مقابل بایدن -که توافق هسته‌ای دوران اوباما را در چنته دارد- توافقی با ایران داشته باشد. حال اینکه نه توافقی دارد و نه به حداقل‌های اهدافش رسیده است و آمریکا را نیز به لبه جنگ دیگری در منطقه غرب آسیا برده است و اقتصاد ایران برخلاف تصورها نه فروپاشیده و نه با قحطی مواجه شده است. اینها یعنی امروز روز مذاکره نیست. باید منتظر ماند و اقتصاد ملی را تقویت کرد تا هم راهبرد طرف مقابل به صورت کامل شکست بخورد و هم قدرت ملی و به تبع آن چانه زنی افزایش یابد. بعد از آن است که ترامپ خیلی بیشتر از اینها عقب خواهد نشست.

مصطفی غنی زاده