به گزارش افکارنیوز به نقل از روزنامه خراسان,اين فکر مرا بر آن داشت تا لحظه اي با او هم سخن شوم در اين سپيده دم زمستاني.لباس مي پوشم و از پله هاي ساختمان پايين مي روم در ساختمان را که باز مي کنم سوز سرما تا مغز استخوان نفوذ مي کند ولي نسيم خنکي همراه با بوي خاک مرطوب شادابي يک صبح زمستاني را به من هديه مي کند....
نارنجی پوش
نزدیکش می شوم و سلامی و خسته نباشیدی می گویم و دستانش را گرم می فشارم. به گرمی جواب سلام مرا پاسخ می دهد، مردی میان سال، قدبلند و تنومند است با کلاهی سیاه و لباسی نارنجی به رنگ برگ های پاییزی؛ خود را «علی» معرفی می کند.
درباره کارش از او سوال می کنم که با کمال تواضع می گوید: از سال ۸۴ مشغول کار شده ام و ۲بچه هم دارم، خدا را شکر راضی هستم همین که کاری دارم و روزی حلال را با عرق جبین به دست می آورم و بر سر سفره خانواده ام می گذارم جای شکر دارد. او می گوید: صبح ها حال و هوای خاص خودش را دارد سکوت محله به من آرامش می دهد.
مردم به من لطف دارند
از او سوال می کنم که رفتار شهروندان چگونه است و توقع شما از آن ها چیست؟ علی می گوید: مردم ما واقعا مهربانند و به ما لطفا دارند، بعضی وقت ها با سینی چای و صبحانه ای مرا مهمان خود می کنند و یا با خسته نباشیدی روح و تن خسته ام را جلا می دهند اما از آن ها می خواهم و خواهش می کنم که زباله هایشان را در خیابان و پیاده روها نریزند.
او می افزاید: هر چه اهالی محل به درستی زباله هایشان را جمع آوری کنند هم محل زندگی خود را تمیز و سالم نگاه می دارند و هم دعای خیر ما را همراه خود خواهند داشت.
۴۰۰هزار تومان حقوق
در مورد حقوقش می گوید: میزان حقوق من همان حداقل اداره کار است که با مزایا به ۴۰۰هزار تومان می رسد، از ساعات کاری اش می پرسم، او می گوید: از صبح ساعت ۳.۵ تا ساعت ۱۲ و ادامه می دهد یکی، دوسالی است که شرکت های پیمانکاری خوب شده اند و حقوق ما را سر وقت پرداخت می کنند.
حقوق را سر وقت پرداخت می کنند
علی می افزاید: چند سال پیش شرکت های پیمانکاری حقوق ما را کامل نمی دادند و یا با تاخیر پرداخت می کردند و خیلی اذیت می شدیم ولی اکنون شاید حقوق ما کم باشد ولی سر وقت پرداخت می شود.
از او تشکر می کنم و این سوال را در ذهن خود برای پاسخی مناسب مرور می کنم که زحمات این تلاشگران نارنجی پوش برای ایجاد پاکیزگی و تمیزی در شهرمان را چگونه می توان ارج نهاد؟
با این افکار خود را موظف می بینم برای قدردانی هم که شده با تعداد دیگری از این زحمت کشان گفت وگو کنم. در میان خیابان ها جست وجو می کنم و یکی دیگر از این عزیزان را می بینم نزدیکش می روم و به گرمی سلامش می کنم، در حالی که سرش پایین است و جارویش را بر زمین می کشد، می گوید سلام بر شما، خود را به او معرفی می کنم سرش را بالا می آورد و در حالی که عرق جبین کسب روزی حلال بر پیشانی اش نشسته است، بر جارویش تکیه می زند و می گوید در خدمتم بفرمایید…
خدا را شکر
جوانی است که رخسارش نشان از شهری و دیاری دیگر می دهد. خود را «سلطان علی» و اهل شهر «بجنورد» معرفی می کند.
از اوضاع و احوال کاری، حاشیه ها، برخورد مردم و زندگی شخصی او سوال می کنم. سلطان علی می گوید: خدا را شکر از سرگذر بودن بهتر است و هر چه باشد سر ماه حقوقی را برای خود دارم. او می افزاید: این کار را با معرفی باجناقم که در همین شرکت کار می کرد به دست آوردم. او می گوید: اهالی محل به من لطف دارند و صبح ها و یا بعضی اوقات ظهرها با صبحانه ای و یا ناهاری مرا مهمان خود می کنند و از این بابت از آ ن ها تشکر می کنم. سلطان علی می افزاید: صبح ها خیلی خوب است، به ویژه تابستان ها که زودتر هوا روشن می شود و در هنگام سپیده صبح نسیم ملایمی صورتم را نوازش می دهد.
شرایط بهتر شده است
او با تواضع می گوید: شرایط کاری اکنون بهتر شده است و همین دستمزدها را کم و زیاد سر وقت می دهند و سرکارگرها هم خوب برخورد می کنند که من از آن ها تشکر می کنم.
او می افزاید: من یک خواهش کوچک از اهالی محترم و شهروندان دارم که زباله های خود را شب بیرون بگذارند تا توسط ماشین های حمل زباله برده شود تا هم محل زندگی آن ها تمیز باشد و هم برای من و همکارانم زحمت اضافه ایجاد نشود.
از «سلطان علی» که خداحافظی می کنم او جارویش را به دست می گیرد و مشغول کارش می شود. در همین احوال به نارنجی پوش دیگری می رسم در حالی که صندوق چرخ دار مخصوص زباله را حمل می کند با خود آوازی را زمزمه می کند…
خود را محمدرضا و ۳۵ ساله معرفی می کند، چهره ای خندان دارد متاهل و دارای ۲ فرزند است و مستاجر. محمدرضا می گوید: ۸ سال در این کار مشغول است و از تمیزی شهر نگهبانی می کند. او می افزاید: خدا را شکر یکی دو سال است که شرکت های پیمانکاری حق و حقوق ما را به موقع پرداخت می کنند اما قبل از این خیلی اذیتمان می کردند تا حقوق مان را بپردازند.
محمدرضا نیز مانند آن ۲ نفر مسئول پاکیزگی می گوید: مردم به ما لطف دارند و هر وقت که ما را می بینند با خداقوتی و خسته نباشیدی تن خسته مان را آرامش می دهند. او می گوید: مستاجری با این حقوق سخت است ولی می گذرد، خدا را شکر، که تن سالم و خانواده و بچه های سالم دارم و از بازوی خود بدون منت نان حلال می خورم. درود بر شرف این تلاشگران نارنجی پوشی که شهر را صفا می دهند و از زباله ها پاک می کنند که اگر روزی نباشند شهر را چگونه باید تصور کرد.
جمع آوری روزانه ۸ تن پسماند در مشهد
مدیر عامل سازمان پسماند شهرداری مشهد با بیان این که روزانه به طور متوسط ۸ تن پسماند از مراکز زباله توسط این سازمان جمع آوری می شود از مدیریت زباله های اصناف و مراکز پر زباله در شهر مشهد خبرداد. به گزارش روابط عمومی و مشارکت های مردمی حوزه معاونت خدمات شهری، علی نجفی، اظهارداشت: طبق مصوبه شورای اسلامی شهر مشهد، مراکز و اصناف پر زباله باید به صورت اصولی پسماندهای خود را دفع کنند. وی تصریح کرد: در سطح شهر مشهد ۱۲۰ هزار واحد صنفی وجود دارد که حدود ۲۴ واحد از آن ها جزو مراکز و صنوفی هستند که حجم تولید زباله زیادی دارند. نجفی یادآور شد: این مراکز و صنوف شامل گل فروشی ها،
میوه و سبزی فروشی ها، ساندویچی ها، سوپر مارکت ها، رستوران ها، فروشگاه های مرغ، ماهی و تخم مرغ، تالارهای پذیرایی و غیره هستند. وی افزود: روزانه به طور متوسط ۸ تن پسماند از مراکز زباله توسط سازمان پسماند جمع آوری می شود که با توجه به اضافه شدن صنوف مختلف و انعقاد قرارداد جدید، این میزان افزایش خواهد یافت.
شناسه خبر:
۸۲۴۷۸
درددل های ۳ نارنجی پوش
ساعت حدود ۵صبح است. صدای خش خش جارو همراه با زمزمه ای آرام به گوش می رسد. پشت پنجره می آیم، در هوای تاریک صبحدم، مردی را می بینم با لباسی نارنجی و کلاهی بر سر، که جارو به دست گردو غبار چهره شهر را می زداید. چند دقیقه ای به او خیره می شوم و در این خلوت صبحگاهی با خود فکر می کنم اگر روزی کوچه های شهر تمیز نشود، محله های ما چه رنگ و رویی خواهد گرفت!
۰