چهار دهه انقلاب اسلامی، زیر چتر سه گفتمان پیش رفته است؛ گفتمان دو دهه اول؛
1- گفتمان «اصول انقلاب اسلامی» بود که به مناسبت درگیری در نبرد عظیم و دامنگیر هشتساله تقویت شد و در گفتوگوی پیوسته امام و مردم، مجالی برای توجه مردم به هر نوع گفتمان رقیبی باقی نمیگذاشت. از دهه سوم؛
2- گفتمان «دموکراسی کثرتگرا» از جانب اصلاحطلبان زائدهای بر گفتمان انقلابی شد؛ ظاهر اصلاحطلبی ملیح و نرم بود و بر گفتوگو تأکید میکرد، ولی بالاخره در بیان سمبلیک سعید حجاریان که هیچگاه فراموش نخواهد شد، خشونتی که همواره در مغز و جوهر آن جریان داشت، آشکار گردید: «فشار از پایین و چانه زنی از بالا». دموکراسی کثرتگرا، بر کنترل متقابل نیروهای متعارض بنا شده است و گفتوگو برای آن فقط یک سطح مخملین بود و هست. نیروهای سیاسی از سال 1376، به جای همسازی و اختلافاتی که تا پیش از آن، حداکثر به حد «اختلاف سلیقه» میسایید، به «عملیاتی کردن شکافهای اجتماعی» یا «جنبشی کردن فضای اجتماعی» میاندیشیدند؛ اینها الفاظی بود که تئوریسینهای اصلاحات مانند سعید حجاریان و عباس عبدی و حمید رضا جلاییپور، مدام به کار میبردند. برخوردها خشن شد، و آنچه کمرنگ میگردید، برق امیدی بود در چشم مردمی که لااقل تا سال 1376، فعالانه و بدون چشمداشت، خود را با دولتمردان کشور یکی میدانستند و اختلافات میان خود را حداکثر «اختلاف سلیقه» برای رسیدن به اهدافی واحد میشمردند. این، نخستین موج کدورت و نومیدی در مناسبات شفاف انقلابی بود.
از آغاز دهه چهارم، گفتمان سومی بر خط و ربط اصلی انقلابی ما افزوده شد؛
3-گفتمان «دنیای مجازی». رفته رفته فکر و ذکر اقشار متوسط شهری رفت به داخل یک «دنیای مجازی» که بر حسب مجازی و بیریشه بودن، در متن آن، همه چیز، خیلی سریع در دسترس و گذری بود. فضای سایبر بالقوه میتواند خوب یا بد باشد، مشروط بر آن که خصلت گذری و بیریشه بودن در آن فایق نیاید و متانتها و پرهیزگاریها آسیب نبینند. وقتی دهان به دهان، گمانها و بدبینیها به اشتراک گذاشته شوند، آن وقت، نا امنی گسترش مییابد و هراس جای انگیزهها و امیدها را میگیرد؛ این، سومین و قاطعترین موج تهاجم به امید انقلابی بود.
و امروز، «به اثبات رسیده است» که بین محدودسازی زمان استفاده از ابزارهای ارتباطی و شبکههای اجتماعی از یک سو و کاهش میزان افسردگی از جانب دیگر، رابطه مستقیم وجود دارد؛ فیسبوک، اسنپچت و اینستاگرام تقریباً به طور قطع، موجب سطوح مختلفی از افسردگی میشوند. این را دانشمندان دانشگاه پنسیلوانیا و روانشناسی با نام ملیسا هانت، و البته شمار انبوه دیگری از دانشمندان گفتهاند، از جمله شان پارکر، نخستین رئیس فیسبوک؛ شان پارکر، یکی از نخستین سرمایهگذاران فیسبوک و نخستین رئیس آن، چیز صریح و رکیکی را به زبان آورد: قصد فیسبوک این است که مثل مواد مخدر عمل کند با «دادن گاهبهگاه دوزهای پایین دوپامین از این طریق که کسی برای عکسی یا برای نوشتهای لایکی یا کامنتی گذاشته است». پارکر گفت که این کار، عامدانه و با نقشه قبلی بوده است. این شرکتها «از نقطه ضعفی در روانشناسی انسان سوء استفاده میکنند». این نکته را چامات پالیهاپیتیا، از مدیران سابق فیسبوک، نیز گفت؛ در برنامهای در تلویزیون
«سی انان»، که درباره نقش فیسبوک در جامعه بود، او از خود پرسید: «آیا خودم را مقصر میدانم؟» و پاسخ داد «قطعاً خودم را مقصر میدانم». قدری عجیب است که کاهش استفاده از ابزار ارتباطی و رسانههای اجتماعی باعث میشود که شما کمتر احساس تنهایی کنید؛ اما، با کمی موشکافی بیشتر به ارتباط منطقی بین این دو پی خواهیم برد: اغلب مطالب موجود در رسانههای اجتماعی، در بر گیرنده حجم بسیار زیادی از مقایسههای اجتماعی و سیاسی فارغ از سنجیدگی کافی است که تفاوت و نقار و طرد ایجاد میکند. جمعبندی ملیسا هانت این است: «در کل، به نظر من بهتر است گوشیهای خود را زمین بگذاریم و زمان خود را صرف مردمی کنیم که در زندگی ما واقعاً حضور دارند».
نتیجهی یک تحقیق، که در مجله «EPJ Date Science» منتشر شد، نشان داده است که نحوه فعالیت افراد در شبکه اجتماعی اینستاگرام، میتواند نشانگر بسیار خوبی برای تحلیل احتمال بروز افسردگی افراد باشد؛ و مطالعه جدید دیگری روی بیش از
یک میلیون دانشآموز دبیرستانی در امریکا که در مجله Emotion منتشر شد، نشان میدهد جوانان و نوجوانانی که زمان بیشتری در مقابل نمایشگر میگذرانند و زمان کمتری صرف فعالیتهای دیگری نظیر روابط اجتماعی مستقیم، ورزش یا تکالیف خود میکنند، از لحاظ روانشناختی دارای وضعیت بدتری هستند. علاوه بر این، وقتی فعالیت جوانان و نوجوانان به فعالیتهای مبتنی بر صفحه نمایش تغییر میکند، میزان خوشحالی و نیکبختی آنها کمتر میشود. تکنولوژی جدید ارتباطی ما را از عدم قطعیتهای کوچک جدا میکند؛ ولی، نسبت به تردیدهای بزرگتر آسیبپذیر میسازد. این تردید ریشه اضطراب است: چه چیزی قرار است اتفاق بیفتد؟ آنها در مورد من چه فکری میکنند؟ اگر این اتفاق بد بیفتد، چه خواهد شد؟ دنیا از جنبههایی همچون یافتن شرکای فعالیت انسانی نامطمئن شده است، چرا که هر کسی نظر به صفحه نمایشگر دوخته است و مدام در آن چیزی میبیند و عقاید خود را در سیالیت، به تغییر سپرده است. انتخاب همسر دشوار شده است، و به همین میزان، پیدا کردن یک دوست صمیمی و هممرام که با استحکام بر مرام خود ثابت قدم بماند، صعب و سخت گردیده است. از این قرار، تکنولوژی موجب انزوا یا ایزوله شدن انسانها میشود. به علاوه، تکنولوژی جدید دیجیتال امکان دوری و استغناء از انسانهای واقعی را فراهم میکند. فناوری، زندگی ما را سادهتر و راحتتر میکند؛ اما، روی دیگر این سکه این است که تکنولوژی به ما امکان اجتناب از همکاری متمدنانه با مردم نیز میدهد. آگهی جالبی برای خدمات تحویل غذا در مترو در امریکا وجود دارد که میگوید: «برطرف کردن گرسنگی شما بدون هیچگونه تماس انسانی»؛ یعنی، بدون هیچ برخوردی با انسان، غذا به شما تحویل میشود، چرا که انسان گرگ انسان است! زمانی که از مردم دوری میکنیم، تمام شاخصهای زندگی متمدنانه از مهارت همکاری و گفتوگو تا اعتماد به نفس در ما رو به نزول میگذارد. ما مطمئن نیستیم که از پس، کارها بر بیاییم، مطمئن نیستیم که توان داشته باشیم و بنا بر این، این موجب دوری گزیدن بیشتر ما خواهد شد، اما، این فقط اجتناب از مردم نیست؛ این اجتناب از احساسات ناراحتکنندهای است که در اثر تعامل با دیگران پیش میآید: خجالت، اضطراب و خودآگاهی. عمل کردن همچون یک شبح، نتیجهی رفتار نامناسب و اجتناب از درگیر شدن است. نکته دیگر در همین خط استدلالی این است که ارتباطات رایانهای مطلقاً با ارتباط رو در رو فرق دارد. ارتباط روی صفحه نمایش به ما امکان ویرایش و بزک کردن متن را میدهد؛ در حالی که ارتباط رو در رو صادقانهتر و اعتماد برانگیزتر است.
نکته آخر این که در «فضای مجازی»، افراد به کثرت و با تندی و قاطعیت مورد قضاوت قرار میگیرند، و اغلب این قضاوتها با مقدمات قضائی و حکمی لازم صورت نمیگیرد؛ اظهار نظرها گذری هستند؛ از نظر کسی که چیزی میپراند و میرود، «یه چیزی گفته است»، ولی از دیدگاه او که مورد قضاوت قرار میگیرد، تک تک این اظهار نظرها میتوانند مهم و آزاردهنده باشند. صرف نظر از این که کدام پلتفرم بستر ارتباط گردد، لایکها و دنبالکنندهها شمارش میشوند و هر کس میتواند کامنتها را ببیند. ستایش یا سرزنش عمومی در برابر چشم هر کسی اتفاق میافتد و برای نوجوانان و افراد جوان که هویتشان در حال شکلگیری است، مدیریت رسانه اجتماعی همچون یک بحران اجتماعی است. اضطراب اجتماعی، ناشی از ترس قضاوت شدن به عنوان فردی دارای کمبود است، و این خصوصاً نوجوانان و جوانان را به انفعال ارتباطی و انزوا و چیزی شبیه اعتیاد به مواد روانگردان میکشد. اینچنین است که گروهی از خلاقترین مهندسان دره سیلیکون (مرکز مهندسی دیجیتال)، کسانی که لایکِ فیسبوک را به وجود آوردند، یا آنهایی سیستمِ رفرشکردن توییتر را با کشیدن انگشت به سمت پایین صفحه نمایش طراحی کردند، امروز از اختراعات خود پشیمان شدهاند. آنها میبینند محصولاتشان، مثل قمار یا مواد مخدر، روزانه، میلیونها انسان را به رفتاری اعتیادگونه وا میدارد. آنها مسیر اعتراض و مقاومت را آغاز کردهاند: اطلاعرسانی درباره خطرات اعتیاد دیجیتال و کنارهگیری شخصی از دنیای فناوری (توأم با اقتباسهای آزاد از ملیسا هانت، کریس دانفورت، نیک بیلتون، پل لوئیس، و آلن هندریکسن).
1- گفتمان «اصول انقلاب اسلامی» بود که به مناسبت درگیری در نبرد عظیم و دامنگیر هشتساله تقویت شد و در گفتوگوی پیوسته امام و مردم، مجالی برای توجه مردم به هر نوع گفتمان رقیبی باقی نمیگذاشت. از دهه سوم؛
2- گفتمان «دموکراسی کثرتگرا» از جانب اصلاحطلبان زائدهای بر گفتمان انقلابی شد؛ ظاهر اصلاحطلبی ملیح و نرم بود و بر گفتوگو تأکید میکرد، ولی بالاخره در بیان سمبلیک سعید حجاریان که هیچگاه فراموش نخواهد شد، خشونتی که همواره در مغز و جوهر آن جریان داشت، آشکار گردید: «فشار از پایین و چانه زنی از بالا». دموکراسی کثرتگرا، بر کنترل متقابل نیروهای متعارض بنا شده است و گفتوگو برای آن فقط یک سطح مخملین بود و هست. نیروهای سیاسی از سال 1376، به جای همسازی و اختلافاتی که تا پیش از آن، حداکثر به حد «اختلاف سلیقه» میسایید، به «عملیاتی کردن شکافهای اجتماعی» یا «جنبشی کردن فضای اجتماعی» میاندیشیدند؛ اینها الفاظی بود که تئوریسینهای اصلاحات مانند سعید حجاریان و عباس عبدی و حمید رضا جلاییپور، مدام به کار میبردند. برخوردها خشن شد، و آنچه کمرنگ میگردید، برق امیدی بود در چشم مردمی که لااقل تا سال 1376، فعالانه و بدون چشمداشت، خود را با دولتمردان کشور یکی میدانستند و اختلافات میان خود را حداکثر «اختلاف سلیقه» برای رسیدن به اهدافی واحد میشمردند. این، نخستین موج کدورت و نومیدی در مناسبات شفاف انقلابی بود.
از آغاز دهه چهارم، گفتمان سومی بر خط و ربط اصلی انقلابی ما افزوده شد؛
3-گفتمان «دنیای مجازی». رفته رفته فکر و ذکر اقشار متوسط شهری رفت به داخل یک «دنیای مجازی» که بر حسب مجازی و بیریشه بودن، در متن آن، همه چیز، خیلی سریع در دسترس و گذری بود. فضای سایبر بالقوه میتواند خوب یا بد باشد، مشروط بر آن که خصلت گذری و بیریشه بودن در آن فایق نیاید و متانتها و پرهیزگاریها آسیب نبینند. وقتی دهان به دهان، گمانها و بدبینیها به اشتراک گذاشته شوند، آن وقت، نا امنی گسترش مییابد و هراس جای انگیزهها و امیدها را میگیرد؛ این، سومین و قاطعترین موج تهاجم به امید انقلابی بود.
و امروز، «به اثبات رسیده است» که بین محدودسازی زمان استفاده از ابزارهای ارتباطی و شبکههای اجتماعی از یک سو و کاهش میزان افسردگی از جانب دیگر، رابطه مستقیم وجود دارد؛ فیسبوک، اسنپچت و اینستاگرام تقریباً به طور قطع، موجب سطوح مختلفی از افسردگی میشوند. این را دانشمندان دانشگاه پنسیلوانیا و روانشناسی با نام ملیسا هانت، و البته شمار انبوه دیگری از دانشمندان گفتهاند، از جمله شان پارکر، نخستین رئیس فیسبوک؛ شان پارکر، یکی از نخستین سرمایهگذاران فیسبوک و نخستین رئیس آن، چیز صریح و رکیکی را به زبان آورد: قصد فیسبوک این است که مثل مواد مخدر عمل کند با «دادن گاهبهگاه دوزهای پایین دوپامین از این طریق که کسی برای عکسی یا برای نوشتهای لایکی یا کامنتی گذاشته است». پارکر گفت که این کار، عامدانه و با نقشه قبلی بوده است. این شرکتها «از نقطه ضعفی در روانشناسی انسان سوء استفاده میکنند». این نکته را چامات پالیهاپیتیا، از مدیران سابق فیسبوک، نیز گفت؛ در برنامهای در تلویزیون
«سی انان»، که درباره نقش فیسبوک در جامعه بود، او از خود پرسید: «آیا خودم را مقصر میدانم؟» و پاسخ داد «قطعاً خودم را مقصر میدانم». قدری عجیب است که کاهش استفاده از ابزار ارتباطی و رسانههای اجتماعی باعث میشود که شما کمتر احساس تنهایی کنید؛ اما، با کمی موشکافی بیشتر به ارتباط منطقی بین این دو پی خواهیم برد: اغلب مطالب موجود در رسانههای اجتماعی، در بر گیرنده حجم بسیار زیادی از مقایسههای اجتماعی و سیاسی فارغ از سنجیدگی کافی است که تفاوت و نقار و طرد ایجاد میکند. جمعبندی ملیسا هانت این است: «در کل، به نظر من بهتر است گوشیهای خود را زمین بگذاریم و زمان خود را صرف مردمی کنیم که در زندگی ما واقعاً حضور دارند».
نتیجهی یک تحقیق، که در مجله «EPJ Date Science» منتشر شد، نشان داده است که نحوه فعالیت افراد در شبکه اجتماعی اینستاگرام، میتواند نشانگر بسیار خوبی برای تحلیل احتمال بروز افسردگی افراد باشد؛ و مطالعه جدید دیگری روی بیش از
یک میلیون دانشآموز دبیرستانی در امریکا که در مجله Emotion منتشر شد، نشان میدهد جوانان و نوجوانانی که زمان بیشتری در مقابل نمایشگر میگذرانند و زمان کمتری صرف فعالیتهای دیگری نظیر روابط اجتماعی مستقیم، ورزش یا تکالیف خود میکنند، از لحاظ روانشناختی دارای وضعیت بدتری هستند. علاوه بر این، وقتی فعالیت جوانان و نوجوانان به فعالیتهای مبتنی بر صفحه نمایش تغییر میکند، میزان خوشحالی و نیکبختی آنها کمتر میشود. تکنولوژی جدید ارتباطی ما را از عدم قطعیتهای کوچک جدا میکند؛ ولی، نسبت به تردیدهای بزرگتر آسیبپذیر میسازد. این تردید ریشه اضطراب است: چه چیزی قرار است اتفاق بیفتد؟ آنها در مورد من چه فکری میکنند؟ اگر این اتفاق بد بیفتد، چه خواهد شد؟ دنیا از جنبههایی همچون یافتن شرکای فعالیت انسانی نامطمئن شده است، چرا که هر کسی نظر به صفحه نمایشگر دوخته است و مدام در آن چیزی میبیند و عقاید خود را در سیالیت، به تغییر سپرده است. انتخاب همسر دشوار شده است، و به همین میزان، پیدا کردن یک دوست صمیمی و هممرام که با استحکام بر مرام خود ثابت قدم بماند، صعب و سخت گردیده است. از این قرار، تکنولوژی موجب انزوا یا ایزوله شدن انسانها میشود. به علاوه، تکنولوژی جدید دیجیتال امکان دوری و استغناء از انسانهای واقعی را فراهم میکند. فناوری، زندگی ما را سادهتر و راحتتر میکند؛ اما، روی دیگر این سکه این است که تکنولوژی به ما امکان اجتناب از همکاری متمدنانه با مردم نیز میدهد. آگهی جالبی برای خدمات تحویل غذا در مترو در امریکا وجود دارد که میگوید: «برطرف کردن گرسنگی شما بدون هیچگونه تماس انسانی»؛ یعنی، بدون هیچ برخوردی با انسان، غذا به شما تحویل میشود، چرا که انسان گرگ انسان است! زمانی که از مردم دوری میکنیم، تمام شاخصهای زندگی متمدنانه از مهارت همکاری و گفتوگو تا اعتماد به نفس در ما رو به نزول میگذارد. ما مطمئن نیستیم که از پس، کارها بر بیاییم، مطمئن نیستیم که توان داشته باشیم و بنا بر این، این موجب دوری گزیدن بیشتر ما خواهد شد، اما، این فقط اجتناب از مردم نیست؛ این اجتناب از احساسات ناراحتکنندهای است که در اثر تعامل با دیگران پیش میآید: خجالت، اضطراب و خودآگاهی. عمل کردن همچون یک شبح، نتیجهی رفتار نامناسب و اجتناب از درگیر شدن است. نکته دیگر در همین خط استدلالی این است که ارتباطات رایانهای مطلقاً با ارتباط رو در رو فرق دارد. ارتباط روی صفحه نمایش به ما امکان ویرایش و بزک کردن متن را میدهد؛ در حالی که ارتباط رو در رو صادقانهتر و اعتماد برانگیزتر است.
نکته آخر این که در «فضای مجازی»، افراد به کثرت و با تندی و قاطعیت مورد قضاوت قرار میگیرند، و اغلب این قضاوتها با مقدمات قضائی و حکمی لازم صورت نمیگیرد؛ اظهار نظرها گذری هستند؛ از نظر کسی که چیزی میپراند و میرود، «یه چیزی گفته است»، ولی از دیدگاه او که مورد قضاوت قرار میگیرد، تک تک این اظهار نظرها میتوانند مهم و آزاردهنده باشند. صرف نظر از این که کدام پلتفرم بستر ارتباط گردد، لایکها و دنبالکنندهها شمارش میشوند و هر کس میتواند کامنتها را ببیند. ستایش یا سرزنش عمومی در برابر چشم هر کسی اتفاق میافتد و برای نوجوانان و افراد جوان که هویتشان در حال شکلگیری است، مدیریت رسانه اجتماعی همچون یک بحران اجتماعی است. اضطراب اجتماعی، ناشی از ترس قضاوت شدن به عنوان فردی دارای کمبود است، و این خصوصاً نوجوانان و جوانان را به انفعال ارتباطی و انزوا و چیزی شبیه اعتیاد به مواد روانگردان میکشد. اینچنین است که گروهی از خلاقترین مهندسان دره سیلیکون (مرکز مهندسی دیجیتال)، کسانی که لایکِ فیسبوک را به وجود آوردند، یا آنهایی سیستمِ رفرشکردن توییتر را با کشیدن انگشت به سمت پایین صفحه نمایش طراحی کردند، امروز از اختراعات خود پشیمان شدهاند. آنها میبینند محصولاتشان، مثل قمار یا مواد مخدر، روزانه، میلیونها انسان را به رفتاری اعتیادگونه وا میدارد. آنها مسیر اعتراض و مقاومت را آغاز کردهاند: اطلاعرسانی درباره خطرات اعتیاد دیجیتال و کنارهگیری شخصی از دنیای فناوری (توأم با اقتباسهای آزاد از ملیسا هانت، کریس دانفورت، نیک بیلتون، پل لوئیس، و آلن هندریکسن).
حامد حاجیحیدری