یکم- هدف از انتشار یک فهرست 700 نفره درهم و برهم از افراد تحریمی توسط آمریکا در شامگاه دوشنبه، وارد کردن یک شوک به تعادل روانی جامعه و روندها و شاخصهای اقتصادی ایران بود. از بین میلیونها ایرانی اما گمان میکنم تعداد کسانی که متن این تحریمها را خواندند به چند هزار نفر نرسید. اثر روانی تحریم مدتهاست در جامعه ایرانی تخلیه شده و توان ابزار تحریم برای ایجاد تغییرات واقعی در شاخصهای اقتصاد هم حداکثر همین است که اکنون میبینیم. جامعه ایرانی- بر اساس پژوهشهای موجود- باور کرده است مشکلات موجود صرفنظر از اینکه منشا آن چیست، راهحل داخلی دارد، بنابراین بیش از آنکه به نمایشهای سیاسی و رسانهای موجود بیاعتباری مانند ترامپ توجه کند، در پی آن است که ببیند مسؤولان اجرایی در داخل چه خواهند کرد.
دوم- مجموعه سیگنالهایی که در 6 ماه گذشته از سوی آمریکا تولید و به افکار عمومی ایران تزریق شده، نظیر این جمله کلیشهای که «ما در کنار ملت ایران ایستادهایم»، یا اینکه «ما نظام ایران را تحریم کردهایم نه ملت را»، اعتباری نزد مردم ایران نیافته است. آمریکا نتوانسته روایت خود از فشار به ایران را به یک روایت مشروع نزد مردم تبدیل کند. مردم میبینند این آمریکاست که فرزندان آنها را لب مرز یا در مراسم رژه میکشد، اجازه ورود دارو به کشور نمیدهد، صبح و شام ایران را تهدید نظامی میکند، با سعودی که منفورترین کشور تاریخ نزد ملت ایران است ائتلاف ضدایرانی تشکیل داده و رئیس اصلیترین متحد آن در خاورمیانه یعنی اسرائیل، از لزوم «گرسنگی دادن به ملت ایران» حرف میزند. ایده مرکزی دولت ترامپ زمانی که از برجام خارج شد این بود که بتواند مردم را از طریق فشار اقتصادی علیه حاکمیت بسیج کند اما کمتر از 6 ماه پس از آغاز این بازی، چیزی که روی دست آمریکا مانده این است که حتی غربگرایان سوپرحرفهای ایران هم نمیتوانند از آمریکا دفاع کنند. البته ما هنوز در ابتدای یک راه طولانی هستیم اما این شروع ناشیانه نشان میدهد کسانی که در آمریکا نشستهاند و درباره ایران تصمیم میگیرند، حتی قادر به شناخت سوءتفاهمهای خود درباره جامعه ایران هم نیستند چه رسد به اینکه بر آنها غلبه کنند.
سوم- راز اثرگذاری تحریمها وجود اجماع بینالمللی و تفرقه داخلی است. تحریم به عنوان یک مکانیسم تولید فشار و تغییردهنده محاسبات، کار نمیکند؛ اگر برای اعمال آن در جهان اجماع وجود نداشته باشد. وقتی تحریمها اجماعا اجرا نشود و بخشی از جامعه جهانی تحریم را اجرا کند و بخشی دیگر مقابل آن بایستد، عملا اتفاقی که میافتد این است که تحریم به جای آنکه به کشور تحریمشده فشار بیاورد، تبدیل به ابزاری برای نفع بردن کشورهایی میشود که آن را اجرا نمیکنند، چرا که بخشی از رقیبان آنها- یعنی کسانی که تحریمها را اجرا میکنند- از صحنه تجارت با کشور تحریمشده حذف خواهند شد. همچنین تحریم کار نمیکند اگر در داخل کشور تحریم شده، شکاف و دودستگی رخ ندهد. کارکرد راهبردی تحریمها اساسا اینگونه شکل میگیرد که بخشهایی از جامعه را برانگیزد تا به نظام برای سازش با تحریمکنندگان فشار بیاورند. حال اگر هیچ بخشی از جامعه (یا نیروهای سیاسی) چنین انگیزهای نداشته باشد، تحریمها به ابزار ایجاد همبستگی ملی تبدیل خواهد شد و نهتنها اثر راهبردی روی تصمیمات نظام سیاسی تحریمشده نمیگذارد بلکه بر توان مقاومت آن در مقابل تحریمها و ایجاد هزینه برای کشورهای تحریمکننده خواهد افزود. درباره تحریمهای ایران، استراتژی کاریکاتوری دولت ترامپ همزمان هر دو شرط اثرگذاری تحریمها را از بین برده است. اکنون در جامعه جهانی برای اجرای تحریمهای ایران اجماع وجود ندارد. آمریکا رهبر جامعه جهانی برای تحریمهای ایران نیست بلکه سعی میکند به جهان زور بگوید. البته کسانی حرف زور را خواهند شنید اما همزمان بخشهایی از اقتصاد جهانی که نفعی در تجارت با آمریکا ندارند، سعی خواهند کرد شیوههایی ایجاد کنند که برای همیشه از گزند ابزار تحریمی آمریکا مصون بمانند.
این امر حتی ممکن است به بخشهایی از جهان که درگیر تجارت با آمریکا هستند نیز سرایت کند و در این صورت است که آمریکا یک ضربه تاریخی دریافت خواهد کرد و توان آن برای تبدیل کردن نظام مالی جهان به اسلحه علیه کشورهایی مانند ایران به طور بنیادین آسیب خواهد دید. در داخل ایران هم آمریکا موفق به درگیر کردن بخشهای مختلف جامعه و حاکمیت با یکدیگر نشده است. جامعه ایرانی به جای آنکه مطابق فرضهای احمقانه کسانی مانند جان بولتون از فشارهای آمریکا عمل کند، در انتظار آن است که کی فرصتی دست خواهد داد از آمریکا و پادوهای منطقهای آن انتقام بکشد.
چهارم- محاسبه دولت آمریکا این است که خواهد توانست از طریق تحریمها اولا به منابع مالی ایران فشار جدی وارد کند و ثانیا از شتاب برنامه موشکی و منطقهای آن بکاهد. آنچه در واقع رخ خواهد داد وادار شدن دولت در ایران به انجام اصلاحاتی است که میتواند به بهبود هزینهکرد منابع بینجامد و به برداشته شدن گامهایی اساسی برای حل برخی مشکلات ریشهدار اقتصاد ایران که شاید در شرایط عادی کسی ریسک رویارو شدن با آنها را نمیپذیرفت- مانند مساله بغرنج نظام بانکی- منجر شود. در ماههای آینده عجیب نیست اگر منابع کشور کمی تحت فشار قرار گیرد اما اگر نتیجه آن این باشد که همین منابع موجود بهتر مدیریت شود، ایران سرجمع بازنده نبوده است. درباره برنامه موشکی و منطقهای نیز 2 مساله هست که دولت ترامپ از فهم آنها ناتوان بوده است؛ نخست اینکه تجربه محدود شدن برنامه هستهای در برجام به مردم ایران نشان داد محدود کردن برنامههای امنیت ملی در ازای یک مشت وعده- ولو اینکه حجم آن وعدهها 150 صفحه باشد- آن هم از سوی دشمن، نهتنها به تحقق آن وعدهها نمیانجامد، بلکه محتملترین اتفاق این است که آن وعدهها گروگان گرفته شده و از ایران خواسته شود برای تحقق همانها بخشهای دیگری از برنامههای امنیت ملی خود را هم تعطیل کند. اساسا مکانیسم اعتمادسازی با آمریکا یک مکانیسم بیانتهاست که هر چه ظاهرا به پایان آن نزدیکتر شوید، در واقع به نقطهای که از آن شروع کرده بودید، نزدیکتر شدهاید! رفتار دولت ترامپ با برجام این سوال ساده را ایجاد کرده که کسانی که با برجام هستهای چنان کردند، چه دلیلی دارد با برجام منطقهای یا موشکی رفتاری بهتر داشته باشند. مساله دوم، از این هم بنیادیتر است. جامعه ایرانی درک کرده است که مساله فقط برجام نیست بلکه آمریکا موجویت کشور و ملت ایران را هدف گرفته و آنچه درباره تحریمها انجام شده بخشی از یک پروژه بسیار بزرگتر برای حاکم کردن وحشیهایی مانند حاکمان فعلی سعودی بر ملت ایران است. مردم میپرسند اگر انتهای کار تبدیل کردن پسر سلمان به یک صدام دیگر و انداختن آن به جان مردم ایران و منطقه است، چرا باید برنامه موشکی و منطقهای تعطیل شود؟ و چرا باید کسانی که تا آستانه کاخ پوشالی بنسلمان و نتانیاهو رفتهاند، کار را تمام نکرده به خانه بازگردند؟ آمریکا نمیفهمد که با اقدامات احمقانه و عجولانه خود چه کمک بزرگی به ایجاد پشتوانه مردمی برای برنامه موشکی و منطقهای ایران کرده و اکنون کار در مرحلهای است که نظام هم اگر بخواهد مردم اجازه تعطیلی یا تعدیل این برنامهها را نخواهند داد.
پنجم- مهمترین آسیب در ماههای آینده این خواهد بود که بخشهایی از دولت نگاه تاکتیکی به مقاومت داشته و به آن به مثابه مقدمه و زمینهچینی برای مذاکره نگاه کنند. همانطور که امید بستن به دموکراتها یا انتخابات کنگره، در ماههای گذشته فرصتهای مهمی را از کشور گرفت، نگاه تاکتیکی به مقاومت میتواند در ماههای آینده خسارتهای جبرانناپذیری ایجاد کند. نگاه استراتژیک به مقاومت تنها گزینه منطقی پیش روی ایران است. تنها در این صورت است که مذاکره یا دیپلماسی هم جایگاه واقعی خود را پیدا خواهد کرد.
مهدی محمدی