شیدایی در پژوهش؛ توصیفی است مختصر درباره شیوه نویسندگی دکتر سنگری. پژوهش را همیشه موضوعی بشدت علمی و مقید به چارچوبهای سفت و سخت استنادی در نظر گرفتهاند. شیدایی اما عنصری است هنرمندانه و رمانتیک. چیزی که در خلق یک اثر هنری، کیمیایی است بیبدیل. اما نگاهی به آثار سنگری نشان میدهد او در پژوهش، شیدایی خود را هم دخیل میکند و تاریخ را با نگاهی شاعرانه و عرفانی به روایت میکشد. یکی از جالبترین نمودهای این روحیه در کتاب «آیینهداران آفتاب» به چشم میخورد. جایی که سنگری دست به یک تقسیمبندی تحلیلی با وجهه عرفانی میان شهدای عاشورا میزند:
- شهیدان پیشاهنگ
- شهیدان نبرد نخستین (شهدای تیرباران صبح عاشورا)
- شهیدان نبرد تن به تن (پیش از نماز)
- شهیدان نماز
- شهیدان پس از نماز (نبرد تن به تن پس از نماز ظهر)
- شهیدان بنیهاشم
- شهیدان پس از امام
کار دقیقا یک کار پژوهشی و تحلیلی است اما در عین حال تبدیل میشود به یک اثر هنری! یعنی میشود تاریخ را هم با پایبندی به حقیقت و واقعیت، شاعرانه نوشت. قطعا کسانی که با نظام معرفتی و عرفانی شیعه آشنایند، میدانند مثلا «شهید نماز» در کنار آنکه یک توصیف ساده تاریخی است، یک اشارت عرفانی نیز با خود دارد. بویژه اگر با قلم سنگری تعریف شود.
سنگری در کنار آنکه به گفته خود حتی در زیارت کربلا رفتن هم به دنبال پژوهش درباره واقعه عاشوراست اما از سوی دیگر جنس پژوهش و نوشتن خود را چیز دیگری میداند. در واقع این فراتر از پژوهشی که سنگری دارد، اعتقاد به نوعی علم متمسک به ماوراست. او در مصاحبه با وبسایت خوزنیوز جایی در پاسخ به اینکه «شما کربلا رفتهاید» میگوید: «بله! چند بار و هر بار هم رفتم معمولاً دوران زیارتم بسیار کوتاه بود. بیشتر دنبال کارهای تحقیقی خودم بود. من هم در عصر صدام رفتم و هم بعد از آن. هر کجا لازم بود قدم بگذارم تا اطلاعاتی به دست بیاورم، آنجا بودهام».
اما همین فرد پژوهشگر که هنگام کربلا رفتن نیز غالب اوقات خود را به پژوهش و تحقیق میگذراند، جنس پژوهش خود را اینگونه توصیف میکند: «خاک کربلا متفاوت است. وقتی این خاک متفاوت است، تفکر روی این خاک هم متفاوت خواهد بود و نگاه متفاوتی ایجاد خواهد شد. وقتی من به کربلا رفتم بخشی از نوشتههای من آنجا شکل گرفت. در خیمهگاه، کنار حرم نوشتم. بویژه اینکه در نخستین حضورم در حرم، آنجا خیلی خلوت بود. حتی اتفاقی جالب افتاد که من یک شب آنجا تنها بودم و جز من هیچکس نبود. درها بسته، خودم گوشهای نشسته بودم و مینوشتم. اینها را هر چه میخواهید بنامید اما برای من اتفاق افتاد. اینکه بتوانم تنها باشم و در آن تنهایی قلم بزنم. کاملاً خودم حس کردم که نوشتن در آنجا شکل دیگری میشود. از جنس دیگری میشود. اگر کسی بخشی از این کتاب را که درباره حضرت عباس(ع) است و من بعداً آن را در قالب کتاب جداگانهای به نام «ماه در آب» چاپ کردم، بخواند، متوجه تغییر قلم من میشود».
از این دست اندیشمندیهای شیدا در کارهای سنگری بسیار است. اساسا ذهنیت سنگری شیدایی است. اشتباه است که او را به خاطر داشتن دکترای ادبیات یک چهره آکادمیک معمولی بدانیم که صبح تا شب در دانشگاه تهران معانی و بیان و تاریخ ادبیات کلاسیک درس میدهد. کار ادبی و پژوهشهای ادبی او در حوزه شعر نیز چندان نسبتی با کارهای آکادمیک معمولی ندارد. اثر معروف و 3 جلدی او «بررسی ادبیات منظوم دفاعمقدس» که در سبکشناسی و تئوریزاسیون شعر دفاعمقدس نوشته شده است بیش از آنکه یک پرداخت علمی به شعر دفاعمقدس باشد، در دایرههای توصیف شاعرانه سیر میکند. نه اینکه غیرعلمی و غیرمقبول از منظر آکادمیک باشد، بلکه خود شرحی است منثور و شاعرانه بر آنچه در شعر دفاعمقدس به وقوع پیوسته است. او شیفته و عاشق پدیدهای است به نام شعر دفاعمقدس و آرمانهای آن و در این مسیر، تمام قدرت علمی و دانش آکادمیک خود را مصروف شیدایی خود به این مقوله میکند. شاید بسیاری بر این مساله خرده گیرند؛ بویژه آنها که سلیقه آکادمیک خشک دارند اما واقعیت چنین است که بسیاری از فلاسفه هنر بویژه در 2 مکتب روس و فرانسه در تبیین علمی آثار و سبکهای هنری، به چنین روشی دست یازیدهاند. نوشتههای آیزنشتاین در تئوریزاسیون آثار سینماییاش که به نظریه «مونتاژ» ختم شد و امروز یکی از برجستهترین تئوریهای سینمایی است، حاصل یک پرداخت شیداگونه در بستر شیفتگی به آرمان مارکسیسم است. آیزنشتاین اساسا در نظریه مونتاژ میگوید برای توصیف قهرمانی تودهها و بیان واقعیات انقلاب روسیه در فیلمهایم چه کردم!
در مکتبهای فرانسوی نیز مانیفستهای مکاتب شعری، خود تبدیل به شعر میشود. اصلا یک نظریه وجود دارد که سبکشناسی و نقد شعر، به دلیل مقولهای که به آن میپردازد لاجرم خود نیز چیزی برون از شعر نیست.
رضا تبریزی