ناپدری بیرحمی که دخترک 3 ساله را به کار در خیابان ها وادار کرد

خیابان‌های طولانی و شلوغ پایتخت رفته رفته از حضور مردم و  ماشین‌های آن‌ها خلوت می‌شد و خورشید هم پشت کوه‌هایی می‌رفت که همیشه در نقاشی‌های کودکانه به رنگ قهوه‌ای کشیده می‌شدند.

عصر هر روز پایان شیفت کاری بسیاری از مردم، درست همزمان است با شروع شیفت کاری عده‌ای دیگر که به مشاغل مختلف مشغول هستند و برای انجام کاری خانه را ترک می کنند.

در کش و قوس غروب خورشید و سربرآوردن ماه از گوشه‌ای از آسمان، عده‌ای از کودکان بدسرپرست و یا بی‌سرپرست شهر تهران به نام کودکان کار  راهی خیابان‌های بی سر و تهی می‌شوند که هزاران خطر در کمین آن‌ها قرار دارد. در میان این کودکان هم دختران کوچک و کم سن و سال به چشم می‌خورد و هم پسر بچه‌های قد و نیم قد حضور دارند.

کودکان شیفت شب یا اسپند دود می‌کنند و بلاگردان دخترها و پسرهای جوان شب‌گرد پایتخت می‌شوند و از آنها پول می گیرند و یا با در دست داشتن بطری و اسفنج و لنگ‌های قرمز قدیمی، شیشه ماشین پاک می‌کنند؛ درست در ساعتی که همه بچه‌های هم سن و سالشان با قصه های شخصیت های محبوب خود، از زبان پدر و مادر گرم خواب هستند.

ماجرای کودکان کار شیفت شب پایتخت/مردم شب‌ها مهربانتر و دست و دلباز ترند

تعرض به کودکان کار قابل انکار نیست

موضوع  تعرض و آزار جنسی  کودکان کار حکایتی تلخ و اندوهناک و البته غیرقابل انکار است و  مسئله ای است که مسئولان و متولیان حوزه کودکان کار باید برای مراقبت از آنها و همچنین جلوگیری از فراگیر شدن آن تلاش کنند.

رضا قدیمی مدیرعامل اسبق سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران سال گذشته آمار تعرض به کودکان کار را آماری 90 درصدی خواند و از طرف دیگر فعالان و  آسیب شناسان اجتماعی معتقدند که بیش از 50 درصد کودکان کار و خیابان مورد اذیت و آزار جنسی واقع می شوند.

ضرورت آموزش های خودمراقبتی به کودکان کار و آگاه سازی آن ها از خطرات احتمالی که این کودکان را مورد تهدید قرار می دهد، موضوعی مهم است که تلاش مضاعف مسئولان امر را در حمایت از کودکان کار و خیابان می طلبد.

ماجرای کودکان کار شیفت شب پایتخت/مردم شب‌ها مهربانتر و دست و دلباز ترند

از فال فروشی تا گدایی بر سر چهارراهها

حمید پسرک سبزه رو و لاغر اندامی است که به گفته خودش، هر شب به همراه برادر و پسر عموهایش از محله امامزاده حسن (ع)، هر شب برای کار به میدان ولیعصر می‌آید.

حمید و دوستانش همه لوازم مورد نیاز بساط کاری‌شان را در یک کوله پشتی مشترک می‌آورند و مسئولیت جابجایی و آوردن و بردن کوله پشتی هر شب با یک نفر است.

او می‌گوید: «من از ۴ سالگی در خیابان ها کار می‌کنم و همه جور کاری مثل فروش دستمال کاغذی، فال فروشی، شیشه پاک کنی و حتی گدایی هم انجام داده‌ام. مدتی را روزها کار می‌کردم و با تاریک شدن هوا به خانه می‌رفتم و در آن مدت درآمدم اگر چه خوب نبود اما پدر و مادرم راضی بودند. مدتی پیش یکی از دوستانم پیشنهاد داد که اگر شب ها سرکار برویم درآمدمان بیشتر خواهد شد. انگار مردم تهران شب‌ها مهربان‌تر و دست و دلبازتر می‌شوند و بیشتر دلشان به حال کودکان کار می‌سوزد. به همین دلیل الان حدود یک سال است که با تاریک شدن هوا به بیرون می‌آییم و تا ساعت ۳ نیمه شب در خیابان ها کار می کنیم.»

حمید که به گفته خودش ۱۳ سال دارد، پاییز امسال که بیاید به کلاس چهارم می‌رود و البته جثه درشت و سن شناسنامه‌ای اش به کلاس چهارمی ها نمی‌خورد؛ علتش هم بازماندگی ۴ ساله او از تحصیل به دلیل اعتیاد پدر و غیبت های طولانی مادر در خانه  است.

او می‌گوید: «پدرم اعتیاد دارد و از وقتی که یادم می آید از صبح تا شب را بیرون از خانه گذرانده ام؛ تا چند سال پیش که کوچکتر بودم، به همراه پدرم سرکار می‌رفتم؛ اما در حال حاضر خودم می‌آیم و می‌روم و تقریبا همه خیابان‌های تهران را بلدم.»

حمید در مورد خانواده اش اینطور می‌گوید: «من 4 خواهر و برادر دیگر هم دارم. یک خواهر و دو برادرم مثل خودم کار می کنند و همه ما هر پولی را که طی روز جمع می کنیم، آخر هر روز به پدرمان تحویل می دهیم.»

او با ناراحتی به دختران سر چهارراه اشاره می کند و می گوید: «گاهی برخی از ماشین های گذری به بهانه خرید ساندویچ، بستنی و یا دادن پول به بچه ها به ویژه به دختران،آن ها را سوار ماشین خود می کنند و به این بهانه از آن ها سوء استفاده می کنند.»

ماجرای کودکان کار شیفت شب پایتخت/مردم شب‌ها مهربانتر و دست و دلباز ترند

ناپدری بیرحمی که دخترک 3 ساله را به کار در خیابان ها وادار کرد

آتنا دختر 12 ساله ای است که در همان محدوده ای که حمید و دوستانش مشغول به کار هستند کار می کند و البته آنطور که  آتنا می گوید به همراه خواهر کوچکترش و به فرمان ناپدری اش در بیرون از خانه کار می کند.

آتنا هیچگاه به مدرسه نرفته است و پدرش را  که او هم به مصرف شیشه اعتیاد داشته است در 3 سالگی از دست داده و  مادرش دوباره  با مردی افغان ازدواج کرده است که او هم از همسر اول خود 2 پسر 10 و 12 ساله دارد.

او از شروع به کار خود در خیابان های شهر اینطور می گوید: نه قد من به شیشه های ماشین می رسید و نه جرات در دست گرفتن اسپند دودکن را داشتم اما ناپدری ام مرا به انجام این کارها مجبور می کرد و چون مادرم مخالفتی نداشت، همیشه از طرف آنها مجبور به کار می شدم.»

آتنا می گوید: «خیلی دلم می خواست به مدرسه بروم اما سهم من و دختران و پسران بی کسی مثل من، حسرت رفتن به مدرسه و باسواد شدن است و اگر روزی کسی در خیابان های شهر بلایی سر ما بیاورد هیچ کس هوایمان را ندارد و مراقب ما نیست.»

کودکان کار و خیابان چه آنهایی که در طول روز در خیابان های شهر کار می کنند و چه دختران و پسران کوچک و کوتاه قامتی که کارگران کوچک شیفت شب پایتخت شده اند، در معرض خطرات بسیاری قرار دارند. اگر مسئولان ساماندهی کودکان کار و خیابان تنها برای ساعتی از پشت میز خود بیرون بیایند، خواهند دید که این نان آوران کوچک با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنند.