ماجرای اعجاز آیه ای که یک دزد را مؤمن کرد!

به گزارش افکارنیوز ، گویند؛ فضیل بن عیاض ، یکی از دزدان معروف بود. کاروانها را مورد دستبرد قرار می داد و با نهایت زبردستی ، اموال مردم را به غارت می برد. کاروان هایی که از منطقه سرخس می گذشتند ، تمام مراقبتهای لازم را به کار میبردند که به چنگ فضیل گرفتار نشوند. این راهزن خطرناک ، به دام عشق دختری افتاد و تصمیم گرفت شبانه خود را به خانه معشوق خود برساند و از وصل او کامیاب شود. نیمه شب ، از دیوار خانه ی دختر بالا رفت ولی هنوز ، قدم به خانه او نگذاشته بود که آهنگ دلنشینی از خانه مجاور شنید. گوش فرا داد ، مردی قرآن می خواند و به این آیه شریفه رسیده بود :

اَلَمْ یَأن للَّذینَ ءامَنوُا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللهِ

یعنی : آیا هنوز وقت آن نرسیده که دلهای مردم با ایمان، با یاد خدا؛ خاضع و خاشع شود؟

شنیدن این آیه ، چنان تحولی در درون فضیل به وجود آورد که بی اختیار گفت :

خداوندا ! وقت آن رسیده است ؛ و فوراً از دیوار پایین آمد و از گناهی که در نظر داشت چشم پوشید.

همین تذکر سبب شد که فضیل از تمام آلودگی ها ، خود را نجات دهد و دست از دزدی و گناه بشوید . در همان شب که این دگرگونی در درون فضیل پدید آمد و او را سرگردان و منقلب ساخته بود، گذرش به کاروانسرایی افتاد که کاروانی در آن فرود آمده و بار انداخته بود.

فضیل در گوشه ای خزید و سر به گریبان ، بر گذشته ی پرگناه خود افسوس می خورد.

در آن حال شنید که کاروانیان درباره ی ساعت حرکت سخن می گویند.

یکی از کاروانیان می گفت : رفقا ! امشب حرکت نکنید و بگذارید هوا روشن شود ، زیرا به قرار اطلاع ، فضیل بر سر راه است و خطر او قافله را تهدید می کند.

سخن اضطراب آمیز کاروانیان ، آتشی در دل فضیل برافروخت و از اینکه جنایات او ، این چنین مردم را مضطرب و پریشان ساخته به شدت متأثر شد و بی اختیار از جا برخاست و گفت :

مردم بدانید؛ من فضیل بن عیاضم و آسوده خاطر باشید که دیگر فضیل دزدی نمی کند!!!!!!!و سر راه را بر کاروانیان نمی بندد. او به درگاه خدا بازگشته و از گناه خود توبه کرده است.

آنچه فضیل را از گناه باز داشت و سرنوشت او را تغییر داد ، یک یادآوری بود؟؟؟!!!

شنیدستم فضیل نیک فرجام

شبی بر شد به دزدی بر در بام

شنید از خانه‌ای آواز قرآن

بزد راه دل او راز قرآن

دل شب داشت مرد پارسایی

بدین خوش نغمه از قرآن نوایی

ز شورانگیز آه عاشقانه

الم یأن همی زد در ترانه

که پویی تا به کی راه خطا را؟

دل آگه شو به یاد آور خدا را

فضیل آن ناله جان سوز بشنید

پشیمان شد و راه عشق بگزید

به کنج مسجد آن شب تا سحرگاه

برآورد از دل افغان و از جگر آ

از آن پس راه رسم عشق دریافت

به جانش پرتو توفیق برتاخت

سخن کز دل برآید همچو تیری

نشیند بر دل روشن ضمیری

 

منبع؛ سوره حدید ، آیه ۱۶