چند سال پیش مشغول بررسی بیانات مقام معظم رهبری، در حوزه تهاجم فرهنگی بودم، نکته مهم این بود که نقطه محوری و هسته اصلی تهاجم ــ فرهنگی واقعاً چیست؟! شاید در ذهن خیلی از ماها بدحجابی و ابتذال جنسی و امثال اینها از مصادیق بارز تهاجم فرهنگی است، امّا جالب بود که در بیانات مقام معظم رهبری دائماً تذکر داده شده بود که جریان انقلابی اشتباه نگیرد! بدحجابی مسأله اصلی ما در تهاجم فرهنگی نیست! جلوتر میرفتیم میدیدیم که همین موضعگیری را ایشان در مصادیق تهاجم فرهنگی هم دارند.
برای خود من مسأله شده بود که اگر ابتذال و بدحجابی و موسیقی مبتذل معضل و مسأله اساسی تهاجم فرهنگی نیست(!) پس چهچیزی آن مسأله اصلی است؟ چرا مقام معظم رهبری میفرمایند مسأله تهاجم فرهنگی خوب فهم نشده است؟! چهچیزی باید فهم شود تا این مسأله که بهظاهر سهل و روشن است اما انگار ممتنع و دستنیافتنی شده فهم شود.
تا اینکه بالاخره در بیانات حضرت آقا رسیدیم به این تحلیل که مسأله اصلی تهاجم فرهنگی از نگاه ایشان مسأله «خودباختگی» و «غربزدگی» است. اینکه ما هرچه را غربی است چون غربی است، میپسندیم! غرب را کامل و توسعهیافته میدانیم و پیشرفت را معادل غربیشدن میدانیم!! چرا بیحجابی رواج پیدا میکند؟! نه بهخاطر عناد و بیحیایی زنان ما!! بلکه به این خاطر که زن غربی الگو است و مدل پوشش او نشانه متمدّن بودن! و البتّه حجاب نشانه امّل بودن!! این نگاه در همه زندگی ما جاری شده است: «خودباختگی» و «غربزدگی»!
حتی رگههایی از این نگاه میان مذهبیها هم وجود دارد!! نمونه بارز آن در خرید «برند»های خارجی است!! از گوشی همراه گرفته تا خودکار توی جیبمان!! و این چیزی است که در بیانات امام(ره) هم بهعنوان مانع اصلی حمایت از کالای ایرانی مورد توجه قرار گرفته است. امام خمینی(ره) میفرمایند:
«غربزدگیها ظلمت است. اینهایى که توجهشان به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبلهشان غرب است، رو به غرب توجه دارند، اینها در ظلمات فرو رفتهاند؛ اولیایشان هم طاغوت است. ملتهاى شرقى که بهواسطه تبلیغات داخل و خارج، بهواسطه تعلیمات عمّال داخلى و خارجى، رو به غرب آوردهاند و قبله آمالشان غرب است و خودشان را باختهاند و نمىشناسند خودشان را، مَآثِر و مَفاخِر خودشان را گم کردهاند و خودشان را باختهاند و گم کردهاند و بهجاى آنها یک مغز غربى نشسته است، اینها اولیایشان طاغوت است؛ و از نور به ظلمات وارد شدهاند. و همه بدبختیهاى شرقیها هم، از آن جمله ماها، همه گرفتاریهاى ما و بدبختیهاى ما هم، همین است که خودمان را گم کردیم، یک کس دیگر بهجاى ما نشسته است و لهذا مىبینید که هر چیزى که در ایران هست تا یک اسم غربى نداشته باشد رواج ندارد. داروخانه هم باید اسم غربى داشته باشد. کارخانههاى ما هم که پارچه مىبافند باید آن حاشیهاش خط غربى باشد؛ اسم غربى هم رویش بگذارند. خیابانهایمان هم باید یک اسم غربى داشته باشد. همه چیزمان باید رنگ غربى داشته باشد. کتاب هم که مىنویسند همین کتابنویسها، همین روشنفکرها، بعضیشان کتاب هم که مىنویسند، یا یک اسم غربى روى آن مىگذارند؛ یا مطالب را وقتى ذکر مىکنند، استشهاد مىکنند به قول یک نفر غربى. عیب هم این است که هم آنها غربزده هستند، و هم ماها! اگر کتابها آن اسمها را نداشته باشد، اگر فاستونى آن اسم را نداشته باشد (یک اسمى از آنها رویش مىگذاشتند. هر پارچهاى را که مىبافتند، اصفهان پارچه مىبافت، لکن اسمِ آنها را رویش مىگذاشتند! ما همه چیزمان را باختیم. حالا دزدها را بیرون کردیم، اما خودمان را پیدا نکردیم)، اگر دواخانه آن اسم را نداشته باشد، کمتر به آن توجه مىشود. وقتى به کتاب زیاد توجه مىشود که از اول که انسان وارد مىشود هى اصطلاح غربى ببیند؛ هى الفاظ غربى ببیند. الفاظ خودشان را فراموش کنند؛ لغت خودشان را فراموش کنند؛ مفاخر خودشان را بهکلى فراموش کردهاند؛ دفن کردهاند؛ و بهجاى آن دیگران را نشاندهاند. اینها همه ظلمتهایى است که طاغوت ما را از نور به این ظلمتها وارد کرده است». (صحیفه امام ج9، ص460)