به گزارش فردا،هفت توله شیر، دو روباه، یک گرگ، یک کرکس و یک میمون از حیواناتی بودند که هفته پیش سر و کلهشان در تهران پیدا شد. کسی اما نمیدانست این زبان بستهها از کجای این شهر روانه کوچه و خیابان شدهاند. سر نخها را که گرفتند ردی از سیرکها پیدا کردند و در احتمالهای عجیب و غریبتر اعلام کردند یکی، دوتایشان توی مسیر رامسر-شیراز به پایتخت سر زدهاند و یکیشان هم برای افغانستان و پاکستان بوده که اتفاقی وسط شهر میپلکیده! به گزارش خبرنگار تهران امروز،اما شنیدهها نشان میداد پیدا کردن اینجانورها خیلی هم سخت نیست. راهی راسته حیوان فروشهای بازار خیابان مولوی شدیم تا
ببینیم هنوز هم میتوان حیوانهایی که فقط باید در باغوحشها و جنگلها پیدا شوند را پیدا کرد یا نه. خودمان را به جای یک خریدار جا زدیم که قصد راهاندازی یک باغ وحش نقلی را در باغ وسیعی در کرج داریم. به هوای پرس و جو کردن و سرنخ پیدا کردن از فروشندههای حیوانات به مرد میانسالی میرسیم که از قضا خودش فروشنده است.
کاسبی که وسط پیادهرو ایستاده و نه مغازهای دارد و نه حجرهای. به درخت کنار پیادهرو که دو، سه تا خروس هم کنارش هست، تکیه کرده و خیلی مسلط جواب میدهد: «خودم برات باغ وحش راه میاندازم و هر حیوونی هم که بخوای بهت میدم.» آنقدر مسلط حرف میزند که انگار همین گوشه و کنارها یکی، دو جین جانور را بسته و تا اراده کنی دو دستی تقدیمت میکند. وقتی مشاوره رایگانش را شروع میکند تا از حیوانهایی که برای راهاندازی یک باغ وحش کوچک نیاز است بگوید نام «طاووس، تمساح، قرقاول، طوطی، سنجاب، گربه، همستر» و انوع و اقسام زبان بستههای دیگری را میبرد که انگار به همین
راحتی در دسترسش هست. وقتی سراغ خود حیوانات را میگیریم میگوید اول انتخاب بعد رویت جنس. قیمت هر کدام از اینجانورها را لیست میکند و میگذارد جلویمان تا بتوانیم از این دایره گسترده انتخاب کنیم: «هر وقت انتخاب کنی، بیعانهاش را میگیرم و تا عصری حیوانها را با وانت یا نیسان میآورم تحویلت میدهم.»
نحوه معامله هم به این شکل است که میگوید «خودم اینجا میایستم. همکارم را میفرستم تا برود جنس را بیاورد. من و شما تا بوق سگ هم که شده اینجا میایستیم تا جنسها برسد.» منظورش از جنس هم همین حیوانهایی است علیالقاعده نباید به همین راحتیها پیدا شود اما او و همکارانش که شبکهای کار میکنند و اگر حیوانی را در بساطشان نداشته باشند از هم قرض میگیرند، دارند. راست این راسته بازار را که بگیری آدمهای خرگوش به دست، قفس زیر بغل زده و گونیهای جنبده(!) به دوشی را میبینی که تا بو میبرند که برای خرید حیوان آمدهای منوی آخرین حیوانات موجود را جلویت میگذارند. اصل
جنس در بساطشان نیست اما توی گوشیهایشان عکسها و فیلمهایشان را دارند و اگر اراده کنی بخری سریع ریخت و قیافهشان را نمایش میدهند. حیوانهایی که ادعا میکنند همگی جوان هستند و تا چندین سال دیگر عمر میکنند اما شناسنامهای ندارند. اگر از سلامتیشان بپرسی به حکم «هیچ بقالی نمیگوید ماست من ترش است» میگویند حسابی سر حال است و تضمین میدهم! حالا اینکه تضمین کاسبهایی که گوشه خیابان و تلفنی خرید و فروش میکنند چیست را فقط خدا میداند! آنقدر در این مدت حرفهای شدهاند که وقتی چرخزدن در کوچه پس کوچههای بازارشان کمی طول میکشد شک میکنند و جیبهای
خبرنگاری را که حالا مشتری پر و پاقرصشان شده و اعتمادشان را کمی جلب کرده میگردند تا خیالشان راحت شوند که «مامور محیط زیست» نباشد.
شماره تلفن و اسمت را میپرسند و یادداشت میکنند تا اگر قصد خرید داشتی ردی از مشتری داشته باشند. به هر کدام از آنها که مراجعه میکنی، همکارش سریع از راه میرسد تا قاپ مشتری را با قیمت پایینتر بدزدد و مشتری خودش کند. بعد از یکی، دو ساعت چرخ زدن در این بازار و بین آدمهایش خیلی راحت پی میبرید که خرید یکی، دو جین حیوان عجیب و غریب در انواع و اقسام و ریز و درشت سخت نیست و اگر جیبتان پرپول باشد، با یک باغ وحش کوچک برمیگردید خانه!
شناسه خبر:
۷۲۰۸۶
راهاندازی باغوحش خصوصی چقدرآب میخورد؟
کاسبی که وسط پیادهرو ایستاده و نه مغازهای دارد و نه حجرهای. به درخت کنار پیادهرو که دو، سه تا خروس هم کنارش هست، تکیه کرده و خیلی مسلط جواب میدهد: «خودم برات باغ وحش راه میاندازم و هر حیوونی هم که بخوای بهت میدم.»
۰