ذات فوتبال با جوانی گره خورده است؛ یعنی علاوه بر فوتبالیست ها، روزنامه نگاران ورزشی هم معمولا آدم های جوانی هستند که شوق زندگی در فوتبال را دارند و بالا رفتن سن، حتی برای خبرنگاران ورزشی هم به معنای پایان دوران کاری شان است. هر چند وسط ذات جوان و رعنای فوتبال، استثناهایی هم هستند که روی فوتبال و فلسفه جوانی اش را کم کنند و تا میانه های عمر در زمین چمن دوام بیاورند. این چهار نفر در حال حاضر مسن ترین بازیکنان شاغل در دنیای فوتبال به حساب می آیند.
کازیوشی میورا
ژاپنی ها «کینگ کازو» صدایش می کنند. «سامورایی» تمام نشدنی فوتبال ژاپن که وقتی پا به توپ شد، «رونالد ریگان» رییس جمهور آمریکا بود. «مایک تایسون» قهرمان گمنام بوکس سنگین وزن دنیا به حساب می آمد و از قهرمانی لیورپول در لیگ انگلیس چند ماهی می گذشت؛ ستاره ای که همزمان با دوران حضورش در فوتبال، مثل یک جهانگرد تمام دنیا را هم زیر پا گذاشت. وقتی در سال 1987 میلادی به عنوان یکی از جوانان مستعد فوتبال ژاپن به برزیل فرستاده شد تا در طرح آموزش جوانان ژاپنی در باشگاه های برزیلی حضور داشته باشد، هیچ وقت فکر نمی کرد 30 سال بعد هنوز از وسوسه فوتبال رها نشده باشد.
فوتبال، کینگ کازو را به همه جای دنیا فرستاد؛ از باشگاه هایی مثل «سانتوس»، «پالمیراس» و «کورتیبا» در آمریکای جنوبی تا بازی در «جنوای ایتالیا»، «دیناموزاگرب» و «سیدنی استرالیا». دنیای شگفت انگیز «میورا» هنوز هم ادامه دارد. وقتی چند هفته پیش در آستانه پنجاه و یک سالگی قرارداد دیگری را با باشگاهش امضا کرد. «کینگ کازو» حالا رکورددار مسن ترین بازیکن تاریخ فوتبال است و رکورد «سر استنلی ماتئوس» را که تا پنجاه سالگی در «استوک سیتی» بازی کرد، جا به جا کرد. هنوز جام ملت های آسیای 1992 ژاپن را فراموش نکرده ایم. وقتی مهاجم شش دانگ ژاپنی ها رو به روی تیم ملی ایران بازی کرد که مهاجمش فرشاد پیوس بود؛ مسابقه ای که با همین گل آفساید «کازیوشی میورا» به خانه برگشتیم.
از آن سال فوتبال ایران حداقل سه نسل را به خودش دیده است. فرشاد پیوس در جام ملت های آن سال مهاجم ایران بود. نسل بعد با علی دایی آمد و حالا فوتبال ایران با سردار آزمون سومین نسلش را هم تربیت کرده است. طعنه آمیز این که سردار آزمون وقتی به دنیا آمد، میورا بهترین مهاجم تیم ملی ژاپن بود. میورا اما در تمام این سال ها فوتبال بازی کرد و بر تعداد عددهای جادویی اش اضافه کرد؛ 36 هزار دقیقه فوتبال بازی کرد، 162 گل زد، 29 کارت زرد گرفت و 51 سال دوام آورد. آن قدر که هواداران باشگاه «یوکوهاما» در دسته دوم چند هفته پیش که قراردادش را تمدید کرد، کیک تولد پنجاه و یک سالگی ار سر تمرینات تیم بردند تا کینگ کازو را ترغیب کنند همچنان ادامه دهد. صفحه اول وب سایت شخصی میورا تعداد دقایق بازی اش را ثبت می کند؛ عددی که فعلا به 36932 دقیقه رسیده ست.
زی روبرتو
آن قدر خوش شانس بود که به هر افتخار ممکن برسد؛ در قهرمانی با رئال مادرید در لالیگای اسپانیا، قهرمانی با بایرن مونیخ در بوندسلیگای آلمان و حتی قهرمانی با پالمیراس در لیگ برزیل در آستانه چهل و دو سالگی؛ آن هم در حالی که بازوبند کاپیتانی باشگاه را روی دستش بسته بود. «زی روبرتو» اما به اندازه بخت و اقبال بلندش، می تواند خودش را جزء دایره بدشانس ها هم به حساب بیاورد. وقتی همراه یکی از دوست داشتنی ترین برزیل های تاریخ در جام جهانی 98 فرانسه در فینال شکست خوردند یا زمانی که برزیلی ها در جام جهانی 2002 قهرمان جهان شدند، زی روبرتو سهمی در قهرمانی سلسائو نداشت، چون جر و بحث هایش با فیلیپه اسکولاری، باعث کنار گذاشتنش از ترکیب تیم قهرمان دنیا شد.
همراه «بایر لورکوزن» و نسل طلایی کارخانه «آسپرین» مثل «لوسیو» و «میشاییل بالاک» تا فینال لیگ قهرمانان اروپا صعود کرد اما در فینال مغلوب گل استثنایی زیدان شد. فانتزی باز برزیلی در بیست و یک سالگی پایش را به «سانتیاگو برنابئو» گذاشت، به تیمی که «فرناندو هیرو»، «روبرتو کارلوس»، «داور شوکر»، «میاتوویچ» و «بودو ایلگنر» ستاره هایش بودند. هر چند زی روبرتو در رئال مادرید چندان فرصت بازی پیدا نکرد و یک فصل بعد مجبور شد دوباره به «فلامینگو»ی برزیل برگردد، اما تمام ستاره های رئال مادرید یکی یکی از دنیای فوتبال کنار رفتند، جز همان پسر بدتیپ برزیلی که چندان جدی گرفته نمی شود.
زی روبرتو در بایرن مونیخ خودش را ثابت کرد، در «هامبورگ» کاپیتان شد، در «الغرافه» قطر رهبر تیم بود و در بازگشت دوباره به فوتبال برزیل، به تیم شهرش پالمیراس پیوست تا لباس تیمی را بپوشد که از بچگی هوادارش بود. سی و هفت ساله بود که به فوتبال خلیج فارس آمد و با الغرافه قرارداد بست. وقتی به فوتبال خلیج فارس آمد، خیلی ها به او انتقاد کردند که فاصله زیادی با آمادگی بدنی دارد. زی روبرتو تصمیم گرفته بود تا چهل سالگی به فوتبالش ادامه دهد اما تا چهل و سه سالگی و همین چند هفته پیش در پالمیراس به فوتبالش ادامه داد.
دیه گو فورلان
ژن مبارزه را از پدرش «پابلو فورلان» به ارث برده بود. مهاجم تیم ملی اروگوئه در دو جام جهانی 1966 و 1974. پدر فورلان ملی پوش تیمی بود که سرمربیگری اش برعهده «کارلوس کوراتزو» پدربزرگ «دیه گو فورلان» بود. خانواده فورلان تاریخچه فوتبال این کشور هستند. پدربزرگ قهرمان اولین دوره جام جهانی شد. پدر یکی از بهترین بازیکنان اوروگوئه در جام 1966 بود و دیه گو پسری بود که زیر سایه پدر و پدربزرگ باید خودش را نشان می داد. همان کاری که «یوردی کرایف»، «انزو زیدان»، «کسپر اشمایکل» و «جیوانی سیمونه» هیچ وقت موفق به انجامش نشدند اما دیه گو فورلان در جام جهانی 2010 بزرگ ترین افتخار خانواده فورلان را به دست آورد.
گل هایی که به آفریقای جنوبی، مکزیک و هلند زد، ستاره ای از زیبایی دنیای فوتبال بود. توپ هایی که به پرواز در می آورد، پیچ و تاب می داد و در نهایت آن جایی فرود می آورد که خودش می خواست. دیه گو فورلان از نسل بازیکنانی است که در پیراهن ملی کیفیتی به مراتب بالاتر از نمایش های باشگاهی شان داشتند. مثل فینال کوپاآمریکای 2011 که دو گل در فینال زد تا اروگوئه قهرمان آمریکای جنوبی شود. بعد از خداحافظی از مسابقات ملی، فورلان به اروگوئه برگشت تا در لباس «پنارول»- باشگاهی که از آن جا شروع کرد- کفش هایش را بیاویزد. مهاجم اروگوئه ای در سی و شش سالگی، چند ماهی هم فوتبال را کنار گذاشت اما با افسردگی بعد از فوتبال کنار نیامد؛
روزهایی که به قول خودش «به جای تمرین و مسابقه، به دویدن صبحگاهی، ظهرگاهی و عصرگاهی در خیابان های مونته ویدئو» خلاصه شده بود. خداحافظی فورلان چند ماه بیشتر دوام پیدا نکرد و با قراردادی به فوتبال هند رفت تا هندی ها به جز سینمای اغراق شده بالیوودی و عشق های اغراق گونه، به تماشای گل هایی بنشینند که از وسط زمین مسابقه زده می شد. در بمبئی هند، به اندازه مالک باشگاه- رانبیر کاپور- که جزء ستاره های بالیوود است، محبوب بود. انتخاب های او شباهت عجیبی به گل هایش داشت. او از جایی دروازه حریفان را نشانه می گرفت که کمتر گلر و هواداری حدس می زد، درست مثل انتخاب هایی که توقع نداشتیم؛ هیچ کس از فورلان توقع نداشت سر از هندوستان و این روزها فوتبال هنگ کنگ دربیاورد.
توماس سورنسون
بعضی ها هم این طوری اند. تلافی روزهای گمنامی را در روزهای شهرت در می آورند. نمونه هم تا دلتان بخواهد برای مثال زدن هست؛ مثل همین رضا عنایتی خودمان که چون تازه در بیست و شش سالگی به پول فوتبال رسیده بود، تا چهل سالگی دست بردار نبود. «توماس سورنسن»، دروازه بان تیم ملی دانمارک پنج فصل اول فوتبالش را در باشگاهی متوسط مثل «اودنسه» تلف کرده بود، بدون این که حتی یک بار توی گل قرار بگیرد، حالا از این طرف جبران می کند. گلر سابق «استون ویلا» و «استوک سیتی» در چهل و دو سالگی هنوز هم مشغول ادامه دادن است تا جبران سال های به بطالت رفته اول عمر را کند.
توماس سورنسن، سال 1998 به فوتبال انگلیس آمد و سال 2015 لیگ جزیره را به مقصد برادر گمنام تر در استرالیا ترک کرد. 17 سال بازی در لیگ برتر موهایتان را سفید می کند و کاسه صبرتان را از تمرینات روزانه لبریز. حتی تحمل 17 سال تب و تاب فوتبال جزیره از روی نیمکت و به عنوان سرمربی هم سخت است. «آرسن ونگر» جوان دهه 90 هم این روزها به فکر خداحافظی از مربیگری است یا ستاره ای مثل «مایکل اوون» که در سال 98 میلادی فقط 17 سال داشت، حالا مدت هاست که پایش به توپ نخورده است. اما توماس سورنسن از تک تک این ستاره ها توپ گرفت. از مایکل اوون و «رابی فاولر» و «آلن شیرر» تا «رحیم استرلینگ» و «وین رونی».
او تاریخ شفاهی فوتبال جزیره است؛ تاریخ زنده تیم ملی دانمارک. بعد از شکست تیم ملی دانمارک برابر برزیل در جام 98 فرانسه، بعد از پایان اسطوره فوتبال دانمارک «پیتر اشمایکل» سورنسن توی همان دروازه ایستاد و تا سال 2014 کنار نرفت. او هم مثل بیشتر دانمارکی ها با آن صورت های سرد و یخ زده مکه فوتبال را مانند «وایکینگ ها» با ضرب و زور و قدرت بدنی بازی می کنند، بعید است هواداری در شبکه های اجتماعی داشته باشد و تاریخ تولدش مانند «جی جی بوفون» تبدیل به گرامیداشت هواداران در فضای مجازی شود اما 30 سال فوتبال بازی در بالاترین سطح باشگاهی دنیا، کار کوچکی نیست؛ حتی اگر این تقدیر متوجه توماس سورنسن، گلر ابدی دانمارکی های بور و صورت یخی باشد.