نام و چهره «سروش صحت» برای بسیاری از مخاطبان با لبخند همراه است که به واسطه حضور او در سالهای متمادی در آثار طنز است.
البته این هنرمند اصفهانی مدتی است که از جلوی دوربین به پشت دوربین کوچ کرده و کارگردانی آثار طنز را پیش گرفته است. آثاری که اتفاقا همهشان از جمله کارهای پربیننده تلویزیون بودهاند و نظرسنجیها حکایت از توفیق او در جذب مخاطب دارد.
او اینشبها با سریال «لیسانسهها» مهمان شبکه سه سیما بود و داستان 3 جوان به نامهای حبیب، مازیار و مسعود را روایت کرد که هرکدام علی رغم تحصیل تا مقطع لیسانس با مشکلاتی در جامعه خود مواجه هستند که این روزها تقریبا اکثر جوانان ایرانی با آن دست به گریبان هستند.
اقبال مجموعه «لیسانسهها» در جذب مخاطب بهانهای شد از سروش صحت دعوت کنیم تا با او درباره این سریال و همچنین برنامه «کتابباز» گفتوگو کنیم که البته در شماره نخست گفتوگو با موضوع لیسانسهها را مطالعه میکنید و شماره 2 این گفتوگو به برنامه «کتابباز» اختصاص دارد.
*آقای صحت شما آلودگی شیمیایی دریا خواندهاید، اما بعد از آن به هنر و بازیگری روی آوردید، چه سنخیتی بین این دو یافتید؟
-در حقیقت من فوق دیپلم رادیولوژی و لیسانس شیمی کاربردی و فوق لیسانس آلودگی و حفاظت محیط زیست دریا دارم. از قبل به ادبیات علاقه مند بودم ولی خانواده ام خیلی دلشان می خواست که من پزشک شوم. به همین دلیل می گفتند که پزشکی بخوان ولی اگر خواستی برو ادبیات کار کن!
ولی چون درسم خیلی خوب نبود پزشکی قبول نشدم و در ابتدا فوق دیپلم رادیولوژی قبول شدم و بعد از آن که دوباره کنکور دادم، شیمی قبول شدم ولی به شیمی خیلی علاقه مند شدم و بعد از آن متداول بود که همه به تحصیلات تکمیلی روی می آوردند و من فکر کردم که شیمی تجزیه و شیمی عالی سخت است و احتمال قبولی ام سخت به نظر می رسید آلودگی و حفاظت محیط زیست دریا را خواندم ولی در همه این سالها به ادبیات علاقه داشتم.
*و در نهایت هم به سمت ادبیات روی آوردید؟
-دلم میخواست یک روزی رمان نویس شوم. بعد از آن فکر کردم حالا که وارد زندگی شدهام چگونه می توانم به علاقه ام برسم؟ دیدم اگر بخواهم سراغ ادبیات بروم، اوضاع مالی ام چندان مناسب و مساعد نیست، فکر کردم شاید فیلمنامه نویسی بتواند پلی باشد که هم آن علاقه ام به ادبیات و نوشتن را پوشش دهد و هم شاید بتوانم از آن طریق پول دربیاورم. و اینطوری شد که وارد حوزه فیلمنامه نویسی و بازیگری شدم و بعد از آن هم کارگردانی.
*از سال 77 هم با آقای مدیری همکاری کردید.
-بله. البته 76 شروع کردیم که 77 پخش شد.
*آشنایی تان با آقای مدیری از کجا شکل گرفت؟
-بواسطه اینکه می خواستم فیلمنامه نویسی انجام دهم و علاقه ای که داشتم، دانشکده سینما و تئاتر و جلسات نمایش فیلم را می رفتم و با آقای ناصرنصیر دوست شده بودم. برادر خانمم هم خودش سینما می خواند و از طریق آقای رامین ناصرنصیر با آقای مدیری آشنا شدم. آقای ناصرنصیر به آقای مدیری گفت که به فیلمنامه نویسی علاقه دارم ولی آقای مدیری گفت که من فیلمنامه نویس نمیخواهم و به نظرش برای بازیگری مناسب می آمدم! که به نظرم مقوله عجیب و جدیدی بود که تا آن لحظه به آن فکر نکرده بودم. ولی در همان کار 77 به عنوان بازیگر به تیم آقای مدیری اضافه شدم و یکی از نویسندگان کار هم شدم.
*احتمالا در طول کار متوجه پتاسیل شما در حوزه نویسندگی شدند.
-بله، از همان کار اول هم نویسنده و هم بازیگر بودم.
*بعد از آن هم همچنان علاقه ویژهای به کار طنز در آثار شما دیده میشود.
-اگر شما 20 سال پیش به من می گفتید که به چی علاقه دارم، فکر نمی کردم که به طنز علاقه دارم. الان می توانم بگویم که صحبت شما درست است ولی چون با آقای مدیری شروع کردم و ادامه دارم، همینطور در کارهای طنز جلو رفتم و می دانید که آدم در مسیری که می افتد، جلو می رود. شاید اگر مثلا با یکی دیگر کارم را شروع کرده بودم الان خیلی به نظر می آمد که شاید به ملودرام علاقه دارم.
*یعنی این علاقه باعث میشود که اصلا به حوزه ملودرام ورود نکنید؟
-دوست دارم ولی فکر میکنم حتی اگر یک روز در حوزه ملودرام هم کار بکنم، باز هم رگه های طنز خواهد داشت. چون الان دیگر دنیا ترکیب تلخی و شیرینی، خنده و گریه است. ولی چون تعداد کسانی که در تلویزیون طنز کار میکنند، کم است، بیشتر از من می خواهند که در حوزه طنز کار کنم ضمن اینکه خودم هم الان علاقه مند هستم. کمی هم تجربه به دست آورده ام و جمیع این جهات باعث می شود که بیشتر در حوزه طنز باشم ولی در عین حال علاقه مند هستم که حوزه های دیگر را هم امتحان کنم.
*احتمال دارد که به زودی امتحان کنید؟!
-فکر نکنم. چون هر پیشنهاد یا فکری که می شود، بخش طنز آن انگار غالب است.
*بعد از آن که در حوزه کارگردانی به صورت جدی تر وارد شدید، مخصوصا در سریال «ساختمان پزشکان» محل حاشیههای بسیاری برای شما شد. مثلا سازنده مستند 162 که ساخته شد، شما را مروج تفکر فروید می دانست. آیا این را می پذیرید؟
-نه، به هیچ وجه. معلوم است که نه. به خاطر اینکه یک کار نمایشی بود. اتفاقا بعدا کارگردان آن کار را دیدم، خیلی هم با هم صحبت کردیم و خیلی هم برخورد خوبی داشتیم. اینکه آدم ها همدیگر را ببینند و با هم صحبت کنند، سوءتفاهم های زیادی را از بین می برد. اما وقتی آدمها همدیگر را نبیند و با هم صحبت نکنند، از هم تصویر ذهنی دارند. ولی وقتی همدیگر را می بینند این تصویر عینی می شود و این خیلی کمک می کند. اما واقعا فقط یک کار نمایشی و قصه بود. من می توانم از این سیب قرمز و پرتقالی که جلوی شماست، بگویم که به خاطر رنگ نارنجی به اوکراین تمایل دارید و به خاطر رنگ قرمز به چیز دیگری ولی این در حالی است که تنها یک سیب و پرتقال روبه روی شماست و سیب اصولا قرمز و پرتقال نارنجی است.
*اما نشانه شناسیهای بسیاری از کار شما استخراج شد مانند تابلوی آفرینش که در سریال مورد استفاده قرار گرفته بود.
-بله، از هر چیزی که گذاشته اید. موبایل یا خودکار آبی که در دست دارید آیا شما طرفدار تیم استقلال هستید؟ آدم اگر بخواهد برای هر کدام اینها معنی پیدا کند، می تواند ولی معنی ها و نشانه ها لزوما خیلی واقعی نیستند. مگر اینکه تکرارشونده باشد و یا اینکه اصراری بر آن باشد. اما ما فقط می خواستیم یک سریال درست کنیم.
*ظاهرا از طرف برخی مدیران فشارهایی هم بر این سریال وارد بود؟
-ببینید! کار طنز اصولا حوزه ای است که همیشه کمی نگران کننده است و من به هر کسی که کمی نگران باشد، حق می دهم چون خیلی ها نگران هستند که مبادا به کسی توهین یا بی احترامی نشود. در واقع هم همه از طنز خوششان می آید و هم اینکه همه نگرانش هم هستند. شما خودتان احتمالا از شوخی خوشتان می آید ولی ترجیح می دهید که با خودتان شوخی نشود! همه همینطور هستند و به این دلیل کمی کار را سخت می کند.
*بعد از حواشی که ایجاد شد و فشارهایی که عمدتا به سمت شما میآمد به نظر میرسید که شما دیگر به سراغ ساخت آثار تلویزیونی نروید؟
-بعد از قضیه شمعدانی فشارهای چندانی در ساختن ساختمان پزشکان نبود. چون دیگر اصولا یک جو برای هر کار طنزی ایجاد شده بود و من فکر می کنم آقای مدیری هم این را تجربه کرده باشند. البته کمی شوخی کردن سخت شده بود و من هم به این فکر کردم که بهتر است یا دیگر تلویزیون کار نکنم یا اینکه در حوزه طنز کار نکنم.
برای همین با ایمان که همیشه هم با همدیگر می نویسیم، یک طرح ملودرام نوشتیم. اما چرا ملودرام نوشتیم؟ من واقعا کار کردن در تلویزیون را دوست دارم و الان که قرار است کار سینمایی بسازم به معنای این نیست که بعد از این سینمایی دیگر در تلویزیون کار نخواهم کرد. هیچوقت دلم نمی خواهد که ارتباطم با تلویزیون را کم کنم. یکی اینکه تلویزیون را دوست دارم و تلویزیون را میشناسم. از ابتدا تا کنون با تلویزیون کار کرده ام. نکته دیگر اینکه با تلویزیون شروع کردم و این را از یاد نمی برم. یعنی اگر یک جایگاه نصفه و نیمه ای پیدا کرده ام از طریق تلویزیون برایم حاصل شده و این را نباید فراموش نکنم. دیگر اینکه مردم اقصی نقاط ایران تلویزیون نگاه می کنند. درست است که ممکن است آمار صعود یا نزول داشته باشد و در یک مقاطعی بیشتر تلویزیون نگاه کنند یا کمتر ولی به هر حال تلویزیون در همه خانه ها هست، حتی اگر روشن نمی شود ولی هست. هنوز که هنوز است مردم برنامه نود را می بینند.
*البته در نظرسنجی اخیر تلویزیون لیسانسهها پربینندهترین برنامه تلویزیون بوده است.
-خدا را شکر. ما ابتدا با ایمان صفایی به طرح ملودرام فکر کردیم. چند نکته باعث شد که دوباره به سمت طنز برگردیم. یکی اینکه طرح لیسانسه ها را از قبل داشتیم و یک تهیه کننده خیلی خیلی خیلی دنبال ساخت این کار بود که (رضا جودی) هیچ جور کوتاه نمی آمد و پیگیری می کرد که حتما ساخته شود. اگر واقعا پیگیری ها و تلاش های آقای جودی نبود قطعا ساخته نمیشد.
پس نخست اینکه ما طرح این کار را داشتیم، دوم اینکه پیگیری شدید آقای جودی بود و نکته سوم اینکه آیا واقعا ممکن است که در تلویزیون کار طنز بکنیم یا دیگر غیرممکن است؟ یعنی انگار چالشی برای من و ایمان شد و خواستیم که یکبار دیگر برای آخرین بار سعی کنیم و اگر نمی شد، می فهمیدم که دیگر کار من نیست و باید یک عده دیگر بیایند و امیدوار باشند که بشود. خیلی از مشکلات و نگرانی ها و دلمشغولی هایی که داشتیم، اتفاقا وارد کردیم و خدا را شکر هم مردم و هم مسئولین ارتباط برقرار کردند و کمک حالمان شد. مثلا ما خیلی نگران بودیم که هر شوخیای یکباره به کسی بر نخورد و هر چیزی که می نوشتیم را پاره می کردیم. دیدیم اصلا اینطوری نمیتوانیم پیش برویم و تصمیم گرفتیم که از همین استفاده کنیم که یک وقت به کسی بر نخورد و این جواب داد. اگر داریم با مسئولین شوخی می کنیم همانجا توضییح دهیم که این شوخی است و لطفا به شما برنخورد. احساس می کنم که این هم برای من اتفاق خوبی بود و هم کمی سعه صدرمان را بالاتر برد.
یعنی نیروی انتظامی که یک موقع نگران بود که سروان نعیمی ما ممکن است شوخی زیاد از حد شود ولی وقتی که مردم این پلیس را خیلی دوست دارند و ارتباط برقرار کرده اند و برایشان عزیز است متوجه شد که این شوخی نه تنها پلیس را دور نکرده که نزدیک هم کرده است. در واقع با ما خیلی همکاری کردند. در پخش این کار هم مثل هر کار دیگری ممیزی هایی هست. ولیکن خیلی چیزها هم پخش شد. مثلا ما با وزارتخانه ها و وزرا و نمایندگان شوخی کردیم. با پلیس و خود تلویزیون شوخی کردیم. البته یک جاهایی درآمد ولی خیلی جاها هم پخش شد که خیلی نکته مهمی است.
*سریال لیسانسهها در بخشهایی دچار حذف شد که حتی صدای بازیگران شما را هم درآورد، سانسورشده ها بیشتر مربوط به چه قسمت هایی بود؟
-الان به خاطر ندارم. به هر حال همیشه یک چیزهایی هست. ولی من حیث المجموع در جمع که بخواهیم در نظر بگیریم، من خیلی راضی هستم. فکر میکنم هم مدیران و هم مسئولین و هم وزارتخانه ها و هم مردم با ما خیلی همراهی کردند. وقتی شمعدانی داشت پخش می شد اگر مرا می دیدید، یک آدم خسته فرسوده بودم به خاطر اینکه آنقدر فشار زیادی را تحمل می کردم که رمقی نمانده بود اما الان یک آدم خوشحال و راضی ام.
*قبل از اینکه به انتخاب بازیگران برسیم در جاهایی احساس میشود سریال لیسانسهها در پوسته بیرونی خود طنز را به یدک میکشد اما اصل داستان ملودرامی تلخ از وضعیت جامعه است.
-اصلا مدل سلیقه من و ایمان اینطوری است. یعنی الان فیلم سینمایی که داریم با هم مینویسیم را وقتی برای بقیه تعریف می کنیم، می گویند چه شده که می خواهید یک فیلم به این تلخی بسازید؟ می گویم که این کمدی است! اما به نظرشان می رسد که به چه چیز این قرار است بخندند؟! خیلی جاها می توانند بفهمند که قرار است برایش گریه کنند و اشک بریزند ولی قسمت خنده دارش باید کجا باشد؟
*در این باره میتوان به موضوعاتی مثل دغدغههای مسعود اشاره کرد که به سختی جویای کار است. این داستان تلخی است که خیلی از خانوادهها هم با آن درگیر هستند اما همان پوسته بیرونی باعث شده که به این دغدغه بخندند.
-اصلا این در واقع خیلی فکر شده بود. یعنی ما حتی مثلا درباره مازیار که سرطان میگیرد خیلی فکر کردیم که در کار طنز پرداختن به یک بیماری صعب العلاج صحیح است؟ قسمتهای اول هم که پخش شد و معلوم شد که مازیار بیمار است، مردم واکنشهای زیادی داشتند. در واقع پیغامهایی داشتند که حواست هست چکار می خواهی بکنی؟ این کار طنز است و چه بلایی می خواهی سرش بیاوری؟ حتی خیلی از خانواده ها که بیماری داشتند که مبتلا به سرطان بود، پیغام می دادند که ما نگران هستیم و چه چیز قرار است که ببینیم؟ ولی ما فکر می کردیم که زندگی تلخ و شیرین با هم است و هیچوقت شیرینی یا تلخی مطلق نیست. و چقدر خوب است که در این کار اتفاقا سراغ مسائل داخلی مردم بیاییم.
الان با این آلودگی هوا و فشارهای عصبی و غذاهای فست فودی بیماری روز به روز بیشتر شده و ما این را نشان دادیم. ولی نه ناامیدانه، اتفاقا با امید. با ایمان خیلی رفتیم و تحقیق کردیم. با دکتر امید رضایی که متخصص آنکولوژی است مشورت و راهنمایی گرفتیم و آنقدر با دکتر امید رضایی دوست شدیم که از او خواستیم خودش، نقش خودش را بازی کند. لطف کرد و دکتر سرطان ما که در فیلم است، خودش فوق تخصص آنکولوژی است. بعد خواستیم حالا که آمده از این موقعیت استفاده کنیم و یکسری سوالات واقعی مردم را مطرح کنیم و حرفهایی که یک عمر نمی توانستیم به مردم بگوییم را بگوییم. در واقع هم بازیگر کار بود و هم در جای خودش دکتر امید رضایی، فوق تخصص آنکولوژی.
*در بحث روانشناسی اعتیاد هم همین را داشتید.
-در اعتیاد و بحث مراقبت ازحیوانات و طبیعت همینطور. درواقع فردی که در مورد اعتیاد صحبت می کرد خودش یکی از کارشناسان ترک اعتیاد است که خیلی هم خبره است. آقایی که در مورد حیوانات صحبت کرد، خودش کمپین نگهداری از حیوانات و دوستی با طبیعت دارد. خواستیم که سراغ خود واقعی شان برویم و لطف کردند و آمدند.
*و یک بخش درام را با یک بخش طنز که فانتزی بود درهم آمیختید. درواقع هم آن تلخی ها و هم آن شیوه روایتی که برایش ایجاد کردید منجر به تجربه جدیدی برای خود شما هم شد.
-بله. ولی من فکر می کنم که بد نیست. همانطور که همه می دانیم بهتر است نمک و سرخ کردنی کمتری بخوریم. فکر کردیم اگر جایی هست این را مستقیم بگوییم. خیلی ها فکر می کردند که وزارت بهداشت اسپانسر ماست که هرکس می خواست نمک بزند می گفتیم نمک نزنید. ولی این حرف خوبی است که در دل سریال باشد. اتفاقا خیلی بی واسطه رو به دوربین می گفتیم که نمک نخورید و حالا که جایش هست بگذار بگوییم که نمک کمتر بخورید.
*یک بخشهایی هم شما با سیاستمداران شوخیهایی داشتید. این شوخیها قطعا به منظور تلنگر بر این افراد و گوشزد برخی مسائل است، به نظرتان آنها این تلنگرها را دریافت میکنند؟
-وزیر بهداشت، وزیر کار، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست که خانم ابتکار بودند، از جمله افرادی هستند که ما با آنها شوخیهایی داشتیم.
همین که برخورد بدی با ما نشده، به نظرم خیلی خوب است. من واقعا از احسان علیخانی متشکرم برای اینکه ما با او خیلی شوخی کردیم. من از آقای رضا رشیدپور واقعا متشکرم. از علی ضیا و وزرای مختلف تشکر می کنم. ما با وزیر بهداشت خیلی شوخی کردیم و وزارت کار به ما اجازه داد که در این وزارتخانه فیلمبرداری کنیم. سازمان حفاظت محیط زیست و خانم ابتکار اجازه فیلمبرداری به ما دادند. وزارت مسکن و شهرسازی به ما اجازه داد که در خود وزارتخانه فیلمبرداری کنیم. نیروی انتظامی کلی نیرو و موتور و ماشین در اختیار ما گذاشتند. من الان خیلی خوشحالم که این اعتماد را کردند که با آنها شوخی شود. این خیلی مهم است. وقتی می خواهید تبلیغ یک چیزی را بکنید تا وقتی می خواهید با آن شوخی کنید، متفاوت است. اگر اعتماد کنند و اجازه دهند که شوخی شود، خیلی گام مهمی است.
*شوخی با پلیس به نظر میرسد پررنگتر از سایر بخشها بود و در تمام قسمتها مخاطب پلیس را میبیند و اتفاقا با او ارتباط خوبی هم برقرار میکند.
-به نظرم این شیوه بهتر است و باعث می شود که پلیس ملموس باشد و یک تافته جدابافته ای نباشد. پلیس مال همین اجتماع است و برادر و خواهرهای خودمان هستند.
*پلیس در این سریال زندگی شخصی خود را هم دارد و حتی می بینیم که در مسائل عاطفی دچار بحران میشود.چیزی که ما قبلا درباره پلیسهایمان ندیدهایم.
-به علاوه این بخش، اتفاقا یک جایی بود که حذف نشد و نه تلویزیون آن را حذف کرد و نه نیروی انتظامی. جایی که سروان نعیمی هندل میزد ولی موتور روشن نمی شد و کات می داد و می گفت که اینجا را پخش نکنید چون اقتدار پلیس زیر سوال رفت به خاطر اینکه موتور روشن نشد. در اینجا مازیار و حبیب می آمدند و توضیح می دادند که موتور است و هر موتوری ممکن است یک موقع روشن نشود و اشکالی ندارد. بگذارید پخش کنیم، ولی از مقام بالاتر استعلام می کرد که آیا این تکه می تواند پخش شود یا خیر؟ مقام بالاتر از مقام بالاترش استعلام می کرد و توضیح می دادند که این می تواند باعث شود که پلیس با مردم احساس صمیمیت کند و برعکس آن باعث می شود که مردم با پلیس احساس صمیمیت نکند. مقام بالاتر هم دستور می داد که بگذارید پخش شود و واقعا هم پخش شد و خیلی اتفاق خوبی بود.
*نعیمی مامور پلیس در دیالوگهایش از فعل استفاده نمیکند، این طراحی شما بود یا در طول کار به این نقطه رسیدید؟
-بله این طراحی ما از ابتدای کار بود برای اینکه نعیمی چون پلیس است و عجله دارد میخواهد سریع السیر صحبت کند.
*در بحث انتخاب بازیگر هم نشان دادید که علاقه دارید شخصیت های اصلی از میان آدم هایی که دیده نشدند، باشند. مثلا محمد نادری و آقای پژمان جمشیدی و اینجا هم هوتن شکیبا. بهنام تشکر هم بود. این رویه شماست یا اتفاقی است؟
-ببینید! من که خیلی دوست دارم از بازیگران جدید استفاده کنم. خیلی خیلی خیلی به این کار علاقه دارم. ریکشن ها، اکت شان و بازی شان برای تماشاچی جدید است. اصولا معرفی یک بازیگر جدید خیلی خوب است.
*و خیلی هم سخت است و برای شما ریسک محسوب میشود.
-در واقع کمی ریسک بالایی دارد. اصلا برای تلویزیون هم ریسک دارد. چون میگویند وقتی یکسری چهره هست، مردم هم برایشان خیلی عجیب است. ولی خدا را شکر بعد از این چند تا کار هم تلویزیون و هم مردم به من کمی اعتماد کردند. و اینها هیچکدام بازیگرهای تازه کاری نبودند. غیر از آقای جمشیدی که فوتبالیست بود، بقیه بازیگرهای بسیار کارکشتهای بودند. چه آقای تشکر و چه محمد نادری و چه هوتن شکیبا که کمتر دیده شده بودند والا بازیگرهای خیلی قدر و توانایی بودند. یعنی من با اعتماد کامل و خیال راحت استفاده می کردم. اینکه در کار بعدی هم اینطوری باشد یا نه را نمیدانم چون بستگی به نقش و کار و شرایط دارد.
*نکته دیگری که در سریال لیسانسهها اتفاق میافتد این است که میزان شوخی و طنز یک قسمت خیلی زیاد است و حسابی مخاطب را میخنداند اما شاید در قسمتهای بعد این طور نباشد و بعد دوباره همین جریان ادامه دارد این شیوه روایت شما در تقسیم قسمتهاست یا روایت داستان به این شکل بوده؟
-ما خیلی دلمان می خواست که در بیشتر قسمتها آدم ها بخندند ولی گاهی وقتها داستان به سمت و سویی رفته که نمی توان کاری کرد. به هر حال وقتی این کار بالای 60 قسمت بوده نمی توانید تمام قسمت ها را به یک نحو هدایت کنید. ضمن اینکه داستان است و زندگی. شما هم دلتان می خواهد که هر روز به شما خوش بگذرد ولی یک روزهایی به سمت و سویی می روید که بد می گذرد.
*نکتهای که عجیب بود و تلویزیون با آن به خوبی کنار آمد، ماجرای عاشقیهای حبیب است که هر روز عاشق یکی میشد و روند عاشقی خود را هم در دفترچه خاطراتش ثبت میکرد.
-برای اینکه حبیب بیاحترامی نمیکرد. آزار و اذیت ایجاد نمیکرد. خانوادهاش در جریان بودند و قصدش هم ازدواج بود و طرف مقابلش بود که نمیخواست ازدواج کند والا حبیب واقعا میخواست ازدواج کند.
آدمی که خاطراتش را بنویسد و مثل حبیب باشد، دفتر خاطراتش همین طوری است. اما نیتش واقعا پلید نبود و به شدت نیت درست و خوبی داشت.
*یکی از بحثهایی هم که اتفاق افتاد این بود که از یک نسلی از بازیگران از نسل بعدی شان استفاده کردید. یعنی مثلا بیژن بنفشه خواه تا حالا پسر جوانی بوده که به خواستگاری می رفته اما در اینجا پدر عروس بود! یا پدر مازیار (کاظم سیاحی) این چرخش سنی را چطور درآوردید با توجه به اینکه تفاوت سنی چندانی هم با فرزندانشان نداشتند.
-اختلاف سنی کمی دارند و در بعضی موارد تقریبا هم سن هستند ولی با بازی ای که کردند و با کمک گریم و لباس و بخصوص بازی خودشان هیچ مشکلی پیش نیامد. یعنی ما بر سر این هیچ مسئله ای ند اشتیم که مگر می شود این دو پدر و پسر باشند. خیلی زود در درجه اول به واسطه بازی و گریم و لباس پذیرفتند و مشکلی پیش نیامد. سر انتخاب بازیگر با توجه به اینکه آدم همیشه سعی خودش را می کند ولی گاهی اشتباه می کند، ولی خیلی سعی خودم را می کنم که انتخاب ها تا جایی که می شود درست باشد. گاهی مثل این کار که مردم دوست داشتند میشود و گاهی هم آدم سعی خودش را کرده و نتیجه هم نگرفته.
*از بیژن بنفشه خواه چه دیده بودید؟
-ما برای سه تا پسرمان که مهمترین بازیگرهایمان بودند، از زمانی که شمعدانی را می ساختیم، می دانستیم که نقش مازیار را امیر کاظمی می خواهد بازی کند و با خودش هم صحبت کرده بودیم. بعد هم که تصمیم گرفتیم نسازیم باز قرار بود که امیر کاظمی بازی کند و نشد. بعد هم که دوباره خواستیم در تمام مراحل هم امیر در جریان بوده است. یعنی همه بازنویسی ها را هم می خواند یعنی همه نسخه را برایش می فرستادیم. من کاغذی داشتم که با ایمان درست کرده بودیم و نوشته بودیم که حبیب، مازیار، مسعود و سه تا ستون که آدم های مختلف را کنار هم بچینیم و ببینیم که کی هست؟ یک ردیفش امیر کاظمی را نوشته بودیم و این دو طرف را سعی می کردیم که آدمهای مختلف را بگذاریم و ببینیم که چه کسانی هستند. در کارهای قبلی هم به هوتن گفته بودم و تئاترهایش را دیده بودم.
خیلی خیلی بازی اش را دوست داشتم. اصلا یک کار تئاتر با هم بازی کرده بودیم به اسم «آوازه خوان تاس» که هر دویمان بازیگر آن کار بودیم. می دانستم که توانایی هایش چقدر زیاد است. از زمان پژمان و شمعدانی هم برای بازی به او گفته بودم. ولی جور نشده بود. اینجا وقتی که گفتم متن را بخوان خیلی دلم می خواست که حبیب را بازی کند. ولی برای اینکه ذهنیتی نداشته باشد نگفتم حبیب یا مسعود و فقط متن را برای خواندن در اختیارش گذاشتم تا ببینم دوست دارد بازی کند و کدام نقش را ترجیح می دهد؟ من دلم می خواست حبیب را بازی کند و فکر می کردم که مسعود را انتخاب کند. حدسم این بود که مسعود را انتخاب کند چون مسعود، نقش شیک تری بود. گفتم این آدمی است که تلاشهای ناموفقی دارد و برخوردها با او کمی بد است و شاید دوست نداشته باشد. وقتی که خواند، گفت که خیلی خوشش آمده ولی فقط حبیب را حاضرم بازی کنم. گفتم اتفاقا من هم دلم می خواست که تو فقط حبیب را بازی کنی و برای همین گفتم که هر دو نقش را بخوانی. به این ترتیب امیر کاظمی و هوتن انتخاب شدند و برای نفر سوم به خیلی ها فکر کردیم حتی روی کسانی که تابحال بازی نکرده بودند. نمی دانم چرا اصلا یاد امیرحسین رستمی نبودیم. خیلی عجیب است! یکباره روزهای آخر یاد امیرحسین رستمی افتادیم و همگی خیلی خیلی خوشحال شدیم. امیرحسین رستمی هم لطف کرد و آمد و کنار هم که نشستند و یکبار متن را خواندند، ترکیبشان خیلی درست و خوب در آمد.
*بحث شوخی با دماغ بعد از پیوستن آقای رستمی اضافه شد؟
-بله به متن اضافه شد. البته از او اجازه گرفتیم. خودش می گوید که من دماغم را عمل نکردم! خودش هنوز هم همین را می گوید ما هم می گوییم باشه ولی اجازه بده که با آن شوخی کنیم.
*یکی از مسائلی هم که مورد توجه سریال بود، بحث حضور نوکیسهها بود که نماد آنها پدر حبیب بود و فکر میکرد که همه مشکلات با داشتن پول حل میشود.
-سه تا پسر ما اصل بودند ولی سعی کردیم تا جایی که ممکن است هیچکس را از قلم نیندازیم. ولی تعداد کارآکترها انقدر زیاد است که دیگر نمی شد هر کدامشان قصه داشته باشیم. مثلا ما برای جعفر یکسری قصه داشتیم. برای عباس اقا، پدر حبیب قصه داشتیم که نرسیدیم. حالا اگر ادامه کار ساخته شود شاید قصه هایی که از قبل داشتیم و ماند، کمک حالمان شود.
*انتخاب خانمها چطور صورت گرفت؟
-در ابتدا که خیلی مردمحور بود و یکی از نگرانیهایمان این بود که تعداد خانمهای کار خیلی کم است. برای خواهر پلیس از روی که نوشتیم به رویا میرعلمی فکر کردیم. یکی از علتها هم این بود که دیدیم همه مرد هستند و حالا بد نیست که پلیس مان یک خواهر داشته باشد و وارد ماجرا شود. باعث می شود که بعدا با ترانه یکسری کنش ها داشته باشند. از جایی که فکر کردیم بلافاصله اتفاق اولمان رویا میرعلمی بود که خیلی لطف داشت و قبول کرد. به او گفتم که از قسمت 9 یا 10 وارد داستان می شوی و از روز اول با او قرارداد را بستیم.
سر ترانه که نقش اصلی زن در بخشهای اول بود خیلی گیر داشتم. برای اینکه باید بین این سه نفر می آمد و یک چیز خیلی سختی که داشت اینکه هم باید جدی می بود و هم لوس بازی هایی داشت که در ذوق نزند. مثلا اینکه آدم بگوید عجقم! گفتنش خیلی سخت است و به هر حال وقتی کل مردم دارند می بینند نباید خیلی در ذوق بزند. بعضی ها ممکن است خیلی لوس بگویند و بعضی خیلی جدی و ترکیب این خیلی سخت بود. خانم ستوده را هم متاسفانه خیلی خوب نمی شناختم. وقتی آمد چون ماشاءالله خیلی قدبلند و رشید است فکر کردم شاید برای این نقش خوب نباشد. گفتم شما خیلی به نظر من قابلیت های زیادی دارید ولی ان شاءالله در کارهای بعدی چون یک فکری دارم که به یک خانم قدبلند احتیاج دارم و بگذاریم برای آن کار.
ولی خودش لطف کرد و متن را خوانده بود و به من زنگ زد و گفت که دوست دارد یک تست بدهد. البته معمول نیست که از بازیگر حرفه ای تست بگیریم ولی ایشان لطف کرد و خودش این پیشنهاد را داد. و وقتی آمد خیلی خوب بود. من باز هم بین ایشان و یک نفر دیگر مردد بودم. دفعه دوم آمد و گفت بگذار یکبار دیگر بخوانم و آنقدر خوب بود که اصلا دیگر شک نکردم. و الان به نظرم متین ستوده واقعا یک استعداد عجیب و غریب است. چون میتواند هم لحظات درام و احساسی که قرار است تاثیر روی روح بگذارد را به همان قدرتی بازی کند که لحظات شاد و مفرح. یعنی می تواند هم برای کارهای کمدی یک بازیگر بینظیر و درجه یک باشد و هم برای کارهای غیرکمدی و جدی و با حضور ذهن بسیار بالا خیلی در خدمت کار است و گیرایی بالایی دارد. الان واقعا خوشحالم و هیچکسی را جز متین ستوده برای این نقش نمی توانم تصور کنم.
*شوخیها و کلکلهایی که با خانم میرعلمی داشت هم از نکات قابل توجهی است که به نظر میرسد مخاطبان بدشان نیامده بود.
-من سر کار متوجه شدم که هم خانم ستوده خیلی خوب میتواند صداها را بگوید و هم خانم میرعلمی. در عین حال یک کل کل هم در سریال بین شان پیش آمده بود. لذا فکر کردم اگر کل کل است بگذار از این هم استفاده کنم. یک روز سر صحنه هر دو داشتند این کار را می کردند. همان را وارد کار کردم. برای اینها تک تک متن نوشته می شد. یعنی مطلقا چیزی به اسم بداهه حتی یک جمله هم نداریم.
*اسم سریال در واقع مجرایی برای ورود به داستان بود؟
-داستان سه تا آدمی که لیسانس شان را گرفته اند، در اطرافمان خودمان پر هستند. حالا هر کدامشان مشکلاتی دارند. یعنی یک تایتل و عنوانی دارند ولی مشکلات برایشان سرجایش است.
*به نظر شما فضا درکارهای بعدی انقدر برایشان باز می شود که ما بتوانیم شاهد پرداختن به موضوعات تلخ اجتماعی باشیم. درواقع شما ورودتان خوب بود مخصوصا در حوزه اعتیاد.
-خیلی امیدوارم. من بعداز شمعدانی فکر می کردم که نمی شود کار کرد اما الان فکر می کنم که فضا خیلی بازتر و بهتر شده.
*این معضل یابی برایتان چه جایگاهی داشت؟
-من و ایمان صفایی سالهای سال است که در کتابخانه کار می کنیم. یک دوره ای من در کتابخانه مرجع کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می رفتم. با ایمان هفت، هشت سالی به کتابخانه فرهنگسرای ارسباران می رفتیم و الان چند سالی است که به کتابخانه ملی می رویم. کسانی که به کتابخانه ملی می آیند، همگی دانشجویان فوق لیسانس یا دکترا هستند. سالهاست که جوانانی را می بینیم که دارند درس می خوانند. در ارسباران مقطع لیسانس بودند و آنجا مقطع فوق لیسانس یا دکترا. بخواهیم یا نخواهیم تقریبا مشکلات اینها را می دانیم. در واقع اطراف من و ایمان هر روز و هر روز یک تعدادی خانم و آقای جوان هستند که دارند تحصیلات تکمیلی خود را پی می گیرند و مشکلاتی هم دارند. کتابخانه همان جامعه ای است که در آن زندگی می کنیم.
*در این کار کنایه هایی هم به دولتمردان و سیاسیون و قشرهای مختلف دارید. فکر نمی کنید این کنایه زدن تا حدودی در کارهای مختلف تلویزیونی باب شده؟ مثلا مهران مدیری هم در دورهمی کنایه آمیز حرف می زند.
-به نظرتان خوب است یا بد؟
*می خواهم از شما بپرسم. به نظر شما کارکردی دارد و تاثیرگذار است؟
-فکر میکنم تلنگری است. می بینید که خیلی از صحبتهای آقای مدیری دست به دست می چرخد و اگر اثرگذار نبود و برای مردم جذاب نبود، این طوری بین مردم نمی چرخید و اینقدر برای همدیگر نمی فرستادند. پس معلوم است خوششان آمده ضمن اینکه وقتی یک چیزی هم فراگیر می شود مسئولین به آن فکر می کنند فارغ از اینکه عمل کنند یا نه ولی مطمئنا فکر می کنند. هرچند امیدوارم که عمل هم بکنند. اگر من درمورد خودم چیزی را بشنوم که عده ای زیادی بر آن اتفاق نظر دارند اگر بتوانم درستش می کنم ولی حداقل فکر درموردش می کنم.
*در مقطعی هم با برادران قاسمخانی کار می کردید. چه شد که مسیر جدا شد؟
-مسیر اصلا جدا نشده. من هم با پیمان و هم با محراب دوست هستم، دوستان خیلی نزدیک. هم با آقای مدیری. در واقع مشکل قطع دوستی یا همکاری یا ارتباط با هیچکدام از اینها ندارم. با هر کدام که پیش بیاید از خدا می خواهم که دوباره کار کنم. خیلی خیلی با لذت و با اشتیاق. الان محراب و پیمان دارند کار دیگری انجام می دهند. آقای مدیری هم کار دیگری همانطور که رامبد و آقای عطاران دارند کار دیگری انجام می دهند ولی نه کدورتی در میان است و نه تصمیم گیری ضمن اینکه خیلی هم دوست دارم.
*شاید ممنوع الفعالیت بودن آقای قاسمخانی باعث شده که از ایشان استفاده نکنید؟
-نه، این طرح لیسانسیهها از زمان شمعدانی وجود داشت.
*این روزها با لیسانسهها و کتابباز در تلویزیون حضور دارید، این حضور توأمان با هم خوب است؟
-ببینید! خیلی برای کتاب باز خوشحالم. چون من مجری نیستم و تجربه مجری گری هم نداشتم و خیلی خیلی با ترس و لرز این کار را قبول کردم. به چند دلیل؛ یکی اینکه مجری نیستم و مجری گری بلد نیستم. دوم اینکه سری اول کار، یک مجری خیلی خوب و موفقی داشت که مردم دوستش داشتند. امیرحسین صدیق هم خیلی خوب کارش را انجام داده بود و هم خیلی محبوب بود و برنامه دیده شده بود. ادامه کاری که موفق بوده، ریسک بالایی دارد و سخت است ولی من به امیرحسین زنگ زدم و اجازه گرفتم. خیلی هم اظهار لطف داشت و به من اجازه داد.
*شما لیسانسهها را هم دارید و اینکه کتاب باز را هم میشناسند خیلی نکته مهمی است.
-البته بیشتر نه، لیسانسه ها را هم مردم لطف دارند ولی این یک سریال است و یک کار نمایشی را آدم انتظار دارد که دیده شود. هرچند اگر در خیابان کسی به من بگوید که شب ها لیسانسه ها را می بیند، خیلی خوشحال می شوم ولی تعجب نمی کنم ولی وقتی درخیابان راه می روم و در مورد کتاب باز صحبت می کنند برایم خیلی جالب است. الان اگر پیغام های موبایلم را به شما نشان دهم، می بینید که خیلی در مورد لیسانسه ها صحبت کرده اند و خیلی هم در مورد کتاب باز صحبت کرده اند. اینکه یک برنامه ای در حوزه کتاب دارد دیده می شود و باعث شده که یک عده بیشتر کتاب بخوانند، خیلی جای خوشحالی دارد.
*چندی قبل آی فیلم مرد هزار چهره را نشان می داد و بخشهایی که مربوط به شاعران و حلقه دروس و روشنفکری بود. نظرتان درباره تصویری که آقای مدیری از حلقه روشنفکری ارائه دادند چیست؟
-بهتر است که از خودشان سوال کنید. سریالی که تقریبا 10 سال پیش بوده. من همیشه از کارکردن با آقای مدیری لذت بردم، می برم و خواهم برد. آقای مدیری برای من یک آدم خیلی خیلی خیلی خیلی مهم هستند و برایشان احترام زیادی قائلم و هرچقدر بگویم کم گفته ام. درباره کارهایشان هم حتما با خودشان... ولی فقط می دانم که عجیب و غریب آقای مدیری را دوست دارم.
اصولا آقای مدیری خیلی به مسائل اجتماعی اشراف دارد و خوب می پردازند. همین الان دردور همی هم همینطور است و به همین دلیل هم همیشه کارهایشان مورد اقبال بوده است.
*ولی خلاف نظر شما آقای فرزاد حسنی سر اجرای هفت گفته بود که اصلا خیلی هم بی مزه است که آقای مدیری این برنامه را اجرا کند و برنامه دورهمی هم به واسطه متن های ژوله زنده است و نه خود اجرا.
-این نظر آقای حسنی است.
*فصل سوم لیسانسهها هم همین ساختار دو فصل قبلی را دارد؟
-من و ایمان الان درحال نوشتن یک فیلمنامه سینمایی هستیم که تهیه کننده آن آقای محمد شایسته است و قرار است که من بسازم. درواقع اولین فیلم سینمایی من است و احتمالا اوایل سال بعد شروع به ساخت کنم. بعد که تمام شود، در این فاصله هم البته به متن های فوق لیسانسه ها هم فکر می کنیم ولی آن موقع سراغ ساختن فوق لیسانسه ها می رویم.
*تیتراژ سریال را دوست دارید؟
بله، من خودم این کار را خیلی دوست دارم.
*خودتان را هم جای بیننده می گذارید؟
-بله. قطعا. البته مواقعی نمی توانیم بخندیم و استرس بالاست. مثلا در جایی که حبیب و مسعود در خیابان می آمدند و آواز می خواندند جای خندیدن نبود. کنترل کردن کار در خیابان سخت است. کات نداشتیم و اینها باید یک تکه می خواندند. شعر را باید تمرکز می داشتند و گرما خیلی کلافه کننده بود و ظهر تابستان فیلمبرداری می کردیم. تا وقتی که درگیر کار هستیم و بازیگران باید تمرکز داشته باشند و بچه ها باید خیابان را مراقبت کنند، نمی توانیم بخندیم ولی به محض اینکه کات می دهیم و نگاه می کنیم، طبیعتا وقتی شرایط آرامتر هم باشد سر صحنه هم می خندیم. بخشهایی از پشت صحنه را که ببینید متوجه می شوید که یک جاهایی خیلی می خندیم.
*داستان سینمایی تان هم طنز است؟
-بله ولی در ظاهر هیچ جای آن به نظر نمی رسد که حتی مفرح باشد. خیلی فضای غم انگیزی به نظر می رسد ولی اگر بتوانیم آن را دربیاوریم و طنز شود خیلی خوشحال می شوم. امیدوارم که بشود.
*به بازیگرانتان هم فکر کرده اید؟
-کار حدود 14 بازیگر دارد که تا حالا به یکی، دو نفرشان فکر کرده ایم.
*پس شاید فوق لیسانسه ها به این زودی ها ساخته نشود.
-احتمالا تابستان آینده شروع می کنیم.
*وقتی متنی را می نویسید به بازیگران آن هم فکر می کنید؟
-برخی از بازیگران را می دانیم و برخی را هم نمی دانیم. مثلا از روز اول می دانستیم که امیر کاظمی، مازیار است و تا روز آخر که داشتیم برای فیلمبرداری می رفتیم نمی دانستیم مسعود کیست؟ مثلا خواهر پلیس را از روزی که فکر کردیم، رویا میرعلمی بود.
*درستش این است که بدانید یا نه؟
-هر دو، مثلا ما از اواسط نوشتن می دانستیم که می خواهیم سیاوش چراغی پور نقش امیری را بازی کند. در قسمت دو کار که در حال نوشتن بودیم به این رسیدیم.
*چطور به ذهنتان رسید در حالی که خیلی وقت است بازی نکرده!
-نمی دانم ولی خیلی خوشحالم. مثلا برای نقش پدر مازیار، رحیم را خیلی دیرتر به نتیجه رسیدیم و خیلی فکر کردیم ولی الان به نظرم کاظم سیاحی بی نظیر است.