با دیدن این صحنه، شماره پلاک خودرو را به خاطر سپرد و با احتمال این که ممکن است جان فردی در خطر باشد به پلیس آگاهی تهرانرفت و آنچه را که دیده بود، بازگو کرد.
وی به افسر تحقیق گفت: دیشب در حال رفتن به خانه بودم که در محله امیرآباد با دست مردی رو به رو شدم که از صندوق عقب خودرویی بیرون آمده بود. شماره پلاک خودرو را یادداشت کردم تا راز این جنایت را فاش کنم.
با تشکیل پرونده قضایی، ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران با اطلاعاتی که شاهد ماجرا در اختیار پلیس قرارداد، تحقیقات را آغاز کردند. راننده خودروی پژو تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و دوربین های مداربسته محله امیرآباد، مورد بازبینی قرار گرفت. دوربینها، تصویر خودروی پژو را در حالی که دستی از صندوق عقب آن بیرون آمده بود، ثبت کرده بودند.
سرانجام راننده خودرو شناسایی و روز سهشنبه برای تحقیقات به اداره دهم پلیس آگاهی تهران احضار شد. مرد جوان مدعی بود از محله امیرآباد عبور کرده اما جسدی با خود حمل نکرده بلکه داخل آن یک دست مصنوعی و هدیه هالووین بوده است.
مرد جوان روز چهارشنبه برای تحقیقات به دادسرای جنایی تهران منتقل شد. وی به بازپرس پرونده گفت: خواهرم برایم یک دست مصنوعی از کانادا هدیه فرستاده بود تا به این شیوه جشن هالووین را به من تبریک بگوید. من هم شب دهم آذر امسال آن دست را داخل صندوق عقب خودرویم گذاشتم و با آن سراغ دوستانم رفتم تا آنها را بترسانم. نمیدانم چطور در صندوق عقب خودرو باز شده و آن دست مصنوعی به بیرون افتاده است. باور کنید من دست به جنایتی نزدهام و جسدی را هم با خودرویم حمل نکردهام.
با توجه به گفتههای مرد جوان او با صدور قرار قانونی بازداشت شد و برای تحقیقات بیشتر برای صحت یا رد گفتههایش در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت تا راز این ماجرای مرموز فاش شود.
دست مصنوعی گم شد
جوان 34 ساله که فوقلیسانس مدیریت دارد، همچنان در بهت و وحشت بود، باورش نمیشد هدیه هالووین این چنین وی را به دردسر بیندازد و پایش را به اداره پلیس آگاهی و دادسرا بازکند.
از کارت بگو؟
مهندس هستم و در شرکتی در تهران کار میکنم.
چرا بازداشت شدی؟
به خاطر یک هدیه دردسرآفرین. یک دست مصنوعی که خیلی شبیه دست انسان است. خواهرم در کاناداست و این دست را به عنوان هدیه هالووین برای من فرستاد.من با دیدن دست مصنوعی که پارچه بنفش رنگی به عنوان سر آستین داشت، آن را از خانه برداشتم و تصمیم گرفتم پیش دوستانم بروم و آنها را بترسانم.
بعد چه شد؟
من به شوخی به آنها میگفتم یک دست بریده دارم. اول باور میکردند، اما وقتی دست را میدیدند، متوجه شوخیام میشدند. از شانس بد من، در مسیر برگشت در صندوق عقب باز شده و دست مصنوعی بیرون افتاده و گم شده.