آیتالله ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیات 51 و 52 سوره مبارکه «قلم» به چشم زدن در اسلام اشاره کرده است که متن آن در ادامه میآید؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ* وَ ما هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ؛ نزدیک است کافران هنگامى که آیات قرآن را مىشنوند با چشم زخم خود تو را از بین ببرند، و مىگویند: «او دیوانه است»! در حالى که این (قرآن) جز مایه بیدارى براى جهانیان نیست!». (قلم/ 51 و 52)
دو آیه فوق، که پایان سوره «قلم» را تشکیل مىدهد، در حقیقت، تعقیب چیزى است که در آغاز این سوره درباره نسبت جنون از ناحیه دشمنان به پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده.
نخست مىفرماید: «نزدیک است کافران هنگامى که آیات قرآن را از تو مىشنوند با چشمان خود تو را هلاک کنند، و مىگویند او دیوانه است» (وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ).
«لَیُزْلِقُونَکَ» از ماده «زلق» به معنى لغزیدن و بر زمین افتادن و کنایه از هلاکت و نابودى مىباشد.
در تفسیر این آیه نظرات گوناگونى دادهاند:
1 ـ بسیارى از مفسران گفتهاند: منظور این است: دشمنان به هنگامى که آیات با عظمت قرآن را از تو مىشنوند، به قدرى خشمگین و ناراحت مىشوند، و با عداوت به تو نگاه مىکنند که، گویى مىخواهند تو را با چشمهاى خود بر زمین افکنند و نابود کنند!
و در توضیح این معنى، جمعى افزودهاند: آنها مىخواهند از طریق چشمزدن ـ که بسیارى از مردم به آن عقیده دارند و مىگویند: در بعضى از چشمها، اثر مرموزى نهفته است، که با یک نگاه مخصوص ممکن است طرف را بیمار یا هلاک کند ـ تو را از بین ببرند.
2 ـ بعضى دیگر گفتهاند: این کنایه از نگاههاى بسیار غضبآلود است، مثل این که مىگوییم: فلان کس آن چنان بد به من نگاه کرد که، گویى مىخواست مرا با نگاهش بخورد یا بکشد!
3 ـ تفسیر دیگرى براى این آیه به نظر مىرسد، که شاید از تفسیرهاى بالا نزدیکتر باشد و آن این که: قرآن مىخواهد تضاد عجیبى را که در میان گفتههاى دشمنان اسلام وجود داشت با این بیان ظاهر سازد و آن این که:
آنها وقتى آیات قرآن را مىشنوند، آن قدر مجذوب مىشوند و در برابر آن در شگفتى فرو مىروند که، مىخواهند تو را چشم بزنند (زیرا چشم زدن معمولاً در برابر امورى است که، بسیار اعجاب انگیز مىباشد) اما در عین حال، مىگویند: تو دیوانهاى، و این راستى شگفتآور است، دیوانه و پریشان گویى کجا؟ و این آیات اعجاب انگیز جذاب و پرنفوذ کجا؟
این سبک مغزان نمىدانند چه مىگویند؟ و چه نسبتهاى ضد و نقیضى به تو مىدهند؟
به هر حال، در این که آیا چشم زخم از نظر اسلامى و از نظر علوم روز واقعیت دارد یا نه؟ در بحث نکات به خواست خدا سخن خواهیم گفت.
و سرانجام، در آخرین آیه مىافزاید: «این قرآن، چیزى جز مایه بیدارى و تذکر براى جهانیان نیست» (وَ ما هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ).
معارفش روشنگر، انذارهایش آگاه کننده، مثالهایش پرمعنى، تشویقها و بشارتهایش روح پرور، و در مجموع مایه بیدارى خفتگان و یادآورى غافلان است، با این حال، چگونه مىتوان نسبت جنون به آورنده آن داد؟
مطابق این تفسیر، «ذِکْر» (بر وزن فکر) در اینجا به معنى «یادآورى» است، ولى بعضى از مفسران آن را به معنى «شرف» تفسیر کردهاند، و گفتهاند: این قرآن شرافتى است براى تمام جهانیان، شبیه چیزى که در آیه 44 سوره «زخرف» آمده، که مىفرماید: وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ: «قرآن مایه شرف و آبرو براى تو و قوم تو است».
ولى، همان گونه که در ذیل آیه مزبور نیز گفتیم، «ذکر» در آنجا هم به معنى یادآورى و آگاهى بخشى است، و اصولاً یکى از نامهاى قرآن مجید، همان «ذکر» است، بنابراین، تفسیر اول صحیحتر به نظر مى رسد.
آیا چشم زدن واقعیت دارد؟
بسیارى از مردم معتقدند: در بعضى از چشمها، اثر مخصوصى است که، وقتى از روى اعجاب به چیزى بنگرند، ممکن است آن را از بین ببرد، یا درهم بشکند، و اگر انسان است، بیمار یا دیوانه کند.
این مسأله، از نظر عقلى امر محالى نیست، چه این که بسیارى از دانشمندان امروز معتقدند: در بعضى از چشمها، نیروى مغناطیسى خاصى نهفته شده، که کارایى زیادى دارد، حتى با تمرین و ممارست مىتوان آن را پرورش داد، خواب مغناطیسى از طریق همین نیروى مغناطیسى چشمها است.
در دنیایى که «اشعه لیزر» ـ که شعاعى است نامرئى ـ مىتواند کارى کند که از هیچ سلاح مخربى ساخته نیست، پذیرش وجود نیرویى در بعضى از چشمها که از طریق امواج مخصوص، در طرف مقابل اثر بگذارد، چیز عجیبى نخواهد بود.
بسیارى نقل مىکنند: با چشم خود افرادى را دیدهاند که داراى این نیروى مرموز چشم بودهاند، و افراد یا حیوانات یا اشیائى را از طریق چشم زدن از کار انداختهاند. لذا، نه تنها نباید اصرارى در انکار این امور داشت، باید امکان وجود آن را از نظر عقل و علم پذیرفت. در روایات اسلامى نیز، تعبیرات مختلفى دیده مىشود، که وجود چنین امرى را اجمالاً تأئید مىکند.
در حدیثى مىخوانیم: «اسماء بنت عمیس» خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: گاه به فرزندان «جعفر» چشم مىزنند، آیا «رُقْیَه»اى براى آنها بگیرم (منظور از «رقیه» دعاهایى است که مىنویسند و افراد براى جلوگیرى از چشم زخم با خود نگه مىدارند و آن را «تعویذ» نیز مىگویند). پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: نَعَمْ، فَلَوْ کانَ شَىْءٌ یَسْبِقُ الْقَدَرَ لَسَبَقَهُ الْعَیْنُ: «آرى، مانعى ندارد، اگر چیزى مىتوانست بر قضا و قدر پیشى گیرد، چشم زدن بود»!
در حدیث دیگرى آمده است: امیر مؤمنان(علیه السلام) فرمود: پیامبر براى امام حسن و امام حسین «رُقْیَه» گرفت، و این دعا را خواند: أُعِیذُکُما بِکَلِماتِ التّامَّةِ وَ أَسْماءِ اللّهِ الْحُسْنَى کُلِّها عامَّةً، مِنْ شَرِّ السّامَّةِ وَ الْهامَّةِ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ عَیْن لامَّة، وَ مِنْ شَرِّ حاسِد إِذا حَسَدَ: «شما را به تمام کلمات و اسماء حسناى خداوند، از شرّ مرگ، حیوانات موذى، و هر چشم بد، و حسود، آنگاه که حسد ورزد مىسپارم، سپس، پیامبر(صلى الله علیه وآله)نگاهى به ما کرد و فرمود: این چنین حضرت ابراهیم(علیه السلام) براى اسماعیل و اسحاق تعویذ نمود».
در «نهج البلاغه» نیز آمده است: أَلْعَیْنُ حَقٌّ وَ الرَّقْىُ حَقٌّ: «چشم زخم حق است و توسل به دعا براى دفع آن نیز حق است».
ذکر این نکته لازم است که: هیچ مانعى ندارد، این دعاها و توسلها به فرمان خداوند جلوى تأثیر نیروى مرموز مغناطیسى چشمها را بگیرد، همان گونه که دعاها در بسیارى از عوامل مخرب دیگر اثر مىگذارد و آنها را به فرمان خدا خنثى مىکند.
این نیز لازم به یادآورى است که: قبول تأثیر چشم زخم به طور اجمال، به این معنى نیست که، به کارهاى خرافى و اعمال عوامانه در این گونه موارد پناه برده شود، که هم بر خلاف دستورات شرع است، و هم سبب شک و تردید افراد ناآگاه در اصل موضوع، همان گونه که آلوده شدن بسیارى از حقایق با خرافات، این تأثیر نامطلوب را در اذهان گذارده است.
خداوندا! ما را در پناه خودت از شرّ اشرار، و مکائد دشمنان محفوظ دار!
پروردگارا! استقامت و صبرى مرحمت کن که در پرتو آن بتوانیم رضاى تو را جلب کنیم!
بارالها! توفیق بهرهگیرى از نعمت هاى بىپایانت را به ما مرحمت کن پیش از آن که ناشکرىها آن را از ما سلب کند!