تفسیرالمیزان سوره آل عمران  آیات33-34

سوره آل عمران سومین سوره قرآن کریم است که 200 آیه دارد، عمران نام سه نفر از اشخاص مشهور بوده است: نام پدر حضرت موسی (ع)، پدر حضرت مریم (ع) و پدر حضرت علی (ع )که بیشتر به ابوطالب مشهور بوده است. ولی در این سوره بیشتر منظور از آل عمران، پدر حضرت مریم و همسرش و حضرت مریم (ع) و حضرت عیسی (ع) است. این کلمه دو بار در این سوره به کار رفته است.

سوره آل عمران یادآور طبقات و رده هایی از انسان ها است که خداوند متعال آنها را از میان جامعه بشری گزینش و انتخاب کرده است، و اینان عبارتند از: آدم، نوح ، آل ابراهیم و آل عمران. در این سوره مطالب زیادی از جمله: ماجرای جنگ احد، مطالب فراوانی راجع به جهاد، مباهله، دعوت یهود به اسلام، امر به صبر و پایداری، بیان فضیلت شهدا و چند دعای زیبا آمده است.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ
به یقین خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است (۳۳)

ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ 
فرزندانى که بعضى از آنان از [نسل] بعضى دیگرند و خداوند شنواى داناست (۳۴)

از اینجا آیات راجع به قصص عیسى بن مریم (علیهماالسلام ) و مطالب مربوط به آن قصص خالى از خرافاتى که به این قصص ‍ چسبانده اند آغاز مى شود و در این آیات علیه اهل کتاب احتجاج شده و دو آیه مورد بحث رابط بین آیات قبل با آیات بعد است، چون آیات قبل هم متعرض حال اهل کتاب بود.


ان اللّه اصطفى آدم و نوحا...
کلمه ((اصطفاء) که مصدر فعل (اصطفى ) است، همان طور که بیانش در ذیل آیه : (لقد اصطفیناه فى الدنیا) گذشت به معناى گرفتن خالص هر چیز، و جدا کردن چیزهائى است که آن را کدر مى سازد،در نتیجه معناى این کلمه نزدیک به معناى کلمه (اختیار) است، و اگر بخواهیم آن را با یکى از مقامات ولایت تطبیق کنیم، بامعناى اسلام منطبق است، چون اسلام عبارت است از اینکه بنده باین مقام رسیده باشد که خود را تسلیم محض امر مولى بداند، و همواره آنچه را که موجب خشنودى او است انجام دهد.


و لیکن در آیه مورد بحث نمى توان کلمه اصطفا را به این معنا که گفتیم بگیریم، چون در آیه اصطفاى تنها نیامده، بلکه (على العالمین ) هم با آن همراه است و اگر منظور از اصطفاى در آیه همان اصطفاى لغوى بود، جا داشت بفرماید: (ان اللّه اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران من العالمین ) ولى اگر اینطور مى فرمود اسلام مختص به نامبردگان در آیه مى شد، آن وقت معناى کلام اختلال مى یافت، ولذا فرمود (اصطفى على العالمین ) و این نوعى اختیار و برگزیدن آنان در یک یا چند امر است که دیگران با آنان در این امور شرکت ندارند.


دلیل ما بر آنچه گفتیم این که اصطفا همه جا یک معنا نمى دهد، آیه شریفه (یا مریم ان اللّه اصطفاک و طهرک و اصطفاک على نساء العالمین است )، که دو بار کلمه نامبرده در آن آمده، و اگر معناى این کلمه همه جا یکى بود، باید مى فرمود: (ان اللّه طهرک و اصطفاک على نساء العالمین ).
معناى اصطفاء (برگزیدن ) آدم و نوح و آل ابراهیم وآل عمران، بر عالمیانحال ببینیم معناى اصطفا در نامبردگان در آیه شریفه چیست ؟


اما اصطفاى آدم به این معنا است که او را اولین مخلوق و پدیده از بنى نوع بشر قرار داده، در زمین جایش داد و در این باره فرمود: (و اذ قال ربک للملائکه انى جاعل فى الارض خلیفه ).
و نیز آن جناب اولین کسى است که باب توبه برایش باز شد، و درباره توبه او فرمود: (ثم اجتبیه ربه فتاب علیه و هدى ) و اولین کسى است که برایش دین تشریع شد، و در آن باره فرمود: (فاما یاتینکم منى هدى، فمن اتبع هداى فلا یضل و لا یشقى ) و این خصوصیات که ذکر شد از مختصات حضرت آدم (علیه السلام ) است، و فضائل بسیار بزرگى است که کسى چنین فضائلى ندارد.


و اما نوح، اولین پیامبر از پنج پیغمبر اولوا العزم است که کتاب و شریعت برآنان نازل گردید، که بیانش در تفسیر آیه : (کان الناس امه واحده فبعث اللّه النبیین ) گذشت، و در حقیقت نوح پدر دوم نوع بشر است، (چون در داستان طوفان کسى به جز او و خاندانش در روى زمین زنده نماند، و خداى تعالى همین معنا را در آیه اى که به وى سلام داده بیان نموده و فرموده : (و جعلنا ذریته هم الباقین، و ترکنا علیه فى الاخرین، سلام على نوح فى العالمین ).


معناى کلمه (آل ) و بیان مراد از (آل ابراهیم وآل عمران)
در آیه شریفه، آل ابراهیم و آل عمران را هم از اصطفا شدگان شمرده، و کلمه (آل ) به معناى خاص هر چیز است.
راغب در مفردات خود گفته : بعضى گفته اند که کلمه (آل ) قلب شده کلمه (اهل ) است، براى اینکه همین (آل ) وقتى کوچک مى شود و مى خواهند بگویند فلانى خاندانى کوچک دارد، مى گویند او داراى اهیل است، چیزى که هست کلمه (آل ) این فرق را با کلمه (اهل ) دارد که کلمه (آل )همواره به کلمه معرفه، آنهم معرفه اى که صاحب شعور باشد اضافه مى شود، و هرگز بر کلمه نکره و بر زمانها و مکانها اضافه نمى شود، گفته مى شود آل فلانى، ولى هیچ وقت نمى گویند (آل رجل ) (آل مردى )، و نیز نمى گویند: (آل قرن دهم )، و یا (آل همدان ) و همچنین نمى گویند (آل خیاط) بلکه همیشه به چیزى که شریف ترین و برترین فرد در صنف خویش باشد اضافه مى شود، مانند (آل اللّه ) و (آل السلطان ) به خلاف کلمه(اهل ) که به همه ک لمات نامبرده اضافه مى شود، مختص به یک مورد و دو مورد نیست، مثلا مى گویند (اهل اللّه )، (اهل الخیاط) (اهل قرن دهم )،(اهل همدان ).


بعضى دیگر گفته اند: کلمه (آل ) در اصل اسم شخص است، و وقتى بخواهند کوچکش کنند مى شود اویلا، و در مورد چیزهائى که اختصاص ذاتى به انسان داشته باشد استعمال مى شود یا از راه خویشاوندى نزدیک، و یا از راه موالات و دوستى صمیمى.پس مراد از آل ابراهیم و آل عمران، نزدیکان خاص از خاندان آن دو جناب است، و نیز از کسانى که به آن خانواده ملحق مى شوند، که بیانش گذشت.


پس آل ابراهیم بطورى که از ظاهر کلمه بر مى آید، عبارتند از پاکان از ذریه آن جناب، از قبیل : اسحاق و اسرائیل و انبیائى که از ذریه آن جناب در بنى اسرائیل مبعوث شدند، و نیز اسماعیل و طاهرین از ذریه آنجناب که سرور همه آنان محمد (صلى اللّه علیه و آله )، و اولیاى از ذریه آن جناب است الا اینکه در آیه شریفه تنها نام آل عمران و آل ابراهیم ذکر شده، معلوم مى شود به آن وسعت استعمال نشده، چون عمران که در این آیه نامش برده شده یا پدر مریم است و یا پدر موسى (علیه السلام ) و بهر تقدیر یکى از ذریه ابراهیم است، و آل ابراهیم هم ذریه او است، پس با آوردن آل عمران دوباره آل ابراهیم را ذکر کردند دلیل بر این است که منظور از آل ابراهیم، بعضى از ایشان است نه همه آنان.
خداى تعالى هم در ضمن آیاتى که در این باره دارد فرموده : (ام یحسدون الناس على ما اتیهم اللّه من فضله، فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمه و آتیناهم ملکا عظیما).


و ما اگر به سیاق این آیه که از سوره نساء، نقل کردیم رجوع نموده، آیات قبل و بعدش را در نظر بگیریم، روشن مى شود که آیه در مقام انکار و اعتراض بر بنى اسرائیل است و به همین جهت روشن مى شود که مراد از آل ابراهیم، بنى اسرائیل یعنى دودمان اسحاق و یعقوب نیست، چون بنى اسرائیل هم دودمان یعقوبند، در نتیجه از آل ابراهیم تنها معصومین از دودمان اسماعیل باقى مى ماند که منظور از کلمه (آل ابراهیم )اند، که پیامبر اسلام و دودمانش از ایشانند.علاوه بر اینکه ما به زودى ان شاء اللّه بیان خواهیم کرد که مراد از کلمه ((ناس ) در آیه سوره نساء، شخص رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله ) است که آیه شریفه او را از نظر آل ابراهیم هم شامل است.


از این هم که بگذریم ذیل آیات مورد بحث که مى فرماید: (ان اولى الناس بابراهیم للذین اتبعوه، و هذا النبى و الذین آمنوا...) و نیز آیه شریفه : (و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسمعیل، ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم ربنا و اجعلنا مسلمین لک، و من ذریتنا امه مسلمه لک، و ارنامناسکنا) - تا آنجا که عرضه مى دارند: (ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم، یتلو علیهم آیاتک، و یعلمهم الکتاب و الحکمه و یزکیهم ) اشعار بدین معنا دارد.


مراد از آل ابراهیم معصومین از ذریه ایشان است 
پس معلوم شد که مراد از کلمه (آل ابراهیم ) طاهرین و معصومین از ذریه آن جناب است، البته خصوص ذریه اى که از ناحیه اسماعیل (علیه السلام ) پدید آمده اند، و چون آیه شریفه مورد بحث در مقام حصر نیست، منافاتى با اصطفاى خود ابراهیم و موسى و سایر انبیا که طاهرین از ذریه ابراهیمند ندارد.


در آیه مى فرماید آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را اصطفا کرده، و نفرموده که دیگران را اصطفا نکرده، پس ممکن است بحکم آیات بسیارى از قرآن، خود ابراهیم و سایر انبیا هم که از مسیر اسحاق پدید آمده اند و قرآن در آیاتى بسیار که حاجت به نقل آنها نیست ناطق به منقبت و علوشان و مقام ایشان است اصطفا شده باشند، چون اثبات شى ء نفى ماعدا نمى کندو نیز منافات ندارد که در مثل آیه زیر بنى اسرائیل را ستوده و فرموده باشد: (و لقد آتینا بنى اسرائیل الکتاب و الحکم و النبوه، و رزقناهم من الطیبات، و فضلناهم على العالمین ) که همه این مطالب روشن است.


همچنان که برترى دادن بنى اسرائیل بر عالمیان منافات ندارد با برترى دادن طایفه اى دیگر برعالمیان و یا برترى دادن دیگران بر بنى اسرائیل، براى اینکه برترى دادن قوم یا اقوامى مختلف بر اقوامى دیگر تنها مستلزم آنست که در یک فضیلت دنیوى یا اخروى مقدم بر سایر مردم باشند، و اگر برترى یافتن آنان بر مردم، منافات داشته باشد با برترى یافتن دیگران، و نیز اگر برترى یافتن آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران بر عالمیان منافات داشته باشد، با برترى یافتن دیگران، باید برترى یافتن خود نامبردگان نیز نسبت بیکدیگر منافات داشته باشد، و این خود روشن است.


و نیز برترى یافتن نامبردگان منافات ندارد که در بین خودشان هم تفاوت رتبه و برترى یکى بر دیگرى بوده باشد، همچنانکه در آیه : (و کلا فضلنا على العالمین )، انبیا را بر همه عالمیان برترى داده، و در آیه : (و لقد فضلنا بعض النبیین على بعض ) بعضى از انبیا را بر بعضى دیگر برترى داده است.
و اما آل عمران ظاهرا مراد از آن دودمان عمران پدر مریم باشد، و کلمه (مریم ابنة عمران ) در قرآن کریم مکرر آمده، و اما عمران پدر موسى حتى در یک مورد هم ذکر نشده و اگر شده بطورى ذکر نشده که متعین در پدر موسى باشد، و این خود موید همین احتمال است که مراد از وى عمران پدر مریم (علیهاالسلام ) باشد، و بنابراین مراد از آل عمران عبارت مى شود از مریم و عیسى (علیهماالسلام ) یا آن دو با همسر عمران.
و امااینکه نصارا قبول ندارند که پدر مریم نامش عمران بوده، قبول نداشته باشند، چون قرآن تابع هواهاى ایشان نیست.


ذریه بعضها من بعض
کلمه (ذریه ) بطورى که گفته اند در اصل به معناى فرزندان صغیر بوده، و سپس در مطلق اولاد چه صغیر و چه کبیر استعمال شده، و همین معنا در آیه منظور است، و این کلمه در آیه شریفه، منصوب است، چون عطف بیان مى باشد.
و اینکه فرموده : (بعضها من بعض ) دلالت دارد بر اینکه هر بعضى از ایشان را فرض کنیم، از بعضى دیگر پیدا شده، و به بعضى دیگر منتهى مى شود، و لازمه این سخن آن است که مجموع آنان متشابه الاجزا باشند، و در صفات و حالات از یکدیگر جدا نباشند و چون گفتگو از اصطفاى ایشان بود پس مى فهمیم که آنان ذریه اى هستند که در صفات فضیلت جداى از هم نیستند، همه در آن صفاتى که باعث اصطفاى بر عالمیان مى شود مشترکند، چون در کارهاى خدا گزاف و بیهودگى وجود ندارد، یکى از کارهاى او اصطفائى است که منشا تمامى خیرات در عالم است.

و اللّه سمیع علیم
یعنى خدا شنواى سخنان ایشان است، سخنانى که از معنویات و باطن ضمیرشان خبر مى دهد، و داناى به نیات ایشان است، بنابر این جمله مورد بحث به منزله تعلیل اصطفاى ایشان است، و علت اصطفاى آنان را بیان مى کند، همچنان که جمله (ذریه بعضها من بعض ) به منزله تعلیل است، براى اینکه بیان کند چرا موهبت اصطفا شامل حال این جماعت شد.در نتیجه از آیه شریفه این معنا بدست مى آید: که خداآدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان برگزید، و این گزینش بدین سبب شامل حال همه آنان شد که همه آنان ذریه اى هستند که افراد آن شبیه بیکدیگرند، و در تسلیم بودن دلها و ثبات قدمشان در قول به حق، مثل هم و از جنس همند، و اگر خداى عز و جل با موهبت اصطفا به ایشان انعام کرد، براى این بود که او هم اقوال آنان را مى شنید و هم داناى به ضمائر ایشان بود.


بحث روایتى 
در کتاب عیون در حدیثى که گفتگوى حضرت رضا (علیه السلام ) با مامون را حکایت کرده، آمده که مامون عرضه داشت : آیا خداى تعالى عترت را بر سایر مردم برترى داده است ؟.
حضرت فرمود: (خداى تعالى برترى عترت بر سایر مردم را در آیات محکم کتابش علنى کرده، مامون پرسید آن آیات در کجاى قرآن است ؟ حضرت رضا (علیه السلام ) فرمود: در آیه : (ان اللّه اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین، ذریه بعضها من بعض ) (تا آخر حدیث )).
و در تفسیر عیاشى ازاحمد بن محمد از حضرت رضا از حضرت ابى جعفر (علیه السلام ) روایت شده که فرمود: هرکس گمان کند که خدا از کار خلق فارغ شده و دیگر کارى به کار خلق ندارد، به خدا دروغ بسته است براى اینکه مشیت خدا همچنان در خلقش نافذ است، هر چه را بخواهد اراده کرده، و هر چه را بخواهد مى کند، براى اینکه قرآن کریم فرموده : (ذریة بعضها من بعض و اللّه سمیع علیم ) ذریه از اول تا به آخرش یک سلسله بهم پیوسته است، اگر (مثلا) شنیدید که خداى تعالى به عمران وعده فرزندى پسر داد، ولى همسرش مریم را زائید، نباید خبر و وعده خدا را تکذیب کنید، چون این وعده با تولد عیسى (علیه السلام ) انجاز شد (روایاتى نظیر این روایت در فصل بعدى مى آید پس نباید اینگونه وعده هاى پس و پیش شده را دلیل بر فراغت خدا گرفت ).


مؤ لف : در این روایت هم دلالتى هست بر بیانى که ما در سابق در معناى جمله (ذریه بعضها من بعض...) داشتیم.
و نیز در همان کتاب از امام باقر (علیه السلام ) روایت آورده که آن جناب آیه نامبرده را تلاوت کرد و سپس فرمود: ما از آن ذریه هستیم، و ماییم بقیه آن عترت.مؤ لف : اینکه فرمود (ما بقیه آن عترتیم ) منظورش از عترت معناى اصلى و لغوى آن است، چون این کلمه در اصل به معناى ریشه و پایه هر چیز است، پایه اى که به آن تکیه دارد، و بهمین معنا در مورد فرزندان و اقارب خیلى نزدیک به انسان که در گذشته اند نیز استعمال مى شود.


و به عبارت دیگر عترت، عبارت است از آن عمودى که در همه خویشاوندان محفوظ است و آن اشتراک در خونى که چون نخ تسبیح در همه افراد یک دودمان دویده و از اینجا روشن مى شود که امام (علیه السلام ) از جمله : (ذریه بعضها من بعض ) استفاده کرده که عمود و اصل و رشته اى در میان سلسله انبیا و اولیا محفوظ است، و رشته اى که از آدم تا نوح تا ابراهیم و آل عمران دویده استو از اینجا این نکته روشن مى گردد که چرا آدم و نوح را با آل ابراهیم و آل عمران ذکر کرده، خواسته است اشاره کند به اینکه سلسله نامبرده در مساءله اصطفا همه جا متصل بوده، و در هیچ نقطه اى قطع نشده است.