در چند ماه گذشته شاهد به صدا درآمدن زنگ خطر برای وضعیت سینمای ایران بودیم. اما حالا و پس از گذشت ماهها، دیگر از این زنگ خطر خبری نیست و با وضعیت موجود با خود خطر نابودی سینمای ایران مواجهایم. حالا در این اوضاع اگر مدیران ارشد و مسئولان سازمان سینمایی و خود وزارت اشاد نتوانند این وضعیت را سامان بدهند، به ناچار مرگ سینمای ایران فرا میرسد.
اگر نگاهی به سال گذشته داشته باشیم، درمییابیم که بسیاری از سینماگران معتقد بودند که با آمدن مدیری مجرب و کارکشته که بسیاری از سمتهای اجرایی بخش فرهنگی جامعه را در دست داشته و سردی و گرمی فرهنگی جامعه را چشیده، میتوان امید داشت سینمای ایران از وضعیت انفعال خارج و جان تازهای در آن دمیده شود. اما رفته رفته بسیاری از اهالی سینما و با رصد وضعیت نامناسب سینما به این نتیجه رسیدند که نه تنها محمدمهدی حیدریان رئیس سازمان سینمایی نمیتواند گامی در جهت بهبودی این وضعیت بردارد بلکه دیگر کار از کار گذشته و حال سینما رو به وخامت رفته است.
در دوران مدیریت حیدریان بود که از طرفی شاهد کیفیت پایین فیلمهای جشنوارهای بودیم و این کیفیت تولیدات نیز در این دوره به صورت عمومی پایین آمد و حال هم با یک سقوط بزرگ در این زمینه رو به رو هستیم. از طرف دیگر هم شاهد کاهش کیفیت فیلمها، به ویژه از لحاظ فیلمنامه مواجهایم و مخاطب سخت پسندی که خود را برای تماشای فیلمی سرگرم کننده و جذاب آماده کرده، پس میزند و باعث جدایی و قهر مخاطب از سینما میشود.
ناگفته نماند آنچه بیش از همه سینمای ایران با آن مشکل دارد، بحث فکری است. به این معنا که بسیاری از فیلمهای تولید شده و در حال تولید، خالی از هر گونه ایده و خلاقیت داستانی هستند. به عنوان مثال کارگردانان ما در حالی به سراغ موضوعات اجتماعی میروند که نگاهشان به موضوعات روز جامعه سطحی و شعاری است. از این جهت هر سال که جلوتر میرویم، کیفیت فیلمهای سینمایی ما نزول میکند. این عدم فکر و خلاقیت، بیشتر از هر چیز دیگری خودش را در فیلمنامهها نشان میدهد و شاید مشکل اصلی سینما ما در این زمینه به موقعیتی بحرانی رسیده باشد که نمونه آن را در آثار تلویزیونی هم شاهدیم.
در ماههای اخیر وضعیت فیلمهای اکران شده سینمایی به حدی نازل بود که قصههای خوبی در آنها دیده نمیشود تا بتواند خارج از بحث سیاسی و اجتماعی مخاطب را جذب کند و تا پایان داستان آنرا همراه خود نگه دارد. از این مباحث گذشته ضعف دیگری که در فیلمهای سینمایی ما دیده میشود این است که چون بازیگر معروف و چهره و به اصطلاح سلبریتی در آن حضور ندارد، به تبع آن، چنان مورد توجه مخاطبان قرار نمیگیرد که همین امر باعث شده تا ذهن چند کارگردان و تهیهکننده ایرانی به سوی انتخاب چهرههای سرشناس و محبوب شبکههای ماهوارهای ترکیهای برود و به فکر استفاده ابزاری از آنها بیفتند.
استفاده از نام و محبوبیت کاذب بازیگران ترکیهای در ایران خود بیانگر گام رو به عقب سینمای ایران است. سینمایی که خود در عرصه فیلمسازی سالیان درازی به عنوان الگویی برای سایر کشورها محسوب میشده و در کنار سینمای هالیوود و بالیوود، به دنبال القا و اثبات سینمای دینی و ارزشی در جهان بود.
در حالی که در عرصه سینمای کشورمان بسیاری از هنرمندان محبوب و چهره دوست داشتنی مخاطبان حضور دارند که میتوانند باعث فروش فیلم و رونق گیشه شوند، اما در اقدامی عجیب برخی از افراد به فکر استفاده از بازیگران ترکیهای افتادهاند تا بتوانند در این وضعیت بغرنجی که سینما گرفتار آن شده است، راه نجاتی برای فروش فیلمهای خود پیدا کنند.
بکارگیری « نورگل یشیل چای» بازیگر سریالهای غیراخلاقی ترکی در فیلم «جن زیبا» به کارگردانی بایرام فضلی و یا استفاده از صدا و چهره «آینور دوغان» ستاره سرشناس موسیقی کُردی از کشور ترکیه در فیلم سینمایی «کامیون» کامبوزیا پرتوی نمونهای از این گونه رفتارهاست. به نظر میرسد کارگردانان سینمای ایران راه خود را گم کردهاند و از هر دری وارد میشوند تا بتوانند با استفاده از بازیگران ترکیهای، پوششی بر ضعفهای داستانی و فیلمنامهای خود داشته باشند و در صورت ناموفق بودن در این زمینه و عدم اجازه وزارت ارشاد از بازی این بازیگران غیراخلاقی در آثار خود، با حاشیه بردن فیلم باعث جذب مخاطبان در سینماهای اکران کننده شوند.
حالا این سوال پیش میآید که آیا استعداد و توانایی سینمای ایران در همین حد است؟ و سینمای ایران که زمانی جایگاه ویژه و والایی برای خود داشته، برای زنده نگه داشتن نام خود به هر وسیله و ابزاری برای رسیدن به نیل اهداف خود استفاده میکند! تا بتواند در وضعیت اسفناک سینمای امروز کشور خود را سرپا نگه دارد و تلاش کند رابطه بین مردم و سینما قطع نشود؟