«وطن امروز» در یادداشتی از «صادق فرامرزی» نوشت:
گزاره «قطعیت 8 ساله بودن دولتها» در چندماه منتهی به انتخابات دوره دوازدهم خود را در معرض نقض شدن قرار داده بود اما با انتخاب مجدد حسن روحانی به عنوان رئیس دولت دوازدهم بار دیگر اثبات شد هنوز در رفتار سیاسی مردم ایران قانون نانوشتهای مبنی بر انتخاب تمام رؤسایجمهور برای 2 دوره ریاست وجود دارد. 8 ساله شدن دولتها حالا بیش از هر زمان دیگر تبدیل به یک سنت سیاسی در جامعه ایران شده تا پس از گذشت نزدیک به 4 دهه از پیروزی انقلاب اسلامی هیچگاه شاهد شکست یک دولت مستقر در انتخابات ریاستجمهوری نباشیم. این سنت چه نیک باشد و چه شر برای یکبار دیگر از نقض شدن مصون ماند اما آنچه در این انتخابات نقض شد رویه پیروزی دولتها بر اساس رویکرد سلبی و ایجابی بود.
تجربه انتخابات ریاستجمهوری همواره حکایت از آن داشته که مردم همه دولتهای جدیدشان را برای «نه» به وضع موجود انتخاب کردهاند، همیشه کماقبالترین گزینهها در 2دهه اخیر پیروز میدان انتخابات شدند، چون بیش از هرچیز آمدنشان واکنشی نسبت به قدرت مستقر بوده و توانسته مردم را مجاب به آن کند که با رای دادن به آنها میتوان نه بلندی گفت به وضع موجود. تجربه دوم خرداد76، سوم تیر84 و بیست و چهارم خرداد92 این را ثابت کرده که تا مدتها پس از انتخابات حتی هواداران شخص پیروز نیز باور نمیکردهاند نامزد مطلوبشان برابر گزینههای سنگینوزنی که در همه این انتخاباتها حاضر بودهاند موفق به کسب رای برای رسیدن به پاستور شده است.
همین علت سبب شده بتوان در جامعهشناسی سیاسی انتخابات ایران همیشه آغاز همه دولتها را با ماهیت سلبی آنها توضیح داد و سخن از «لج سیاسی» علیه قدرت موجود به زبان آورد. تا به اینجا حسن روحانی و دولتش هیچ سنتشکنیای نسبت به دولتهای پیشین خود نداشتهاند؛ روحانی نیز در سال92 صرفا از آن جهت که توانست خود را دارای بیشترین زاویه با وضع موجود معرفی کند پیروز انتخابات شد اما آنچه در این میان نقض شد شیوه انتخاب مجدد دولت مستقر است. در همه ادوار هرچه دولتها با ترساندن مردم از «دگری» شکل گرفتهاند با اثبات «خود» مجددا تداوم یافتهاند و همین باعث شده بتوانیم از الگویی ثابت نسبت به دولتهای جمهوری اسلامی سخن بگوییم که همیشه با «نفی» دیگران و رای سلبی 4 سال به قدرت رسیده و میزانی از رضایت را ایجاد کردند و پس از آن نیز با «اثبات» مجدد خود در سایه رضایت ایجاد شده و رای ایجابی، اعتماد مردم را برای بار دوم نیز کسب کردهاند اما در انتخابات اخیر آنچه رخ داد تداوم دولت با سیاستی «سلبیتر» نسبت به رای 4 سال قبل خود بود؛ بهگونهای که مردم با دولتی روبهرو بودند که نهتنها مسؤولیت وضع موجود را به عهده نمیگرفت که حتی وعدههای انتخاباتیای را که ما به ازای آنها رای کسب کرده بود نیز انکار میکرد اما در مقابل مدعی بود اگر نیاید تحریمها بر میگردد، جنگ و حمله نظامی رخ میدهد، در پیادهروها دیوار کشیده میشود، کنسرتها لغو میشود، دخترها برای دانشگاه رفتن نیازمند گرفتن رضایتنامه از ولیشان میشوند و... . مجموعه اینها همان چیزی بود که یکی از کاندیداهای رقیب روحانی را وادار به هشدار نسبت به او در «رقیبهراسی» برای فرار از پاسخگویی برابر افکارعمومی کرد. رویه در پیش گرفته شده توسط حسن روحانی و اطرافیانش برای راضی نگهداشتن مردم نسبت به آنچه «هست» در برابر آنچه «باید» ایجاد میکردند هرچند توانست مقدمات رایآوری مجدد او را فراهم کند اما قطعا تاثیری خطرناک بر بستر جامعهای خواهد گذاشت که او را با ترساندن از مرگ به یک تب مرگبار راضی کردهاند.
رفتار هفته گذشته روحانی و نسبت خشونتطلبی دادن به رای «نه» 40 درصد جامعه به او و دولتش، نشان از آن دارد قطار تدبیر حتی پس از انتخابات نیز به چیزی جز ترساندن مردم از رقبا برای سکوت نسبت به وضع غیرقابل تحملشان امید ندارد. تعبیر میشل فوکو نسبت به قدرت که آن را مانند هواپیمایی میداند که فقط در «واکنش» به هوا میتواند به کار خود ادامه دهد، بیش از هرچیز ذهن آدمی را یاد بازی خطرناک و البته نه چندان جدیدی میاندازد که روحانی برای ادامه حیات دولتش در پیش گرفته است. رئیسجمهوری که هنوز دو هفته از به قدرت رسیدن مجددش از طریق صندوق رای نگذشته طریقه بازیای را در پیش گرفته که مربوط به حکومتهای توتالیتر فاقد سیستم انتخاباتی است. فوکو در بررسی رفتار سیاسی استالین که توانسته بود همه مقاومتها را سرکوب کند اما باز همیشه سخن از توطئههای خیالی علیه خود(همچون مساله توطئه پزشکان) میزد، مساله نیاز به «ضدقدرت» را برای در قدرت ماندن مطرح میکرد، چرا که اگر افکارعمومی وجود یک ضدقدرت (به مثابه وجود هوا برای پرواز هواپیما) را احساس نکند و از آن بیم نداشته باشد، نسبت به قدرت واکنش نشان میدهد؛ مساله دولت موجود همینگونه است، دولتی که حتی پس از فتح میدان انتخابات میخواهد بر رویه رقیبهراسی برای پاشیدن بذر ترس از رقبا در فضای عمومی جامعه تاکید ورزد و بگوید 40 درصد حامی خشونت و افراطیگری در جامعه منتظرند تا شما حمایتتان را از این دولت دریغ کنید.
رئیسجمهوری که پس از انتخاب مجدد بنا به وظایف مطرح شدهاش در قانون اساسی و در عین حال حرفهایگری در سیاست باید ساحت جامعه را از درصدبندیهای انتخاباتی پاک کرده و اصل «یکی برای همه» را در پیش بگیرد، چنگ به رخسار جامعه میاندازد تا بگوید انتخابات تمام شده اما 40درصد به خشونت رای دادهاند پس کماکان به وضع موجود خود راضی باشید، چون پیروزی ما آن بوده که جامعه به دست این اقلیت خشونتطلب نیفتاده است.
با این اوصاف نمیتوان هیچ نقطه پایانی برای بازی رقیبهراسی دولت متصور شد، روحانی که گویا پیروزی مجددش با نفی دگری بهجای اثبات خود به کامش شیرین آمده است، قصد ادامه این بازی خطرناک را حتی پس از انتخابات دارد اما اثرات ویرانگر این رویه بر ساحت جامعه و ترساندن «مردم از مردم» بهجای مطالبهگر دانستن «مردم از دولت» را دیگر همانند تحریم، رکود و... نمیتوان بر گردن پیشینیان انداخت. دولت نمیتواند پس از گذشت 4 سال هنوز مردم را بترساند که یا من یا جنگ، یا من یا تحریم، یا من یا دیوارکشی پیادهرو! اما اگر هم تیم رسانهای و محتواییاش توانایی این کار را پس از این هم داشته باشند قطعا آنچه دولت با آن مواجه خواهد شد، سرخوردگی عظیم اجتماعیای خواهد بود که هر روز بیش از روز گذشته وضع موجود را تحمل میکند و به دنبال نخستین مجرا برای پمپاژ آن نسبت به عاملانش میگردد.
تجربههای تاریخی موجود از دولتهایی که سعی میکردند با تعریف «ضدقدرتی» خطرناک، مردم را از مطالبهگری نسبت به وضع غیرمطلوبشان منصرف کنند هیچگاه خوشایند و دارای سرانجامی نیک نبوده است. جامعهای که مردمش عادت کنند در برابر همدیگر قرار گیرند و رای دیگری را مجوزی برای خشونتطلبی تعریف کنند، هیچگاه نمیتواند تن به چارچوبی قانونی دهد و شهروندانش به «حقوق شهروندی» یکدیگر اعتنا کنند؛ چه رسد که قدرت تمکین به نظرات دولت در آنها نهادینه شود. بدعتی که در انتخابات اخیر برای ترساندن مردم از مردم صورت گرفت شاید آنقدر اعجازگونه عمل کرد تا بتواند دولتی بیکارنامه را بار دیگر بر مسند ریاست بنشاند اما قطعا اثرات نامطلوب اجتماعی این فوبیا از رقیب اگر متوقف نشود، همین دولت را هم قربانی بحران عدم انسجام اجتماعی خواهد کرد.