روزنامه «کیهان» در سرمقاله شماره امروز خود به قلم «سعدالله زارعی» نوشت:
جنجالی که طی چهار روز گذشته در میان مقامات و رسانههای سعودی، مصر، بحرین و امارات علیه قطر راه افتاده است در واقع ماهیت سفر ترامپ به عربستان و نیز ماهیت اجلاسی که در روزهای شنبه و یکشنبه هفته پیش در ریاض برگزار شد برملا کرد. چه کسی است که نداند قطر از نظر وزن سیاسی و سابقه در موضوعات بنیادی در نقطه مقابل آمریکا و عربستان قرار ندارد تا حجم تبلیغات عظیمی که این روزها از سوی مقامات کشورهای یاد شده متوجه آن شده است، توجیهی داشته باشد. اما اظهارات امیرقطر که در آن گفته شده بود تشدید تنش منطقهای علیه ایران دور از عقلانیت است، از آنجا که اولین نشانههای شکاف در ائتلاف ضدایرانی را برملا کرد اهمیت ویژه دارد و این راز حمله گسترده به قطر میباشد. در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ، ادبیات مقامات سعودی علیه ایران به نحو محسوس و روبه تزایدی تندتر شده است. در این بین مقامات سعودی و به خصوص محمدبن سلمان ولیعهد و وزیردفاع و عادلالجبیر وزیر خارجه سعی کردهاند تا از سیطره مطلق صهیونیستها بر دونالد ترامپ و اعضای دولت او استفاده کرده و آمریکا را به در پیش گرفتن سیاستهای تندتر علیه ایران متقاعد نمایند. یک هفته پیش از سفر رئیسجمهور آمریکا به ریاض، محمدبن سلمان در مصاحبه با شبکه امبیسی اظهار امیدواری کرد که مقامات واشنگتن «متوقف کردن ایران» را در کانون سیاستهای خود در منطقه قرار دهند. پاسخهای اولیه مقامات آمریکایی به وضوح از پذیرش درخواست سعودیها حکایت میکنند. جیمز متیس وزیر دفاع آمریکا که دو هفته پیش از ترامپ به ریاض آمده بود پس از نشست با مسئولان ارشد سعودی گفت آمریکا به هر نقطهای از منطقه که چشم میدوزد ایران را در مرکزیت و مسئول مشکلات آن میشناسد. عادلالجبیر ضمن استقبال از موضع متیس گفت عربستان در صف مقدم کشورهایی ایستاده که با نفوذ ایران در منطقه مقابله میکند. با این وصف این سوال مطرح میشود که آیا باید شاهد شکلگیری تنشهای جدیدی علیه ایران با محوریت آمریکا و رژیم سعودی باشیم. رژیم سعودی در این میان دو نقش را برعهده دارد؛ تحریک مقامات آمریکایی و پرداخت هزینههای هنگفتی که در مبارزه با نفوذ ایران لازم است. یک خبر بیانکننده آن است که رژیم سعودی نه تنها هزینه تنش نظامی علیه ایران را پذیرفته است بلکه برای تحریک هر چه بیشتر آمریکا، پرداخت همه هزینههای ارتش آمریکا در غرب آسیا را متقبل شده است.
2- قراردادهای جدید رژیم سعودی با آمریکا در جریان سفر اخیر ترامپ بین 150 تا 400 میلیارد دلار برآورد شده و بخش اعظم آنهم در خرید جنگافزارهای آمریکا هزینه میشود. خرید جنگافزار آمریکایی از سوی مقامات سعودی امر تازهای نیست و طی دهههای گذشته هم از مرز 10 میلیارد دلار در سال عبور کرده است اما خرید یک جای نزدیک به 100میلیارد دلار جنگافزار کاملا تازگی دارد. این خرید علاوه بر آنکه بخش قابل ملاحظهای از کسری بودجه آمریکا را جبران میکنند و کارخانجات تولید سلاح در آمریکا را جان تازهای میبخشد، تحریک جنگ در منطقه نیز در پی میآورد. پیش از روی کار آمدن دونالد ترامپ، یک نظرسنجی بیانکننده آن بود که نزدیک به 70 درصد شهروندان آمریکایی با فروش سلاحهای مدرن به رژیم سعودی مخالف بودند و فقط حدود 12درصد از آنان با روابط رو به گسترش نظامی واشنگتن و ریاض موافق بودند و البته جمعی هم از اظهارنظر موافق یا مخالف اجتناب کرده بودند. توافق علنی آمریکا و سعودی در مورد خرید بیش از 100 میلیارد دلار جنگافزار که با قراردادهایی به ارزش نزدیک به 300 میلیارد دلار دیگر توام گردید، برای جامعه آمریکایی یک شوک مثبت اقتصادی به حساب میآید و طبعا از تعداد مخالفان روابط نظامی واشنگتن- ریاض میکاهد. خود این مسئله در واقع به این معناست که اکثریت مردم آمریکا از تحرک نظامی بیشتر آمریکا در منطقه و حتی ایجاد درگیریهای تازه استقبال میکنند.
پیش از این برخی از تحلیلگران ارشد نظامی معتقد بودند از آنجا که ترامپ و تیم او علاقه دارند که «بسیاری از امور را خود بیازمایند»، باید در انتظار حوادثی علیه ایران باشیم. روند اقدامات نظامی و سرعت تصمیمگیریهای ترامپ در این حوزه به این گمانهزنیها اعتبار بیشتری بخشیده است. البته کاملا واضح است که اگر رژیم آمریکا با میدانداری منطقهای سعودی درصدد زخم زدن به ایران باشند، زخمهای بزرگتری را دریافت خواهند کرد چرا که استراتژی دفاعی ایران اگر چه بر مبنای استقبال از جنگ تنظیم نشده است اما در بردارنده «پاسخ قاطع» خواهد بود.
3- از اظهارات مقامات آمریکا برمیآید که «بازسازی اعتبار» و «بازتولید اقتدار» آمریکا را در دستور کار قرار دادهاند و باز از سخنان آنان پیداست که مهمترین عامل ضعف اعتبار و کاهش اقتدار خود را ایران میدانند. وقتی متیس وزیر دفاع میگوید به هر نقطهای چشم میدوزد، تصویر بزرگ ایران را میبیند از آن میفهمیم که از منظر مقامات آمریکایی بازسازی اعتبار و باز تولید اقتدار آمریکا با تضعیف موقعیت منطقهای ایران گره خورده و این دقیقاً همان نقطه مشکل در حل مسئله آمریکا میباشد. دو هفته پیش یک تاجر ایرانی که با یک سناتور ارشد آمریکایی رفت و آمد دارد از قول او نقل میکند که متیس مرا به اطاقش دعوت کرد من با تعجب دیدم او نقشه بزرگی از ایران را پشت سر خود نصب کرده است وقتی پرسیدم این چیست پاسخ داد بزرگترین مشکل ما در پیشبرد سیاست خارجی و پس از آن گفت تا این حل نشود قادر به حل هیچ معادلهای در سیاست خارجی نخواهیم بود. پس کاملاً طبیعی است که یک سخنگوی کاخ سفید در آستانه سفر ترامپ به ریاض هدف اصلی این سفر را مقابله با ایران و هماهنگ کردن کشورهای عربی در مقابله با ایران اعلام کند.
4- اظهارات تند علیه ایران که روندی فزاینده در بین مقامات اصلی سعودی پیدا کرده، بدون شک بیانکننده مشکلات عمدهای است که این کشور علیرغم آنهمه بذل و بخشش با آن درگیر است. رژیم عربستان 27 ماه است که درگیر جنگ با مردم مظلوم و تنگدست یمن شده و علیرغم آنهمه اقدامات نتوانسته است بر یمنیهای مظلوم فایق آید. بعضی از مقامات سعودی وانمود کردهاند که از آنجا که به کارگیری سلاحهای جدیدی که در سفر ترامپ توافق شده قادر به تصرف بندر بزرگ الحدیده در سواحل دریای سرخ است، به زودی بر مشکلی که انصارالله یمن پدید آوردهاند غلبه میکند اما همزمان با آن یک مقام سعودی با اشاره به بیانیه ضد ایرانی اجلاس هفته پیش ریاض گفت این توافقات و اظهارات نشان داد که عربستان مایل است با مشکل اصلی خود یعنی ایران که جنگ یمن یکی از تبعات آن است مواجه شود و مقامات آمریکایی و بعضی از دولتهای منطقهای قول دادهاند که در این رویارویی به سعودی کمک نمایند. سیاست هماهنگسازی دیگران برای غلبه بر «مشکل ایران» تاکنون راه به جایی نبرده است عربستان در همراهسازی جدی مصر، ترکیه و پاکستان موفقیتی نداشته و بعید به نظر میرسد این سه کشور در شرایط پیشرو نیز کار عمدهای به نفع عربستان انجام دهند. عصبانیت شدید مقامات سعودی از اظهارات نه چندان صریح امیر قطر که بلافاصله هم پس گرفته شد، نشان میدهد که عربستان بشدت از فروپاشی زودهنگام ائتلاف جدید ضد ایرانی هراس دارد.
5- اظهارات مقامات قطر و بخصوص آنچه «شیخ تمیم» گفت از یک سو بیانگر اختلاف نظرهای جدی بین کشورهایی که اوایل هفته پیش تحت عنوان «همکاری برای مهار ایران» در ریاض گردهم آمدند میباشد و از سوی دیگر نشان میدهد که خطر اقدامات نظامی به گونهای که بیش از همه به «کشورهای کوچک» آسیب بزند وجود دارد. کنار هم قرار گرفتن سیسی و ملکسلمان که پس از یک دوره قهر صورت گرفته است، مقامات قطر و بالتبع ترکیه را ناراحت کرده است چرا که در فرمول عربستان- آمریکا ذیل عنوان تأسیس «مرکز جهانی مبارزه با افراطگرایی»، اخوانیها جایگاهی ندارند و از فردای آن روز به موازات فشار بر ایران، فشارهایی متوجه دوستان اخوانی منطقه شامل دولتهای قطر و ترکیه و جنبشهای حماس در فلسطین و اخوانالمسلمین در مصر خواهد شد و این موضوعی است که نتیجه آن خواه ناخواه گرایش به حل مسئله با ایران را در منطقه تقویت میکند. در واقع مقامات عربستان به گمان اینکه قادر خواهند بود منطقه و جهان اسلام را در یک جبهه ضدایرانی قرار دهند، بخش عمدهای از منطقه را به سمت همکاری بیشتر با ایران سوق دادهاند.
این مهم نیست که سرنوشت قطر در این منازعه چه میشود، قطر آن طرف بماند هم اتفاقی نمیافتد مهم این است که درگیر شدن عربستان و قطر در عرصههای سیاسی و رسانهای از ناتوانی عربستان از شکلدهی عملیاتی به ائتلافی ضد ایرانی خبر میدهد. این درگیری بیان کننده آن است که عربستان اگر پیش از درگیر شدن با ایران بتواند همراهی کشورهایی نظیر مصر و امارات و بحرین را در کنار خود داشته باشد، بعد از درگیر شدن با ایران کاملاً تنها خواهد شد. حال سؤال این است که آیا پشتگرمی آمریکاییها برای پذیرش ریسک اقدام علیه ایران کفایت میکند؟