دعای چهلونهم صحیفه سجادیه، در ۱۷ فراز برای دفع حیله دشمنان تنظیم است.
آموزههای دعا
* وسیله رسیدن به خدا، توحید است.
* امام سجاد(ع) درباره دشمنانش میفرماید: چه بسا دشمنی که شمشیر دشمنیاش را بر من برهنه نموده، و دم تیغش را علیه من تیز کرده و سرنیزهاش را به قصد حمله بر من تند ساخته و زهرهای کشندهاش را به آشامیدنیام آمیخته و مرا آماج تیرهای خود نموده، و دیده مراقبتش از من نخفته، و تصمیم گرفته که به من زیانی رساند.
* امام سجاد(ع) رهایی از دشمن و بیاثر شدن شمشیر دشمن و پیروزی بر او را یاری خدا و به قدرت خدا میداند.
* هر کس در سایه لطف و حمایت پرودگار پناه گیرد، ستم نمیبیند.
* بدکاری بنده، مانع احسان خدا به او نمیشود.
* خدا درباره کاری که انجام میدهد بازخواست نمیشود.
* با تمسک به مقام بلند محمد(ص) و راه روشن علی(ع) میتوان به خدا نزدیک شد.
وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی دِفَاعِ کَیْدِ الْأَعْدَاءِ، وَ رَدِّ بَأْسِهِمْ:
و ازدعای آن حضرت دعا در دفع نیرنگ دشمنان:
إِلَهِی هَدَیْتَنِی فَلَهَوْتُ، وَ وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ، وَ أَبْلَیْتَ الْجَمِیلَ فَعَصَیْتُ، ثُمَّ عَرَفْتُ مَا أَصْدَرْتَ إِذْ عَرَّفْتَنِیهِ، فَاسْتَغْفَرْتُ فَأَقَلْتَ، فَعُدْتُ فَسَتَرْتَ، فَلَکَ- إِلَهِی- الْحَمْدُ. تَقَحَّمْتُ أَوْدِیَةَ الْهَلَاکِ، وَ حَلَلْتُ شِعَابَ تَلَفٍ، تَعَرَّضْتُ فِیهَا لِسَطَوَاتِکَ وَ بِحُلُولِهَا عُقُوبَاتِکَ.
بارالها هدایتم فرمودی ولی به کارهای پوچ پرداختم، و پندم دادی اما سنگدل شدم، و بهترین نعمت به من دادی و نافرمانی کردم، سپس به زشتی گناه آگاهم فرمودی و از آنم بازداشتی و من از آن آگاه شدم، پس از تو آمرزش خواستم و از من درگذشتی، ولی به گناه بازگشتم و تو پوشاندی، پس ستایش توراست ای خدای من. خود را به وادیهای هلاکتافکندهام و به درّههای تباهی وارد شدهام و با ورود در آن در معرض قهر تو قرار گرفتهام، و با فرودآمدن در آن با عقوبتت روبرو شدهام.
وَ وَسِیلَتِی إِلَیْکَ التَّوْحِیدُ، وَ ذَرِیعَتِی أَنِّی لَمْ أُشْرِکْ بِکَ شَیْئاً، وَ لَمْ أَتَّخِذْ مَعَکَ إِلَهاً، وَ قَدْ فَرَرْتُ إِلَیْکَ بِنَفْسِی، وَ إِلَیْکَ مَفَرُّ الْمُسیءِ، وَ مَفْزَعُ الْمُضَیِّعِ لِحَظِّ نَفْسِهِ الْمُلْتَجِئِ. فَکَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَیَّ سَیْفَ عَدَاوَتِهِ، وَ شَحَذَ لِی ظُبَةَ مُدْیَتِهِ، وَ أَرْهَفَ لِی شَبَا حَدِّهِ، وَ دَافَ لِی قَوَاتِلَ سُمُومِهِ، وَ سَدَّدَ نَحْوِی صَوَائِبَ سِهَامِهِ، وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّی عَیْنُ حِرَاسَتِهِ، وَ أَضْمَرَ أَنْ یَسُومَنِی الْمَکْرُوهَ، وَ یُجَرِّعَنِی زُعَاقَ مَرَارَتِهِ.
و وسیلهام به سوی تو توحید است، و دستگیرهام آن است که چیزی را با حضرتت شریک نساختم و با حضرتت خدایی نگرفتم، و اکنون با وجودم به سویت گریزانم، و گریزگاه انسان بدکار و پناهگاه آن که سود خویش را از دست داده و پناهنده شده درگاه توست، پس چه بسا دشمنی که شمشیر دشمنیش را بر من برهنه نموده، و دم تیغش را علیه من تیز کرده، و سر نیزهاش را به قصد حمله بر من تند ساخته، و زهرهای کشندهاش را به آشامیدنیم آمیخته، و مرا آماج تیرهای خود نموده، و دیده مراقبتش از من نخفته، و تصمیم گرفته که به من زیانی رساند، و از آب ناگوار و تلخش به من بچشاند.
فَنَظَرْتَ- یَا إِلَهِی- إِلَى ضَعْفِی عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ، وَ عَجْزِی عَنِ الِانْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِی بِمُحَارَبَتِهِ، وَ وَحْدَتِی فِی کَثِیرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِی، وَ أَرْصَدَ لِی بِالْبَلَاءِ فِیمَا لَمْ أُعْمِلْ فِیهِ فِکْرِی. فَابْتَدَأْتَنِی بِنَصْرِکَ، وَ شَدَدْتَ أَزْرِی بِقُوَّتِکَ، ثُمَّ فَلَلْتَ لِی حَدَّهُ، وَ صَیَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِیدٍ وَحْدَهُ، وَ أَعْلَیْتَ کَعْبِی عَلَیْهِ، وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَیْهِ، فَرَدَدْتَهُ لَمْ یَشْفِ غَیْظَهُ، وَ لَمْ یَسْکُنْ غَلِیلُهُ، قَدْ عَضَّ عَلَى شَوَاهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلِّیاً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَایَاهُ. وَ کَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِی بِمَکَایِدِهِ، وَ نَصَبَ لِی شَرَکَ مَصَایِدِهِ، وَ وَکَّلَ بِی تَفَقُّدَ رِعَایَتِهِ، وَ أَضْبَأَ إِلَیَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِیدَتِهِ انْتِظَاراً لِانْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِیسَتِهِ، وَ هُوَ یُظْهِرُ لِی بَشَاشَةَ الْمَلَقِ، وَ یَنْظُرُنِی عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ.
ولی تو -ای خدای من - ناتوانی و ضعفم را از تحمل بارهای گران و عجزم را از انتقامگرفتن از آن که قصد کارزار - من کرده، و تنهایی مرا در برابر بسیاری عدّه کسانی که با من دشمنی نموده، و در حال بیخبری من در کمین گرفتار کردن من نشستهاند در نظر گرفتی، پس به نصرتم آغاز کردی، و پشتم را به قدرتت محکم نمودی، آنگاه حِدّت او را شکستی، و پس از آنکه در جمع کثیری بود وی را تنها گذاشتی، و مرا بر او پیروز نمودی، و تیری را که به سوی من نشانه گرفته بود به سوی خودش بازگرداندی، و بدون اینکه خشمش تسکین یابد، و آتش کینهاش فرو نشیند، او را بازگرداندی، تا سر انگشتان خود را به دندان گزید، و رخ برتافت در حالی که لشکرش از هم پاشید و چه بسا متجاوزی که با حیلههای خود دربارهام ستم کرده، و دامهای شکارش را برایم پهن کرده، و همّت خود را بر زیر نظر داشتن من گماشته، و چون درندهای که به انتظار به دست آوردن فرصت برای شکارش کمین نماید در کمین من نشسته، در حالی که خوشرویی چاپلوسی را برایم اظهار میکرد، و با شدت خشم مرا میپایید.
فَلَمَّا رَأَیْتَ- یَا إِلَهِی تَبَارکْتَ وَ تَعَالَیْتَ- دَغَلَ سَرِیرَتِهِ، وَ قُبْحَ مَا انْطَوَى عَلَیهِ، أَرْکَسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ فِی زُبْیَتِهِ، وَ رَدَدْتَهُ فِی مَهْوَى حُفْرَتِهِ، فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِیلًا فِی رِبَقِ حِبَالَتِهِ الَّتِی کَانَ یُقَدِّرُ أَنْ یَرَانِی فِیهَا، وَ قَدْ کَادَ أَنْ یَحُلَّ بِی لَوْ لَا رَحْمَتُکَ مَا حَلَّ بِسَاحَتِهِ. وَ کَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِی بِغُصَّتِهِ، وَ شَجِیَ مِنِّی بِغَیْظِهِ، وَ سَلَقَنِی بِحَدِّ لِسَانِهِ، وَ وَحَرَنِی بِقَرْفِ عُیُوبِهِ، وَ جَعَلَ عِرْضِی غَرَضاً لِمَرَامِیهِ، وَ قَلَّدَنِی خِلَالًا لَمْ تَزَلْ فِیهِ، وَ وَحَرَنِی بِکَیْدِهِ، وَ قَصَدَنِی بِمَکِیدَتِهِ. فَنَادَیْتُکَ- یَا إِلَهِی- مُسْتَغِیثاً بِکَ، وَاثِقاً بِسُرْعَةِ إِجَابَتِکَ، عَالِماً أَنَّهُ لَا یُضْطَهَدُ مَنْ أَوَى إِلَى ظِلِّ کَنَفِکَ، وَ لَا یَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَى مَعْقِلِ انْتِصَارِکَ، فَحَصَّنْتَنِی مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِکَ.
و چون تو -ای خدای من که والا و برتری - فساد باطن و زشتی آنچه را در دل داشت دیدی، او را با مغز در آن گودالی که برای شکار کنده بود درانداختی، و در پرتگاه ساختهاش افکندی، تا پس از طغیانش ذلیلانه در بند دامی که خیال داشت مرا در آن ببیند درافتاد، و اگر رحمت تو نبود آنچه بر سر او آمد نزدیک بود بر سر من آید. و چه بسا حسودی که به سبب من اندوه گلوگیرش شد، و شدت خشم همچون استخوان در گلویش گیر کرد، و با نیش زبان مرا اذیت کرد، و مرا به عیوب خودش طعنه زد، و آبرویم را آماج تیر حسادت کرد، و مسائلی بر من بست که دائم در خودش بود، و از روی نیرنگ بر من خرده گرفت، و با فریبش آهنگ من نمود، آنگاه -ای خدای من - فریادخواهانه تو را صدا زدم، در حالی که به سرعتِ مستجابشدن دعا اطمینان داشتم، و آگاه بودم که هرکس در سایه حمایتت جا گرفت ستم نبیند، و هر که به پناهگاه انتقام تو پناه برد او را وحشتی نباشد، و تو مرا به قدرت خود از شر او نگاهداشتی.
وَ کَمْ مِنْ سَحَائِبِ مَکْرُوهٍ جَلَّیْتَهَا عَنِّی، وَ سَحَائِبِ نِعَمٍ أَمْطَرْتَهَا عَلَیَّ، وَ جَدَاوِلِ رَحْمَةٍ نَشَرْتَهَا، وَ عَافِیَةٍ أَلْبَسْتَهَا، وَ أَعْیُنِ أَحْدَاثٍ طَمَسْتَهَا، وَ غَوَاشِی کُرُبَاتٍ کَشَفْتَهَا. وَ کَمْ مِنْ ظَنٍّ حَسَنٍ حَقَّقْتَ، وَ عَدَمٍ جَبَرْتَ، وَ صَرْعَةٍ أَنْعَشْتَ، وَ مَسْکَنَةٍ حَوَّلْتَ. کُلُّ ذَلِکَ إِنْعَاماً وَ تَطَوُّلًا مِنْکَ، وَ فِی جَمِیعِهِ انْهِمَاکاً مِنِّی عَلَى مَعَاصِیکَ، لَمْ تَمْنَعْکَ إِسَاءَتِی عَنْ إِتْمَامِ إِحْسَانِکَ، وَ لَا حَجَرَنِی ذَلِکَ عَنِ ارْتِکَابِ مَسَاخِطِکَ، لَا تُسْأَلُ عَمَّا تَفْعَلُ.
و چه بسا ابرهای گرفتاری که از من برطرف فرمودی، و ابرهای نعمت که بر من باراندی، و چه جویبارهای رحمت که روان ساختی، وعافیت که بر من پوشاندی، و چشمههای حوادث که به خاک انباشتی، و پردههای غم که برطرف کردی. و چه بسا گمان نیکو که آن را تحقق دادی و تهیدستی که جبران فرمودی، و درافتادنی که بلند کردی، و بیچارگی که از میان برداشتی، تمام اینها از روی تفضل و انعام تو بوده، و در همه آنها من در گناهان دست و پا میزدم، اما بدکرداری من تو را از کامل کردن احسانت بازنداشت، و این احسانت مرا از ارتکاب علل خشم تو منع ننمود، تو در انجام برنامه خود مسئول نیستی.
وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَیْتَ، وَ لَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ، وَ اسْتُمِیحَ فَضْلُکَ فَمَا أَکْدَیْتَ، أَبَیْتَ- یَا مَوْلَایَ- إِلَّا إِحْسَاناً وَ امْتِنَاناً وَ تَطَوُّلًا وَ إِنْعَاماً، وَ أَبَیْتُ إِلَّا تَقَحُّماً لِحُرُمَاتِکَ، وَ تَعَدِّیاً لِحُدُودِکَ، وَ غَفْلَةً عَنْ وَعِیدِکَ، فَلَکَ الْحَمْدُ- إِلَهِی- مِنْ مُقْتَدِرٍ لَا یُغْلَبُ، وَ ذِی أَنَاةٍ لَا یَعْجَلُ. هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النِّعَمِ، وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِیرِ، وَ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالتَّضْیِیعِ. اللَّهُمَّ فَإِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِالْمُحَمَّدِیَّةِ الرَّفِیعَةِ، وَ الْعَلَوِیَّةِ الْبَیْضَاءِ، وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِهِمَا أَنْ تُعِیذَنِی مِنْ شَرِّ کَذَا وَ کَذَا، فَإِنَّ ذَلِکَ لَا یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُجْدِکَ، وَ لَا یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ أَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ فَهَبْ لِی- یَا إِلَهِی- مِنْ رَحْمَتِکَ وَ دَوَامِ تَوْفِیقِکَ مَا أَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَى رِضْوَانِکَ، وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِکَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
و همانا از تو درخواست شد عطا کردی، و درخواست نشد و آغاز به بخشش نمودی، و - فضلت طلبیده شد و کم نگذاشتی، تو خودداری کردیای مولای من مگر از احسان و اکرام و تفضل و انعام، و من خودداری کردم مگر از درافتادن در محرمات، و تجاوز از حدودت، و غفلت از تهدیدت. پس حمد مخصوص توستای خدای من: مقتدری که مغلوب نمیگردی، و مهلت دهندهای که - شتاب نمیکنی. این مقام کسی است که به فراوانی نعمتها اعتراف نموده، و آن را به تقصیر مقابله کرده، و درباره خود به ضایع کردن همه امورش گواهی داده است. بار خدایا به وسیله مقام بلند محمدی، و ولایت روشن علوی به تو تقرب میجویم، و به واسطه آن دو به سویت رو میکنم که مرا از شر فلان و فلان پناه دهی، زیرا این پناه دهی در جنب توانگریت تورا دچار مضیقه نمیکند، و در جنب قدرتت تورا به زحمت نمیاندازد، و تو بر همه چیز توانایی. پس، از رحمت و دوام توفیق خود بهرهای به من بخش که آن را نردبان رسیدن به خشنودی تو کنم، و به سبب آن از عقوبتت ایمن گردم،ای مهربانترین مهربانان.