پایگاه اینترنتی کامن دریمز در گزارشی با اشاره به تلاش دیرینه آمریکا برای القاء ذهنیت های منفی درباره ایران به افکار عمومی و رسانه های خود نوشت: توجیه آمریکا برای هر گونه تهدید حمله به ایران، مبتنی بر حقایقی ادعایی علیه ایران است که در نظام آموزشی و رسانه ای آمریکا ریشه دوانده و به باور تبدیل شده است.
پایگاه اینترنتی کامن دریمز در گزارشی نوشت: آمریکا به تازگی به ایران «هشدار داد.» مایکل فلین، مشاور امنیت ملی (مستعفی) ترامپ گفت: «دولت ترامپ دیگر اقدامات تحریک آمیز ایران را که منافع ما را تهدید می کند، تحمل نخواهد کرد.روزهای چشم پوشی از اقدامات خصمانه ایران در قبال آمریکا و جامعه جهانی به سر آمده است.»
این نوع تهدید خطرناک جمهوری اسلامی به این بستگی دارد که مردم و رسانه های آمریکا تکرار سه ادعا را برای توجیه تهاجم آمریکا بپذیرند. این ادعاها که آمریکا سر زبان ها انداخته است، حتی اگر هزاران بار هم تکرار شود، باید مورد تردید قرار گیرد، چرا که مبتنی بر این تصور است که ایران توسعه طلب است، آمریکا منطقی عمل می کند، و جمهوری اسلامی ایران شرور است.
نمونه قدیمی از یک مقام آمریکایی که بر لزوم تحلیل و بررسی این ادعاها دیرینه تاکید کرد، رابرت مک نامارا، وزیر دفاع فقید آمریکاست. وی در سال 1968 دولت آمریکا را ترک کرد، اما درس هایی را که در زمان خدمت در دولت فرا گرفته بود، از یاد نبرد، و تا زمان انتشار کتاب خاطراتش در سال 1995، یازده درسی را که از دوره فعالیت در دولت آموخته بود ثبت کرد.با اینکه همه آنها به اوضاع امروز ربط پیدا می کند، اما یکی از آنها به وضوح با ذهنیت فعلی آمریکا مرتبط است؛ ذهنیتی که حدود دو دهه جنگ پیاپی، بر اساس آن مهندسی شده و در حال حاضر حاکی از درگیری با ایران است.
مک نامارا گفت: «قضاوت ما درباره اینکه چه چیزی بیش از همه به نفع مردم یک ملت یا کشور دیگر است، باید در بحث آزاد در مجامع بین المللی در بوته آزمایش قرار گیرد.ما حق خدادادی نداریم که هر کشوری را بر اساس پندار خود شکل دهیم.» اگر آمریکا امیدوار به همکاری دیپلماتیک با ایران برای اجتناب از جنگ است، باید اظهارات مک نامارا را درباره این حقایق ادعایی که آمریکا برای خود برداشت کرده است، مد نظر قرار دهد.
ادعای نخست: ایران کشوری توسعه طلب است؟
با اینکه ایران اغلب به عنوان قدرتی توسعه طلب توصیف می شود، در واقع مرزهای ایران از دوره صفویه در قرن شانزدهم میلادی تاکنون توسعه نیافته است.اما این امر مانع از آن نشده است تا رؤسای جمهور آمریکا به این حرف بی اساس که ایران یک کشور توسعه طلب خطرناک است، ادامه ندهند.
اقدام جرج دبلیو بوش، رئیس جمهور پیشین آمریکا در گنجاندن نام ایران در «محور شرارت»، و تهدید باراک اوباما، رئیس جمهور قبلی مبنی بر «حفظ همه گزینه ها» در صورتی که ایران توافق هسته ای سال 2015 را نقض کند، نمونه های بارز از موضع تهاجمی است که آمریکا علیه کابوس توسعه ایران اتخاذ کرده است.
اما دونالد ترامپ با سخنان خود مبنی بر اینکه «ایران در حال بازی کردن با آتش است» و «آنها به خاطر اینکه اوباما تا این حد با آنها مهربان بوده است، قدردان نیستند.من اینگونه نخواهم بود!»، تنش های موجود را تشدید کرده است.چنین اظهاراتی شاید در مورد مردم آمریکا -که به آنها القاء شده است تا باور کنند انقلاب اسلامی پاسخ به حمایت آمریکا از رژیم خشونت طلب محمدرضا (پهلوی) نبوده است- تاثیرگذار باشد، اما این سخنان برای بسیاری در ایران چیزی نیست جز تهدیدهایی که قبل از جنگ مطرح می شود.
ادعای دوم: ایران افراطی، و آمریکا منطقی است؟
استفاده مکرر از واژه «افراط گرا» برای مغشوش کردن هر گونه درک و برداشت درباره ایران است، چرا که این واژه مملو از بار معنایی قوی ضد ایرانی است که به ندرت مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرد.اهمیت استفاده از این واژه زمانی مشخص تر می شود که بیم و نگرانی را در نظر بگیریم که رسانه ها و مقامات دولتی آمریکا درباره ورود آوارگان از خاور میانه -ای که آمریکا آنرا بی ثبات کرده است- به غرب و نابود کردن تمدن غربی القاء می کنند.با کمال تعجب، اینکه آمریکا مسئول بروز این بحران است، و نه ایران، در میان تاکیدها درباره اینکه هدف ایران بی ثبات کردن منطقه است، نادیده گرفته می شود.
بیشتر این لفاظی ها ناشی از این واقعیت است که ایران در حالی از حزب الله حمایت می کند که این گروه در فهرست سازمان های تروریستی وزارت خارجه آمریکا قرار دارد، و با موفقیت در لبنان فعالیت می کند و اعضای این گروه عضو پارلمان لبنان هستند.
از سوی دیگر، حمایت آمریکا از اسرائیل، مصر، و عربستان سعودی بی چون و چرا پذیرفته می شود و هرگز ممکن نیست در مطبوعات آمریکا برچسب «افراط گری» بر آن زده شود، هر چند که با نگاهی کوتاه به اقدام این سه متحد آمریکا در حمایت از تروریسم، نقض حقوق بشر و نقض قوانین بین المللی، می توان مدارک و شواهد زیادی دال بر «افراط گرایی» آنها پیدا کرد.
علاوه بر این، اگر تلفات جانی و مالی گسترده ای را که از سال 2001 در «جنگ آمریکا با تروریسم» به این فهرست اضافه کنیم، دلایل قاطعی برای «افراطی» بودن سیاست های آمریکا خواهیم داشت.«قدرت حفظ دو باور متناقض در ذهن به طور همزمان، و پذیرفتن هر دوی آنها» که برای نادیده گرفتن این واقعیت لازم است، دلیل موفقیت نظام آموزشی و رسانه ای آمریکا در ایجاد رضایت مصنوعی است.
ادعای سوم: ایران، مظهر شرارت در خاور میانه؟
دولت و رسانه های آمریکا با بی میلی و ناباوری در این باره سخن می گویند که ایران به خود جسارت مداخله در امور کشورهای همسایه خود یعنی عراق و افغانستان را داده است.این اظهارات به صراحت و بدون کنایه بیان می شود، این در حالی است که آمریکا این حق را برای خود محفوظ می داند تا درباره کل منطقه «اظهار نظر» کند.
این واقعیت که ایران -که از سه طرف (عراق، افغانستان، و خلیج فارس) احاطه شده است، ممکن است از جانب دولت آمریکا که بیشتر مصمم به استفاده از زور است تا دیپلماسی، احساس تهدید کند- به ندرت نظامی (جمهوری اسلامی) تلقی می شود که به دنبال راههایی برای پیشبرد منافع ملی و بقای خود است.علاوه بر این، ایرانی ها به عنوان مسلمانان شیعه دشمنان قسم خورده داعش و القاعده هستند.
با این همه، این باور که ایران مظهر شرارت است، مانع از هر گونه گفتگوی دیپلماتیک و همکاری راهبردی می شود.
به چالش کشیدن ادعاها
این غیر واقع بینانه است اگر انتظار داشته باشیم که دولت و رسانه های آمریکا این ادعاها را یک شبه به چالش بکشند. اینها در نظام آموزشی ما ریشه دوانده و به سر هم بندی روایتی تاریخی منجر شده است، و به شیوه ای نامحسوس به رسانه های خبری ما نفوذ می کند. از سوی دیگر، غیر واقع بینانه نیست اگر معتقد باشیم که می توان شروع به چالش کشیدن این سه ادعا کرد.
شروع چنین بحثی ممکن است سیاستگذاران آمریکایی را تحت فشار قرار دهد تا از خود سؤال کنند که آیا تلاش های دیپلماتیک آمریکا در مورد ایران منجر به صلح می شود یا جنگ.این امر مستلزم بازنگری درباره نوع برداشت و اظهار نظر ما درباره ایران، و حقایق مربوط به خودمان و متحدانمان است.