کارخانههایی که هر کالایی را که میتوان تصور کرد تولید و این تولیدات را به سراسر دنیا صادر میکردند. تجارتی که اقتصاددانان غربی بعدها آن را «شوک چینی» نامیدند. زمانی که بحران مالی آمریکا رخ داد، کارخانههایی که تولید و صادرات آنها وابسته به چین بود با مشکلات اساسی روبهرو شدند. بسیاری از این کارخانهها که در خاک چین استقرار داشتند به تعطیلی کشیده و کارکنانشان از کار برکنار و مجبور شدند شهرهای صنعتی را به سوی خانههای خود در زادگاهشان ترک کنند. در این دوران بود که شهرهای صنعتی چین شاهد تظاهرات گسترده کارگرانی بود که بیکار شده بودند و نیروهای امنیتی سعی در متفرق کردن آنها داشتند. چنین اتفاقات ناخوشایندی باعث به وحشت افتادن دولت مرکزی چین شده بود. برای آرام کردن میلیونها کارگری که زندگیشان در نتیجه سقوط مالی والاستریت در تنگنا قرار گرفته بود، دولت چین به ولخرجیهای گسترده که از منابع بدهی تامین میشد، دست زد. سیاستی که هنوز هم یکی از محرکات اقتصاد این کشور محسوب میشود. حزب کمونیست چین میدانست که اگر این عصبانیت کارگران فروکش نکند، حاکمان این کشور باید به فکر کنارهگیری از قدرت باشند. بیل پاوول، یکی از روزنامهنگاران آمریکایی که سالها در چین زندگی کرده و اتفاقات این کشور در زمان بحران مالی را تجربه کرده است، در این رابطه مینویسد: «مشاهده این اتفاقات در چین بیش از آنچه که من در دو دهه زندگی در این کشور تجربه کردم و گزارش نوشتم، درسهایی از اثرگذاری اقتصاد این دو کشور بر یکدیگر به من آموخت. اثرگذاری بحران مالی آمریکا بر اقتصاد چین بسیار سریع و ویرانگر بود و هر دوی این کشورها هنوز هم با عواقب این بحران زندگی میکنند. در نتیجه این عوامل است که انتخاب ترامپ بهعنوان رئیسجمهوری آمریکا و صحبتهایی که در مورد سیاستهایش در قبال چین داشته اندکی خطرناک بهنظر میرسد.»
تاکنون بسیاری از فعالان اقتصادی در نتیجه سیاستهای حمایتگرایانهای که ترامپ در طول رقابتهای انتخاباتی خود ابراز کرد، خانهنشین شدهاند. بر این اساس زمانی که ترامپ 2 دسامبر تماس تلفنی با رئیسجمهوری تایوان برقرار کرد، این افراد در کنار سیاستمداران چینی بهشدت آمریکاییها را مورد سرزنش قرار دادند. چینیها معتقدند که تایوان یک استان جدا شده از چین است و باید به این کشور بازگردد. از طرفی پروتکل دیپلماتیک دیرینهای میان واشنگتن و پکن وجود دارد که براساس آن هرگونه ارتباط میان رهبران آمریکا و تایوان منع شده است. آخرین باری که رئیسجمهوری آمریکا با همتای تایپهای خود صحبت کرد به سال 1979 برمیگردد. دو روز بعد از صحبت ترامپ با همتای تایوانیاش، او در صفحات اجتماعی خود اعلام کرد زمانی که وارد کاخ سفید شود این پروتکل به شکلی که همیشه بوده است اجرا نخواهد شد. او در توییت خود نوشت: «چینیها هیچگاه در مورد درستی اقداماتشان همچون کاهش ارزش پول ملی، وضع تعرفه بر صادرات آمریکا و ایجاد پایگاههای نظامی گسترده در دریای چین جنوبی با ما مشورت نکردند.»
چینیها این واقعیت را بهخوبی میدانند که اگرچه ممکن است ترامپ از برخی صحبتهای رادیکال انتخاباتی خود عدول کند، اما زمانی که نوبت به چین میرسد، بهخصوص در زمینه تجارت، ترامپ همان ترامپ همیشگی خواهد بود. دونالد ترامپ در طول سخنرانیهای انتخاباتی خود اعلام کرد که در زمان ریاستجمهوریاش تعرفه 45درصدی بر صادرات چینیها و همچنین تعرفه 35 درصدی بر صادرات کالاهای شرکتهای آمریکایی مستقر در خارج از مرزهای این کشور وضع خواهد کرد. او به تکرار چینیها را به دزدیدن و به تعطیلی کشاندن مشاغل آمریکایی متهم کرده است. ترامپ از زمان انتخابات ریاستجمهوری، ویلبر روس، تاجر و سرمایهگذار را بهعنوان نامزد تصدیگری وزارت تجارت و بازرگانی این کشور معرفی کرد. بیاناتی که روس در محافل عمومی داشت، بیانگر آن هستند که او در زمینه تجارت (بهخصوص تجارت با چین)، مواضعی مشابه با ترامپ دارد. همچنین پیتر ناوارو که از او بهعنوان مغز متفکر ترامپ در زمینه تجارت یاد میشود، به تازگی دو کتاب درباره چین تحت عنوانهای «مرگ از سوی چین» و «جنگهای چین در حال وقوع» نوشته است.
هزینه جنگ تجاری
در کنار صحبتهایی که ترامپ درباره رابطه تجاری با چین داشته است، اگر او بخواهد وارد جنگ تجاری با این کشور شود، باید منتظر بحرانهایی در اقتصاد کشورش باشد چرا که چینیها مالک حدود یک تریلیون از بدهیهای آمریکا هستند و بزرگترین خریدار مزایدههای خزانهداری آمریکا در طول یک دهه گذشته بودهاند. هیلاری کلینتون در این خصوص گفته است که جنگ تجاری با چین بسیار خطرناک است، چرا که آنها به نوعی «بانکدار» ما هستند. این درحالی است که مایکل پتیس، استاد مالی دانشگاه شینهوا پکن و یکی از مطلعترین اقتصاددانان در رابطه با اقتصاد چین میگوید: «اجداد ما کاملا به این قضیه واقف بودند که در زمان جنگهای تجاری و ارزی، کشوری که با مازاد تجاری روبهرو است، بیشتر در معرض آسیب قرار دارد.»
طرحهای ناشیانه
مایکل پتیس و اقتصاددانان همفکر او خواستار استفاده از دشنه در جنگ تجاری هستند، اما بهنظر میرسد ترامپ بیشتر تمایل دارد از تفنگ استفاده کند. حتی برخی از حامیان ترامپ چندان نگران شعارهای انتخاباتی او نیستند. چین بهعنوان تولیدکنندهای برجسته در صنایعی مانند کفش، نساجی، چمدان و مبلمان ظهور کرده است. این صنایع در حال حاضر از آمریکا به کرهجنوبی، تایوان و فیلیپین برونسپاری شدهاند. هیچ سیاست تجاری برای بازگرداندن این صنایع به آمریکا وجود ندارد. آلن تنسون، تاجری که طی مبارزات انتخاباتی برای تیم ترامپ تحقیقات انجام میداد، میگوید: «بنابراین وضع تعرفه 45 درصدی برای کالاهای چینی تاثیر چندانی ندارد.» پتیس و دیگران هشدار میدهند که وضع چنین تعرفهای یک مداخله ناشیانه خواهد بود. برخی اقتصاددانان درباره حمایتگرایی هشدار میدهند: حمایتگرایی به اقشار کمدرآمد و آسیبپذیر آمریکا لطمه وارد میکند، زیرا این افراد نسبت به افراد مرفه، بخش بیشتری از بودجه خود را صرف پوشاک، کفش و مبلمان میکنند، اما صرف هزینه برای این کالاها کمکی به اشتغالزایی یا رشد دستمزدها در آمریکا نمیکند. اتخاذ سیاستهای حمایتگرایانه، مقابله به مثل چین را درپی خواهد داشت و جنگ ویرانگر تجاری را به راه خواهد انداخت.
مطمئنا حامیان ترامپ این مساله را که چین در برابر هرگونه اقدامی برای محدود کردن صادراتش مقابله به مثل خواهد کرد، کم اهمیت جلوه میدهند. تنسون و دیگران میگویند حتی اگر هماکنون مازاد تجاری پکن کمتر از 3 درصد از کل اقتصاد این کشور باشد، احتمال کمی وجود دارد که پکن به یک جنگ تجاری تمام عیار با واشنگتن وارد شود. اگر ترامپ به این مساله باور داشته باشد، آمریکاییها باید نگران باشند، زیرا این یک تفسیر اشتباه از رفتار دولت چین است و به نظر میرسد به عمد اصلیترین مفهوم آسیایی یعنی «آبرو» را نادیده گرفته است. یکی از دیپلماتهای آمریکایی میگوید: «این تصور که چین مقابله به مثل نخواهد کرد خندهدار است. چینیها برای اینکه عزتنفس خود را در داخل حفظ کنند، باید واکنش نشان دهند.» و اگر این اتفاق روی دهد، احتمال وقوع یک جنگ تجاری کاملا ویرانگر(برای هر دو طرف) بسیار واقعی خواهد بود.
این در شرایطی است که بسیاری از شرکتهای آمریکایی توافق کردهاند در ازای امکان سرمایهگذاری مستقیم در بازار چین، پیشرفتهترین تکنولوژیها را به این کشور بیاورند. منطق این کار در 10 یا 20 سال قبل هرچه که بوده است، اکنون سوالبرانگیز به نظر میرسد، چون چین قصد دارد طی کمتر از یک دهه به تمامی مراحل تولید تسلط پیدا کند. برنامه «ساخت چین 2025» را میتوان بهعنوان استراتژی چین مبنی بر «انجام دادن کارها به تنهایی» تفسیر کرد به این معنی که چین به شرکتهای آمریکایی میگوید: «ممنون به خاطر سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی که طی 20 سال گذشته انجام دادید، از اینجا به بعد ما خودمان اقدام میکنیم و سهم بازاری شما را میگیریم.» آمریکا در برابر این مساله چه واکنشی باید نشان دهد؟ دن دیمیکو، مدیرعامل سابق شرکت فولاد نیوکور و از مشاوران ترامپ، معتقد است شرکتهای آمریکایی از ناراحت کردن دولت چین میترسند چون آنها «نگران مقابله به مثل دولت چین»هستند. اما اکنون «اگر چین قصد دارد سرمایهگذاری آمریکاییها را ضعیف کند و به محض اینکه بتواند ما را بیرون بیندازد» 500 شرکت برتر حاضر در فهرست فورچون باید به دولت آمریکا اجازه دهند که مقابله به مثل کند؛ به این معنی که نسبت به سرمایهگذاری مستقیم شرکتهای دولتی چین در آمریکا به دیده تردید بنگرند.
دولت باید خرید شرکتهای تکنولوژی آمریکا را ممنوع کند، کاری که دولت اوباما درحال انجام آن است. به بیان دیگر شرکتهای چینی به شدت تلاش میکنند در خارج از این کشور حضور پیدا کنند، و درصورتی که با شرکتهای آمریکایی در چین ناعادلانه رفتار شود، واشنگتن باید حضور شرکتهای چینی در ایالاتمتحده را دشوار کند. ترامپ در کارزار انتخاباتی خود در مورد موضوع تجارت اشتباه نکرده است اما مشکل این است که راهحلهای او برای مشکلات تجاری آمریکا بدتر از مشکلاتی است که قرار است حل شوند. این راهحلها میتوانند در دو سوی پاسیفیک همان مشکلاتی را به وجود آورند که در بحران مالی سال 2008 بهوجود آمده بود. اکنون که کارزار انتخاباتی به پایان رسیده و ترامپ پیروز شده است، باید نسبت به تجارت، هوشمندانه برخورد کند. اما این سوال مطرح است که آیا او میتواند چنین کاری را انجام دهد؟