رسیدگی به این پرونده از شهریورماه سال 92 و در پی کشف جسد مردی در بیابانهای رمزآباد در حوالی تهران آغاز شد. در ادامه مشخص شد، مقتول به نام ابراهیم، راننده شرکت واحد است و در اسلامشهر زندگی میکرد. ماموران برای کشف راز قتل به تحقیق از همسر این مرد پرداختند.
عصمت در همان مراحل اولیه تحقیق دچار تناقض شد و خیلی زود به قتل اعتراف کرد. زن میانسال گفت: یکسالی بود که رفتار شوهرم مرموز شده بود تا اینکه دخترم مژگان که دانشجو بود پیامکهای پدرش را زیر نظر گرفت و همگی به او مشکوک شدیم. ابتدا باور نمیکردم ابراهیم با زن دیگری رابطه پنهانی داشته باشد تا اینکه مخفیانه گوشی ابراهیم را نگاه کردم و پیامکهای عاشقانه وی را دیدم. وقتی به شوهرم گفتم که چرا با زن دیگری رابطه پنهانی داری؟ مرا به باد کتک گرفت پس از آن، موضوع خیانت وی را با پسرم محسن و دخترم مژگان در میان گذاشتم. حتی چند بار به همسرم پیشنهاد طلاق دادم اما حاضر نبود از هم جدا شویم تا اینکه با کمک پسرم و دخترم نقشه کشیدیم وی را به قتل برسانیم.
صبح روز جنایت وقتی ابراهیم از خواب بیدار شد پسرم مرا بیدار کرد و گفت: این بهترین فرصت است، پدر را بکشیم. زمانی که ابراهیم مشغول کار بود، پسرم از پشت به وی حمله کرد، سپس من نیز به کمکش رفتم و با چاقویی که در دست داشتم دو یا سه ضربه به وی زدم و بعد چاقو را به محسن دادم، پسرم نیز چند ضربه زد. دخترم نیز به کمکمان آمد و برای کشتن پدرش گلویش را فشار داد.
عصمت ادامه داد: وقتی مطمئن شدیم او را کشتیم، جسدش را میان پتو و در صندلی عقب خودرویش گذاشتیم و به بیابانهای رمزآباد بردیم و در آنجا رها کردیم.
با اعترافات این زن، دختر و پسرش نیز بازداشت شدند و تحت بازجویی قرار گرفتند.
محسن در بازجوییها به قتل پدرش با همدستی مادرش اعتراف کرد و گفت: خواهرم فقط برای انتقال جسد پدرم به ما کمک کرد و در زمان قتل وحشتزده نظارهگر جنایت بود. مرداد سال گذشته این مادر، پسر و دختر در شعبه دوم دادگاه کیفری یک تهران محاکمه شدند.
محسن اعترافات ابتدایی خود را پس گرفت و گفت: در زمان جنایت ضربات چاقو را خودم به تنهایی به پدرم زدم. آن زمان برای اینکه به قصاص محکوم نشوم از مادرم خواستم که وی نیز قتل را به گردن بگیرد تا جرم من سبکتر شود. در ادامه، عصمت و مژگان هم منکر دست داشتن در این جنایت شدند.
قضات شعبه دوم دادگاه کیفری پس از محاکمه متهمان، وارد شور شده و از آنجا که محسن در زمان قتل 16 سال بیشتر نداشت قضات عالیرتبه وی را به پنج سال زندان، عصمت را به دلیل قتل شوهرش به قصاص نفس ـ اعدام ـ و مژگان را نیز به اتهام معاونت در قتل پدر به سه سال زندان محکوم کردند.
با اعتراض مادر و دو فرزندش به حکم مجازاتشان، پرونده برای رسیدگی نهایی به دیوان عالی کشور فرستاده شد که قضات دیوان عالی، حکم را نقض کرده و با توجه به سن محسن، پرونده را به شعبه ویژه اطفال فرستادند.
صبح دیروز متهمان در شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی اصغر عبداللهی پای میز محاکمه قرار گرفتند.
محسن که از کانون اصلاح و تربیت به دادگاه منتقل شده بود، در دفاع از خود گفت: من به تنهایی قتل را انجام دادم. پدرم همیشه با مادرم درگیری داشت. شب قبل هم بر سر غذا با مادرم درگیر شد. از این وضع خسته شده بودم. روز جنایت میخواستم با چاقو او را تهدید کنم که دست از کارهایش بردارد که شروع به داد و فریاد کرد. من هم مجبور شدم او را بکشم. حتی مادرم قصد داشت مانع من شود که با چاقو ضربهای به او زدم که دستش زخمی شد. مادر و خواهرم در قتل نقشی نداشتند و برای کمک به من، همدستی در قتل را قبول کردند.
در ادامه، عصمت در جایگاه قرار گرفت که با رد اتهامش اظهار کرد:من در قتل دخالتی نداشتم. حتی میخواستم مانع پسرم شوم. در مراحل بازپرسی هم فقط برای اینکه پسرم به قصاص محکوم نشود به دروغ گفتم که من نقشه قتل همسرم را کشیدم و با چاقو وی را کشتم. حتی پسرم قرار بود مرا برای پانسمان دستم به بیمارستان ببرد. او جسد پدرش را در صندوق عقب خودرو گذاشته و در بیابان رها کرد.
قاضی: شما بچه نبودید که هر چه پسرتان بگوید عمل کنید؟
عصمت: بعد از قتل شوکه شدم و وقتی دستگیر شدیم برای کمک به محسن قتل را گردن گرفتم.
مژگان هم وقتی در جایگاه ایستاد، اظهار کرد: من برای مادر و برادرم قتل را به گردن گرفتم. خانواده مهمترین چیزی است که انسان در زندگی دارد. بعد از مرگ پدرم، مادر و برادرم برایم باقی مانده بودند و باید برای حفظ آن تلاش میکردم.
پس از دفاعیات متهمان و وکلای مدافع آنها، قضات برای صدور حکم وارد شور شدند.