اگر محمود هیولاترین گزینه بود سرجهازی خود شما به مردم بود!

داریوش سجادی همکار سابق نشریات اصلاح‌طلب در تحلیلی نوشت «آقای هاشمی رفسنجانی طی سخنانی در دانشگاه آزاد کرمان فرموده‌اند: کشور بعد از جنگ در دوران سازندگی، در ریل توسعه اقتصادی افتاد و سپس دولتی آمد (دولت خاتمی) که در ادامه طرح‌های سازندگی، به توسعه سیاسی نیز می‌پرداخت که البته برنامه آن در دولت سازندگی در قالب برنامه‌های اول، دوم، سوم و چهارم پنج ساله آمده بود. (منظور آقای هاشمی آن است که خاتمی هم ادامه و ادامه‌دهنده دولت من و سیاست‌های من بود!  درستی یا نادرستی و دفاع یا تکذیب یا تائید این ادعا بماند  بر عهده و «مسئولیت شخصی» آقای خاتمی)  آقای هاشمی در ادامه با اشاره به سیر تدریجی اتفاقات در دولت‌های پس از جنگ، فرموده‌اند: در مقطعی، همان‌هایی که در زمان مبارزه به انقلاب معترض بودند، با قدیس‌سازی، دولت هشت سال قبل را (دولت احمدی‌نژاد) بر کشور تحمیل کردند(!)  که همگان از اقدامات تخریبی آنان در ابعاد داخلی و خارجی خبر دارند که البته برای جلوگیری از گسترش ناامیدی در جامعه، مواردی نادر را افشا می‌کنند».

هاشمی نمی‌خواهد بپذیرد اگر «محمود» اشتباه‌ترین و هیولاترین و جنایت‌کارترین (!) گزینه در میانه گزینه‌های مردم ایران طی 38 ساله گذشته بود؛ این «سرجهازی» هدیه و عطیه خود او به مردم ایران بود که در 84 قاطبه ایرانیان را در برزخ کلافگی از سوءمدیریت برجا مانده از دولت سازندگی و تداوم و تداول آن در دولت اصلاحات (به استناد اظهارات آقای هاشمی) صاحبان آراء را به این صرافت انداخت تا در دوگانه موجود به احمدی‌نژاد پناه ببرند.

سجادی ادامه می‌دهد: فراموش فرموده‌اید وقتی حسین آقا مرعشی‌تان از منتهی الیه تبختر و از عمق سالوسی و «عتبه‌بوسی صاحب اختیارش» در 84 «محمود» را آنچنان تحذیر می‌داد که «تو را با نبرد دلیران چه کار؟ - تو برزگری بیل‌ات آید به کار!» چگونه در فردای انتخابات، ایرانیان به طعنه همان «حسین آقا»  را آنگونه انذار دادند که «یادتون رفته که اون شاه که به صد مهره نمی‌باخت- تاج و از سرش تو میدون لشکر پیاده برداشت؟»

جناب آقای هاشمی!

تاریخ را به تعارف و تکلف نمی‌نویسند و واقعیت آن است  وقتی در سال‌های زعامت خود در پاستور با سیاست‌های نابخردانه و مدیریت‌های گشاده‌دستانه و بی‌مبالاتی‌های اشراف‌سالارانه، پدر مردم را درآوردید بالتبع آن مردم در گریز از تباهی دوران مدیریت سپهسالارانه جنابعالی در بزنگاه 84  شادکامانه و امیدوارانه با تصور «آنتی هاشمی بودن» پناه به احمدی‌نژاد بردند، بدین منوال دیگر چه جای گلایه از انتخاب محتوم محمود و اجتناب مفهوم از جنابعالی توسط ایرانیان می‌ماند تا ناجوانمردانه خاک در چشم واقعیت بپاشید و «محمود» را تحمیلی قدیس‌سازان بخوانید!؟  محمود اگر تحمیلی هم بود تحمیلی اجتناب‌ناپذیر از جوار نابلدی‌ها و نابخردی‌ها و ناروایی‌های متخذه سالار و سال‌های سازندگی بود!

اگر به دست خود و از جوار مدیریت ناشایست خود، مردم را به صرافت انزجار از خود، پناه به محمود دادید و در 88 نیز بابت «تکرار آن اقبال»  پدر همین مردم را در زمین فتنه و تمهید تحریم درآوردید  تا به صرافت «غلط کردم» بیفتند!  در آن صورت این کمال بی‌آزرمی است تا بدون تعهد به لوازم سوء تدبیرها و بی‌کفایتی‌ها و نامبالاتی‌های خود بی‌اقبالی شهروندان به خود را فرافکنانه محصول قدیس‌سازی از رقیب‌تان معرفی فرمائید!

فی‌الواقع خوانش بین سطور از فرمایش جناب هاشمی برخوردار از این صراحت است که؛ ایرانیان در مقام رعایای «ما» موظف‌اند یا ثناگویانه و عتبه‌بوسانه به پابوس قبله عالم و عمله و اکله قبله عالم بیایند و در غیر این صورت آن چنان دماری از روزگارتان برآورم و آن چنان تسمه‌ای از گرده‌تان برکشم و از جوار دسایس  و ترفند و فتنه و سعایت «مهدی بابا» و تحریم‌های فلج‌کننده اقتصادی آن چنان نسق گیرتان کنم تا با افتادن به صرافت «غلط کردم» منجی‌انگارانه به پابوسم بازگردید.