تیمور بختیار اولین رئیس ساواک در سالهای خدمت خود به رژیم شاه، وفاداری خود را به حکومت پهلوی به اثبات رسانیده بود. در جریان کودتای 28 مرداد، حمایت صریح و آشکار او از کودتا، مورد رضایت شاه قرار گرفت و به پاداش آن حکم ریاست فرمانداری نظامی که وظیفه قلع و قمع مخالفان را برعهده داشت برای او صادر شد. موفقیت چشمگیر او در انجام مأموریتهای محوله، موجبات انتصابش به ریاست ساواک را فراهم آورد. بختیار افسری جاهطلب و بیرحم بود که حد و مرزی برای حیطه قدرت و فعالیتش نمیشناخت و آرزومند دستیابی به مقامات و مناصب درجه اول سیاسی ـ نظامی بود. رسیدن وی به پست نخستوزیری، از مهمترین آرزوهای بختیار بود. بدین ترتیب به رغم وفاداری بدون قید و شرط بختیار، هیئت حاکمه نسبت به او بیاعتماد بود و برخی در این باره به شاه هشدار میدادند. حضور قدرتمندانه بختیار در رأس مهمترین نیروی اطلاعاتی ـ امنیتی کشور (فرمانداری نظامی و سپس ساواک) بیش از پیش موجبات اینگونه سوءظنها را فراهم میآورد.
از هنگام نخستوزیری حسین علاء (1334 ـ 1336ش.)، تیمور بختیار برای رسیدن به مقام نخستوزیری تلاش میکرد؛ در دوره حضور بختیار در رأس ساواک، جاهطلبیهای وی افزایش یافت. گفته میشد بسیاری از نمایندگان مجلس شورای ملی نیز به تدریج مرعوب ساواک شدند؛ تا جایی که برخی از قوانین با فشارهای پنهانی ساواک تصویب میشد و نفوذ بختیار و ساواک در ارکان مختلف کشور گسترش مییافت. به تبع آن، سوءظن و سپس هراس شاه از خطر بالقوهای که از ناحیه بختیار او را تهدید میکرد، نمود بیشتری یافت.
هشدارهایی که برخی رجال در این باره به شاه میدادند، بیش از پیش موقعیت بختیار را تضعیف کرد. از جمله مهمترین کسانی که در شهریور 1339 و همزمان با پایان دوران نخستوزیری اقبال نسبت به سوءعملکرد ساواک و بختیار به شاه هشدار داد حسین علاء ـ وزیر دربار وقت ـ بود. وی معتقد بود که حضور و نفوذ ساواک در ارکان حاکمیت و نیز بخشهای حساس داخل و خارج کشور بیش از حد گسترش یافته است.
شاه نیز در تمام دوره ریاست بختیار بر ساواک، تلاش میکرد بین او و سایر امیران ارتش و همکاران بلندپایهاش در ساواک اختلاف بیاندازد. گفته میشد شاه به سپهبد کیا و سپهبد علویمقدم دستور داده بود به طور پنهانی فعالیتهای بختیار را زیرنظر گیرند؛ در عین حال بختیار را نیز مأمور تجسس در رفتار آنها کرده بود. با این احوال، هنگامی شاه به بختیار سوءظن یافت که جان. اف. کندی در ماههای پایانی 1339ش. به ریاست جمهوری امریکا رسید و به بحرانهای عدیده سیاسی، اجتماعی، اقتصادی موجود در ایران واکنش نشان داده و نارضایتی خود را از روند حاکم بر کشور که به عقیده او موجبات نفوذ و سلطه شوروی را فراهم میآورد، اعلام کرد. به همین دلیل، شاه، بختیار ـ رئیس ساواک ـ را به واشنگتن فرستاد تا دیدگاه نهایی کندی را درباره ایران جویا شده و نسبت به برآورده شدن خواستههای آمریکا در ایران به رئیس جمهور جدید اطمینان دهد. گفته شده در این ملاقات، کندی از ضرورت محدود ساختن قدرت شاه در رأس حاکمیت و انتصاب بختیار ـ حداقل به پست نخستوزیری ـ وعدههایی به او داده است. حتی گفته شده که کندی درباره جایگزینی بختیار با شاه، در رأس حاکمیت، نیز مذاکراتی انجام داده است. با این احوال در گزارش مفصلی که ساواک درباره مسافرت بختیار به امریکا و ملاقاتهایش با رئیسجمهور و سایر مقامات آن کشور تهیه کرده، حتی اشارهای که شایعات فوق را تأیید کند وجود ندارد. بختیار مدت کوتاهی پس از ملاقات با کندی، در واپسین روزهای 1339ش. از ریاست ساواک کنار گذاشته شد. گفته شده بخشی از مقامات سیا که با قدرتیابی بختیار در رأس حاکمیت پهلوی موافقت نداشتند، محتوای نگرانکننده مذاکرات بختیار و کندی را بلافاصله به اطلاع شاه رسانیده بودند.
علی امینی نیز بعدها در خاطراتش تصریح کرد که در شرایط بحرانی آستانه دهه 1340، شاه که از جاهطلبیهای بختیار نگران شده بود، ترجیح داد به نخستوزیری امینی تن در دهد و خود را از شرّ بختیار رهایی بخشد. در هر حال در 24 اسفند 1339 جعفر شریف امامی ـ نخستوزیر وقت ـ با معرفی سرلشکر حسن پاکروان به عنوان رئیس ساواک، به بیش از چهار سال مدیریت بختیار بر ساواک پایان داد و بختیار تا هنگام انتصاب امینی به نخستوزیری، در انتظار انتصاب به این سمت باقی ماند. اما انتصاب امینی نیز او را مأیوس نکرد و در تمام دوران نخستوزیری امینی که با برخی ناآرامیهای سیاسی و بازداشت رجال سیاسی کشوری و لشکری همراه بود، به دنبال راهی برای قدرتیابی بود. در تابستان 1340ش. هم مدتی شایع شد که هنگام مسافرت شاه در خارج از کشور، بختیار درصدد کودتا برآمده است. احتمالاً افرادی نظیر علی امینی بر این شایعه دامن زده بودند تا ذهن شاه را بیش از پیش از او مشوب کنند؛ بختیار پس از پایان کارش در ساواک، دفتر خصوصی در خیابان فیشرآباد (شهید قرنی) تهران تأسیس کرده و به امور شخصی مشغول بود. با این حال، به دنبال ناآرامیهای سیاسی، دانشجویی زمستان 1340، امینی شاه را متقاعد کرد که بختیار معزول در گسترش بحران دست دارد و تقاضا کرد شاه با بازداشت بختیار موافقت کند، اما شاه ضمن مخالفت با این طرح، به بختیار تکلیف کرد کشور را ترک کند. بدین ترتیب بختیار در سوم بهمن 1340 کشور را ترک کرد. شاه نیز پس از پایان سلطنت، در آخرین کتابش «پاسخ به تاریخ» یادآور شد که سپهبد بختیار ـ اولین رئیس ساواک ـ را به دلیل جاهطلبی و طمعی که در امور مختلف داشت از مقامش عزل کرده است. بختیار در خارج از کشور نیز منتظر بود راهی برای بازگشت به کشور و رسیدن به پست نخستوزیری بیابد، اما این آرزوی او با آغاز نخستوزیری اسدالله علم ـ 28 تیر 1341 ـ و بعد از بازنشسته شدنش توسط شاه با ناکامی روبرو شد.
*تیمور بختیار که بود؟
اولین رئیس ساواک سپهبد تیمور بختیار فرزند ایلخان فتحعلی خان سردار معظم بختیاری، او فرزند ایلخان لطفعلیخان امیر مفخم بختیاری، در 1292ش. در منطقه دّزک ـ 24 کیلومتری شهرکرد در استان چهار محال و بختیاری ـ به دنیا آمد. تیمور بزگترین فرزند خانواده بود و تحصیلات مقدماتی و متوسطه را در اصفهان به پایان رسانید و از دبیرستان ادب (کالج انگلیسی) دیپلم گرفت. پدر و پدربزرگش در سالهای نخست قدرتیابی رضاخان در سرکوب شورشهای مناطق جنوب و جنوب غربی کشور به او کمک کردند و در سلک خدمتگزاران رضاخان درآمدند.
در آن میان، سردار اسعد بختیاری از سران ایل بختیاری، نزد رضاشاه مقام و اعتباری ارجمند کسب کرد و سالها از محارم و نزدیکان او به شمار میرفت، تا اینکه در آبان 1312 مغضوب رضاشاه شده و فروردین سال بعد به دست پزشک احمدی کشته شد. به دنبال دستگیری سردار اسعد بختیاری، رضاشاه ورود جوانان بختیاری را به خدمت نظام ممنوع کرد. تیمور بختیار جوان، به رغم علاقه وافری که به ورود به ارتش داشت، به ناچار برای ادامه تحصیل در رشته نظام عازم لبنان شد و در مدرسه نظام بیروت ثبت نام کرد. تیمور بختیار پس از پایان تحصیلات در بیروت، برای تکمیل دانش نظامی راهی فرانسه شد و به ترتیب در مدارس پیادهنظام سنتسیر و سواره نظام سمور به تحصیل پرداخته و در حالیکه درباره جنگهای پارتیزانی نیز آموزشهایی فراگرفته بود، در 1314ش. با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شده و به ایران بازگشت. در آن سالها برخلاف بسیاری از سران بختیاری که مغضوب رضاشاه بودند، پدر و جدّ تیمور هنوز در نزد حکومت ارج و قربی داشتند و آنچه تیمور پس از مدت کوتاهی، در سال 1315 با درجه ستوان دومی به خدمت ارتش درآمد. تیمور بختیار در پنج سال پایانی حکومت رضاشاه در سمتهای مختلف نظامی، امنیتی و اطلاعاتی تا اواسط دهة 1320 فعالیت کرد. بختیار از فروردین 1315 در هنگ سوار بود، پس از حدود دو سال به واحد جمازه سوار در بلوچستان منتقل شد و به دنبال سقوط رضاشاه به اصفهان اعزام گردید و طی حدود چهار سال حضور به مأموریتهای نظامی در کردستان و لرستان اعزام شد.
وی در 1317 ستوان یکم، 1321 سروان، و در 1325 سرگرد بود. پس از بحران آذربایجان و نقشی که در سرکوب ارتش فرقه دموکرات آذربایجان داشت، نام او بر سر زبانها افتاد و به درجه سرهنگی و اخذ نشان افتخار نایل آمد. از نیمه دوم دهة 1320 به بعدبختیار در واحدهای نظامی مختلفی حضور داشت: از 27 فروردین 1325 افسر رکن 3 در لشکر سوم آذربایجان بود؛ در اول مهر 1325 فرمانده گردان دوم از هنگ چهارم لشکر چهار کردستان بود؛ در 31 اردیبهشت 1326 رئیس شعبه یک رکن 4 ستاد ارتش بود. در اول مهر 1326 در دانشگاه جنگ بود، در اول مهر 1327 فرمانده هنگ سوار فاتح بود؛ در 20 بهمن 1327 فرمانده هنگ سوار شاپور بود؛ در آبان 1329 رئیس ستاد لشکر یک گارد بود، در 15 آبان 1331 فرمانده تیپ سوم کوهستانی مرکز بود، در 18 فروردین 1332 فرمانده تیپ مستقل کرمانشاه بود و به طور همزمان، از 5 اردیبهشت 1332 فرماندار نظامی استان چهار محال و بختیاری بود.
از مهمترین اقدامات بختیار در دوره نخستوزیری مصدق، سرکوب شورش ابوالقاسم خان بختیاری بود. در آن دوره بختیار به حمایت از مصدق به مقابله با خویشاوندش برخاسته بود که این اقدام مورد توجه نخستوزیر قرار گرفت. مصدق که به دنبال واقعه کودتای سوم اسفند 1299 از سوی سیدضیاءالدین طباطبایی تحت تعقیب قرار داشت در منزل پدر بختیار در دزّک پناهنده شد. بختیار در ماههای آخر دولت مصدق بر تیپ زرهی کرمانشاه فرماندهی میکرد.
در آستانه کودتای 28 مرداد 1332 با طرفداران کودتا و دربار به توافق رسید و با نیروهای تحت امرش به سمت تهران حرکت کرد؛ اما قبل از رسیدن واحدهای او به تهران، کودتا به نتیجه رسیده بود و او به دستور دولت کودتا از میانه راه به کرمانشاه بازگشت.
تیمور بختیار دوبار ازدواج کرد. همسر اول او ایران بختیار از خویشاوندانش بود که از او سه فرزند به نامهای شاهرخ، حسین و نیلوفر داشت. زن دوم او قدرت دارای دو فرزند پسر شد. بختیار دو برادر کوچکتر به نامهای منوچهر و عبدالمجید داشت؛ اولی وارد خدمت نظام شده و تا مقام سرهنگی ارتقاء یافت، دومی نیز مدتی فرماندار کل بختیاری و سپس فرماندار قزوین و کرمان شد و در دوره 20 مجلس شورای ملی نیز از حوزه انتخابیه بختیاری به نمایندگی مجلس شورای ملی رسید.
*فرماندار نظامی
6 ماه پس از کودتای 28 مرداد و به دنبال ناتوانی سرلشکر فرهاد دادستان در فرمانداری نظامی، تیمور بختیار از کرمانشاه فراخوانده شد و با ارتقاء به درجه سرتیپی و انتصاب به فرماندهی لشکر 2 زرهی مرکز، به طور توأمان فرماندار نظامی تهران شد و به سرعت قلع و قمع مخالفان رژیم پهلوی و دولت کودتا را آغاز کرد. مهمترین اقدام بختیار در رأس فرماندار نظامی کشف شبکه نظامی حزب توده و دستگیری صدها تن از اعضای شبکه نظامی حزب توده بود که بسیاری از آنان به زندانهای طویلالمدت محکوم شدند و دهها تن دیگر نیز اعدام شدند. از دیگر اقدامات بختیار در رأس فرمانداری نظامی دستگیری، شکنجه و پروندهسازی برای اعضای فعال و کادر رهبری جمعیت فدائیان اسلام بود که نهایتاً دادگاه نظامی تحت سلطه فرمانداری نظامی کادر رهبری جمعیت فدائیان اسلام را به اعدام محکوم کرد و این حکم در دی 1335 به مورد اجرا گذاشته شد. از جمله اقدامات بختیار قتل کریم پورشیرازی بود که گفته میشد در پادگان لشکر 2 زرهی به دستور بختیار بر بدن او نفت ریخته و آتش زدند و از آن هنگام بختیار به ذغالساز معروف شد، هم او بود که به دستور و خواسته شاه، سپهبد زاهدی را تهدید کرد تا در کنارهگیری از این پست تعلل نشان ندهد.
بختیار اعمال غیرانسانی که در دوران پیشین جاری و ساری بود، در سازمان جدیدالتأسیس ساواک نیز اجرا کرد و نخستین تشکیلات و ساختار مدیریتی و اداری ساواک در دوران تقریباً 5/4 ساله ریاست بختیار بر ساواک بر این سازمان به وجود آمد. اقدامات جاهطلبانه، سوءاستفادهها و ارتباط با محافل داخلی و خارجی، شاه را از قدرتیابی بیشتر تیمور بختیار نگران ساخته بود. در این میان مسافرت بختیار به امریکا در بهمن 1339 که حامل پیامی از سوی شاه برای جان. اف. کندی بود، بر وحشت شاه از بختیار افزود. گفته میشد در ملاقات بختیار با کندی موضوع گسترش سرسامآور فساد در هیئت حاکمه ایران و ناتوانی شاه در اداره مطلوب کشور مورد مذاکره قرار گرفته است. همچنین گفته میشد که بختیار در ملاقات با امریکاییان، درباره تمایلات خود برای انتصاب به پست نخستوزیری و احیاناً انتقاد از مشکلات دامنگیر رژیم پهلوی نیز سخنانی بر زبان آورده است. اخباری از این دست، پیش از آنکه بختیار از سفر به تهران بازگردد، به اطلاع شاه رسید. به همین دلیل بختیار مدت کوتاهی پس از ورود به کشور در اواخر اسفند 1339 از ریاست ساواک برکنار شد. با این احوال موضوع علاقمندیاش به اشغال پست نخستوزیری را فراموش نکرد و با انتصاب علی امینی به نخستوزیری در اردیبهشت 1340 نیز اخبار و شایعاتی مبنی بر تلاش بختیار برای به دست آوردن مقام نخستوزیری وجود داشت. پس از برکناری بختیار از ریاست ساواک، به دستور شاه، ساواک بر مجموعه رفتار و فعالیتهای بختیار نظارت داشت. بختیار آزادانه و بدون محابا با محافل و نمایندگان سیاسی برخی کشورهای خارجی مقیم تهران ملاقاتهای پر سر و صدایی میکرد. همچنین اخبار و گزارشاتی به شاه میرسید که نشان میداد بختیار برای کسب وجهه اجتماعی خود در بین مردم تلاش میکند. ضمن اینکه برخی نشریات و روزنامههای پایتخت و شهرستانها نیز هنوز مطالبی تحسینآمیز و متملقانه درباره او مینوشتند و عکس او را چاپ میکردند و در مقابل از کمکهای مالی او بهرهمند میشدند. بختیار هنوز بر حسب عادت پیشین مهمانیهای مجلل و پر و سر و صدایی ترتیب میداد و در مجالس جشن و سرور در گوشه و کنار شهر شرکت میکرد. بختیار هنوز در کاخ زیبا و رؤیایی خود که در کنار کاخ سعدآباد ساخته بود زندگی اشرافی خود را ادامه میداد. با این احوال شایعاتی وجود داشت که نشان میداد در وزارت دادگستری دولت امینی پروندهای علیه بختیار تشکیل شده که عمدتاً سوءاستفادههای مالی او را در بر میگیرد.
در برخی منابع طلاق ثریا از سوی شاه، از دلایل تنزل مقام و موقعیت تدریجی بختیار در نزد شاه و رژیم پهلوی ذکر شده است. برخی نیز ترس شاه، از جاهطلبیهای بختیار عمدهترین دلیل برکناری او از ساواک و تبعیدش برشمردهاند. به دنبال گسترش تحریکات و مخالفتهای بختیار، علی امینی از شاه خواست با دستگیری و زندانی ساختن بختیار موافقت کند، شاه این خواسته امینی را رد کرد و تنها به نخستوزیر اجازه داد موجبات تبعید بختیار را از کشور فراهم آورد. هر چند شاه بر آن بود تا با این ترفند هم نخستوزیر و هم بختیار را راضی نگه دارد، اما بختیار به سرعت دریافت که شاه به او خیانت کرده است. شاه برای موافقت با تبعید بختیار از ایران دلیل دیگری هم داشت و آن اخبار و گزارشاتی بود که محرمانه درباره تلاش بختیار برای انتصاب به ریاست ستاد ارتش به او میرسید. بدین ترتیب در 7 بهمن 1340/27 ژانویه 1962 تیمور بختیار به گونهای نه چندان محترمانه از کشور تبعید شد؛ در حالیکه هنوز گذرنامهای سیاسی داشت و افسری بلندپایه از ارتش شاهنشاهی ایران محسوب میشد و حقوق و مزایای او نیز کماکان برقرار بود. با این احوال تبعید ناخواسته بر تیمور بختیار که داعی انتصاب بر پست نخستوزیری و یا حداقل به دست آوردن پست ریاست ستاد ارتش را در سر میپرورانید، گران آمد.
تیمور بختیار تهران را به مقصد رم ترک کرد و مدتی بعد عازم سوئیس و ژنو شد. شاه که از فعالیتهای بختیار در خارج کشور اخبار و گزارشاتی در اختیار داشت، در مهر 1341 وی را بازنشسته کرد و در همان حال اعلام شد که از آن پس او برای زندگی در خارج از کشور میتواند صرفاً از گذرنامه عادی استفاده کند. بختیار نیز مخالفت خود را با شاه و حکومت پهلوی علنی کرد. ساواک همواره نگران اقامت بختیار در کشورهای خاورمیانه نظیر عراق بود. ساواک معتقد بود که ورود بختیار به کشورهای عربی منطقه کنترل او را دشوار خواهد کرد، به همین دلیل تا واپسین زمان حضور بختیار در سوئیس و اروپا و به رغم مخالفتهای علنی و آشکار او با رژیم پهلوی، کنسولگریهای حکومت ایران در اروپا کماکان و به آسانی اعتبار گذرنامه ایرانی او را تمدید میکردند. در دوره حضور بختیار در خارج کشور، شاه همواره نگران حمایت کشورهای شوروی، انگلیس و امریکا از مواضع او بود. بختیار هنگام حضور در اروپا، لبنان و عراق تلاش کرد با علما و روحانیون مخالف رژیم پهلوی در داخل و خارج کشور، بهویژه امام خمینی رابطه ایجاد کند، اما ثمری در پی نداشت.
در خرداد 1346 و در جریان سفر شاه به آلمان غربی، پلیس این کشور اتومبیل بدون سرنشینی حامل دهها کیلو بمب کشف کرد که در این میان بختیار متهم شد که در این توطئه دست داشته است. برخی گزارشات حاکی از آن بود که این توطئه ساختگی توسط ساواک و سفارت ایران در آلمان تدارک دیده شده بود تا بختیار و سایر مخالفان سیاسی حکومت پهلوی تحت تعقیب قرار گیرند. به دنبال این واقعه دولت ایران از تمدید گذرنامه بختیار در اروپا خودداری کرد و پروندهای علیه او در دستگاه قضایی ایران تشکیل شده و اموال و داراییهای قابلتوجه بختیار در داخل مصادره شد. بختیار با اعضای برجسته حزب توده و گروهی از اعضای فعال جبهه ملی و نیز برخی نظامیان و غیره ارتباطاتی برقرار کرد. و در فروردین 1347 سوئیس را به مقصد لبنان ترک کرد. اما مدت کوتاهی پس از ورود به این کشور، به دلیل همراه داشتن اسلحه و تجهیزات نظامی از سوی پلیس لبنان دستگیر و به 9 ماه زندان محکوم کرد. حکومت پهلوی تلاش کرد تا او را به کشور بازگرداند، اما این تلاشها به جایی نرسید. جمال عبدالناصر رئیسجمهور مصر که روابطش با شاه تیره بود، ژنرال دوگل رئیس جمهور فرانسه و نیز سایر کشورهای عربی منطقه به حمایت از بختیار برخاسته و مانع از خروج او از لبنان و تسلیمش به حکومت ایران شدند. بختیار 9 ماه دوره محکومیت خود را در زندان گذراند و پس از این دوره نیز دولت لبنان در 11 فروردین 1348 رسماً اعلام کرد از استرداد بختیار به حکومت ایران خودداری میکند. در آستانه پایان مدت اعتبار گذرنامه ایرانی بختیار، کشورهایی چون سوئیس، فرانسه و برخی کشورهای عربی برای اعطای گذرنامه و تابعیت سیاسی به او اعلام آمادگی کرده بودند. اما در همان زمان ژنرال صالح مهدی عمّاش از سوی ژنرال احمد حسن البکر رئیسجمهور وقت عراق برای دیدار بختیار به ژنو رفته و پیام داد که دولت عراق با کمال افتخار به ژنرال بختیار گذرنامه سیاسی اعطا کرده و تا هر زمانی که او بخواهد در کشور عراق مورد پذیرایی قرار خواهد گفت. بختیار که علاقمند بود در نزدیک مرزهای ایران باشد و گویا برای به راه انداختن جنگهای پارتیزانی بر ضد حکومت نیز طرحهایی داشت، دعوت دولت عراق را پذیرفت و در روز 27 اردیبهشت 1348 و با تشریفات بسیار وارد بغداد شد و درکاخ نوری سعید ـ نخستوزیر پیشین عراق ـ مسکن گزید. به دنبال آن، دولت ایران در 27 خرداد 1348 لایحه ضبط و مصادره کلیه اموال و داراییهای منقول و غیرمنقول بختیار را که شمار آن نیز بس گزاف مینمود، به مجلس سنا ارائه داد و مجلس سنا هم بلافاصله آن را تصویب کرد و برای تأیید نهایی به مجلس شورای ملی فرستاد که مجلس هم در اوایل تیر 1348 بر تصمیم مجلس سنا رأی تأیید زد. در برخی منابع ارزش داراییها و اموال بختیار در ایران 45 میلیارد ریال (بر حسب ارزش ریالی در سال 1348) برآورد شده است. و در همان حال دادگاهی در تهران نیز تیمور بختیار را به اتهام خیانت به کشور به طور غیابی به اعدام محکوم کرد.
ساواک در فروردین 1348 داراییهای غیرمنقول بختیار را به شرح زیر فهرست کرده است:
1ـ پارک سعدآباد
2ـ دو دستگاه خانه شهری و یک دستگاه در تهران پارس
3ـ ویلائی در رامسر
4ـ قطعه باغی در کلاک کرج
5ـ باغ پپسی کولا 12 هزار متر
6ـ دو هزار متر زمین نزدیک صاحبقرانیه
7ـ 600 متر زمین در منظریه
8ـ هشت هزار متر در مبارکآباد
9ـ 20 هزار متر جنتآباد جنب اراضی کن
10ـ قریه امریه گلپایگان
11ـ قریه کردکوی (چهاردانگ)
12ـ سه دانگ در اردل چهار محال بختیاری
13ـ سه دانگ در اورکان چهار محال بختیاری
14ـ 5/1 دانگ از قریه دزّک و قلعه ممهکا چهار محال بختیاری
15ـ 5/1 دانگ از قریه کند فیضیه
16ـ 5/1 دانگ از قریه خاک آباد هریرود الیگودرز
17ـ در گلپایگان 100 هکتار اراضی لم یزرع
18ـ مختصری دیمکاری در خوزستان (شوشتر)
19ـ انارمزد 120 هکتار در گرگان به اصلاحات ارضی واگذار نموده
20ـ خوشو 5/1 دانگ
21ـ سهام کارخانه قند اصفهان
22ـ سهام گلشهر کرج.
به دنبال ورود بختیار به عراق گروه قابلتوجهی از مخالفان سیاسی رژیم پهلوی وارد این کشور شدند تا با کمک بختیار، راهی نو برای مبارزه با رژیم پهلوی جستجو کنند. دولت عراق نیز وعده هرگونه کمک مالی، پشتیبانی و غیره را به بختیار داده بود. حتی گفته میشد جلال طالبانی هم به بختیار وعده داده بود در مبارزه با شاه ایران حاضر است حدود 4000 چریک مسلح خود را در اختیار او بگذارد. برخی مخالفان سیاسی حکومت نظیر حزب توده نیز در عراق با بختیار رابطه داشتند. گروهی از مخالفان دانشجویی، ارتشیهای معزول، افرادی از ایلات بختیاری و سایر عشایر کشور برای تماس و گفت و گو با بختیار راهی عراق شدند. البته ساواک نیز تعداد قابلتوجهی از مأموران نفوذی خود را روانه بغداد کرد. از جمله مهمترین کسانی که به دیدار بختیار در عراق رفته و رابطه نزدیکی با بختیار برقرار کرد، عباسعلی شهریاری عامل نفوذی ساواک در حزب توده بود که علیالظاهر در به دام انداختن نهایی بختیار و قتل او درعراق نقش قابلتوجهی ایفا داشت. از جمله طرحهای ساواک، تلاش برای ربودن بختیار از عراق و انتقال او به کشور بود.
هنگامی که آشکار شد ربودن و انتقال بختیار به ایران امکان ندارد، ساواک طرح قتل بختیار را مورد توجه قرار داد و مأموران متعددی راهی عراق شدند. برخی از افرادی که در دوره ریاست بختیار بر ساواک با او همکاری میکردند به عنوان مخالف رژیم پهلوی به بغداد اعزام شده و توانستند اعتماد او را به دست آورده و در سلک نزدیکترین دوستان و محارم او قرار گیرند. در زمستان 1348 ساواک و حکومت ایران با برخی افسران بلندپایه عراقی در ارتش و سازمان امنیت این کشور تماس داشتند و میخواستند کودتایی بر ضد رژیم عراق سازماندهی کند. به دنبال کشف زودهنگام طرح کودتا در عراق، حکومت این کشور دهها نفر از افسران، نظامیان و سایر افراد را به عنوان مشارکت در این طرح دستگیر و پس از شکنجه به سرعت محاکمه و به جوخه اعدام سپرد و همزمان جنگ لفظی و تبلیغاتی بین ایران و عراق گسترش یافت. در حالی که حکومت عراق از بختیار به عنوان برگ برندهای در مخاصمه با ایران بهره میبرد، برای تأمین امنیت او تدابیر شدیدی به کار گرفت.
در 16 مرداد 1349 دو سه نفر از علیالظاهر نزدیکان بختیار که ساواک از مدتها قبل مأمور تماس و همکاری با او ساخته بود، در شکارگاهی در 20 کیلومتری مرزهای غربی ایران، پس از آن که محافظان و همراهان عراقی بختیار را به بهانههایی از او دور ساختند، او را با شلیک چند گلوله کشتند. درباره کیفیت قتل بختیار در عراق خبرهای متعدد و گاه متضادی نقل شده، اما تردیدی وجود ندارد که ساواک عامل قتل اوست. خبر قتل تیمور بختیار در نشریات و رسانههای گروهی ایران انعکاس یافت و موجبات خشنودی شاه را فراهم آورد. ساواک نیز برای نمایش توانمندیهای خود بهره برد و سپهبد نعمتالله نصیری ـ رئیس وقت ساواک ـ به درجه ارتشبدی ارتقاء یافت.
پی نوشت:مظفر شاهدی، ساواک، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1386، ص 290 تا 293 و 807 تا 815