وبگاه «لوبلاگ» در گزارشی به قلم «شیرین هانتر» با اشاره به عملکرد و سابقه نه چندان مطلوب واشنگتن در ارتباط با ایران، تهران را محق بیاعتمادی به آمریکا در مساله «برجام» دانست.
در این گزارش آمده است: اکنون که سه ماه از «برجام» میگذرد، موفقیت این توافق با تردیداتی همراه شده است. دلیل اصلی نیز آن است که ایران و آمریکا که در وهله نخست تمایل چندانی به توافق نداشتند، همچنان برای تخریب آن تلاش میکنند. بعنوان مثال، اندکی پس از تحقق توافق، ملوانان آمریکایی در آبهای سرزمینی ایران بازداشت شدند. گرچه ایران آنها را محترمانه آزاد کرد اما این آزادی نمیتواند فضای بااعتمادی را در مناسبات تهران و واشنگتن ایجاد نماید.
بعلاوه، مساله آزمایشهای موشکی بالستیک ایران وجود دارد. پرواضح است که برنامه موشکی ایران جزئی از برجام نبوده و این کشور نیز باتوجه به همسایگانش حق برخورداری از نیروی بازدارنده (نظامی) را دارا میباشد. با این حال ایران نباید این آزمایشات را در فاصله کوتاهی پس از تحقق توافق هستهای اجرایی مینمود.
* محرومیت از دلار
در عین حال، بزرگترین آسیبی که تاکنون به «برجام» وارد شده عدمتمایل آمریکا برای لغو تحریمها علیه ایران در استفاده از دلار در معاملات بینالمللیاش محسوب میگردد. بدین معنا که ایران نمیتواند به بیش از 100 میلیارد دلار از بدهیهای خود از کشورهایی مانند هند دست یابد. بعلاوه اینکه بانکها و تجار اروپایی درباره ازسرگیری روابط تجاری با تهران نگرانیهایی دارند چرا که سابقا نیز آمریکا در این زمینه جریمههای چندین میلیارد دلاری به آنها تحمیل کرده است. ایالاتمتحده این مساله را اینگونه توجیه میکند که: «برجام» شامل تعهدی برای الحاق ایران به اقتصاد جهانی نیست و اینکه اجازه آمریکا برای اسفاده ایران از چرخش مالی دلار که این مجوز را برای بانکهای غیرآمریکایی نیز صادر میکند، بخشی از «برجام» نیست.
در حالی که این چنین نیست. تحریمهای بانکی سازمان ملل در سال 2008 علیه ایران تحمیل گردید. سپس دولت اوباما تحریمهای بانکی سختگیرانهتری را علیه تهران اعمال نمود؛ تحریمهایی که هیلاری کلینتون وزیر خارجه وقت آمریکا آن را تحریمهای فلجکننده نامید. باتوجه به اینکه اتصال به اقتصاد جهان اصلیترین هدف ایران از امضای «برجام» بوده، تصور اینکه این مساله جزئی از توافق به شمار نمیآید دشوار است. حتی اگر این مساله از منظر فنی نیز بخشی از معامله نباشد ایرانیها میدانند که ایالاتمتحده «برجام» را هرگونه که بخواهد تفسیر میکند یا دستکم طبق روح توافق عمل نمیکند. با توجه به نیاز ایران به لغو تحریمها برای بازیابی اقتصاد خود، چنین تفسیری از سوی واشنگتن و تداوم آن به منزله «مرگ برجام» خواهد بود.
اگر ایالاتمتحده خلفوعده کند ضربه بزرگی به اعتبار این کشور وارد میشود، در مقابل سیاستمداران ایرانی حاضر در مذاکرات نیز به نقطه پایان حرفه خود خواهند رسید. افزایش موج انتقادات از حسن روحانی رییسجمهور فعلی ایران زمینه را برای عدم پیروزی وی در دور بعدی انتخابات ریاستجمهوری ایران فراهم میسازد. با رفتن روحانی امیدها برای بهبود روابط ایران و آمریکا نیز از بین میرود.
نویسنده در بخش دیگری از مطلب خود نوشت: ممکن است این مساله فراموش شده باشد اما حتی پس از کمک ایران به سرنگونی طالبان در افغانستان در سال 2001، جورج بوش رییسجمهور وقت آمریکا ایران را «محور شرارت» نامید.
* اهداف آمریکا
وی سپس نوشته است: پس از اقداماتی که پس از امضای «برجام» انجام گرفته هنوز مشخص نیست که آیا ایالاتمتحده واقعا خواستار میانهروی سیاستهای ایران و همکاری سازنده با این کشور برای برقراری صلح و ثبات هرچه بیشتر در منطقه است یا خیر. اگر این مورد، همان هدف آمریکاییها بوده درک این موضوع دشوار است که چرا برای 30 سال میانهروهای ایران از هاشمیرفسنجانی تا خاتمی و اکنون روحانی چندان مورد تمایل واشنگتن نبودهاند.
تحریمهای آمریکا برای نخستین بار در سال 1996 علیه ایران اعمال گردید. دور بعدی این محدودیتها در سال 2003 و در حالی تصویب و اجرا شد که ایران با مطرحنمودن پیشنهاد مذاکره بر سر اختلافات، حسننیت خود را ثابت کرده بود. این سابقه نشان میدهد که واشنگتن همچنان خواستار حفظ سیاستهای ناپایدار در قبال ایران بوده تا در نهایت شاهد تغییر حکومت یا تجزیه احتمالی این کشور باشد.
در همینحال، حضور ایران مزیتهایی برای آمریکا و برخی کشورهای اروپایی از جمله فرانسه و انگلیس دارد. بعنوان مثال، این کشورهای غربی فروشندگان اصلی تسلیحات به کشورهای عربی حوزه خلیجفارس محسوب میشوند. اگر به اصطلاح «تهدید ایران» کاهش یافته یا از بین برود، نیاز این کشورهای عربی به روابط نزدیک با غرب نیز از بین خواهد رفت. بعلاوه اینکه تهدید جلوهدادن ایران میتواند همچنان ابزاری برای توقف رشد اقتصادی این کشور استفاده شود؛ استراتژیای که مقامات ارشد سابق آمریکایی بارها بر آن تاکید داشتهاند: «نسخه مدرن ایجاد خفقان در ایران».
آمریکا مکررا از ایران میخواهد که به حل و فصل درگیریها در یمن، عراق و سوریه کمک نماید. هنگامی که واشنگتن تمایلی به حفظ «برجام» ندارد، ایران چرا باید درخواست کمک آمریکا را بپذیرد؟ پس از کمک ایران به آمریکا برای اخراج طالبان از افغانستان، تهران از مشارکت در تمام امور افغانستان که تاثیری مستقیم بر امنیت ایران داشت، محروم شد. در مقابل پاکستان که در ظهور و پرورش طالبان بیتاثیر نبوده، به ارتباطات نزدیک در امور افغانستان دعوت شد. واشنگتن معتقد است که «کمک» بدین معناست که ایران باید مواضع آمریکا و متحدانش را بدون کم و کاست بپذیرد؛ به عبارت دیگر تسلیم شود.
اما ایران حتی مطمئن نیست که تسلیم در برابر آمریکا و متحدان منطقهایاش، آنها را راضی خواهد کرد یا نه. با تضعیف میانهروها در ایران، ایجاد تغییرات مطلوب آمریکا در داخل ایران نیز دشوار خواهد شد. اگر ایالاتمتحده واکنش مثبتی به دولت هاشمیرفسنجانی و محمد خاتمی نشان داده بود اکنون بسیاری از تغییراتی که خواستار آن بوده را بدست آورده بود. واشنگتن غیرمستقیم خواستار کمک ایران برای مبارزه با داعش شده است اما چنانچه خلفوعدههای آمریکا در «برجام» ادامه یابد نباید انتظار پذیرش درخواست کمک به حل مسائل منطقهای را از ایران داشت.