در کتاب "روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیت الله خامنه ای از سال 1318 تاکنون" آمده است:
تصاویری که 20 شهریور۱۳۸۰ از انفجار برجهای دوقلوى نیویورک منتشر شد میلیاردها بیننده را میخکوب کرد. هواپیماهای غولپیکر به برجهای عظیمالجثه خوردند و لحظاتی بعد تمام برج فرو ریخت. همه چیز به سرعت اتفاق افتاد. از آن پس اتفاقات زیادی پشت سر هم و با سرعت زیاد رقم خورد و جهان حالتی جنگی به خود گرفت.
پس از 11 سپتامبر به بهانهی تروریسم فشار زیادی به ایران آوردند.
مسئولین دولتی ایران علاوه بر محکوم کردن تروریسم، از پیامدهای این جریان نگران بودند.
رئیس جمهور وقت در تماس با تونی بلر نخستوزیر انگلستان گفت: «یک فاجعه را نباید با یک فاجعهی دیگر جواب داد.»
صحبتهای رئیس جمهور آمریکا، سیر حوادث و حاشیههای پس از انفجار همه مانند یک سناریوی سینمایی منظم و هدفمند پیش میرفت.
لحن صحبتها و پوشش رسانهای موضوع به گونهای بود که کمتر کسی جرئت حرف زدن داشته باشد.
رهبر انقلاب در این زمینه بیان کردند: «بسیار مستکبرانه و مغرورانه و برخاسته از روح استکبار... ما عصبانی هستیم؛ روی حرف ما حرفی نزنید! یعنی کسی جرئت نکند در مقابل حرفی که آنها میزنند؛ حرفی بر زبان جاری کند؛ به خیال این که میشود ملتها و انسانها و دولتهای مستقل را با این شیوهها از میدان خارج کرد.»
خاطرهی دیدار با مقام اروپایی
رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد هرکس در کنار ما نباشد با تروریستهاست. شاید تنها کسی که جرئت کرد و این حرف را نقض کرد رهبر ایران بود: «این حرف بسیار غلطی است. نخیر، اینطور نیست. خیلیها در کنار آمریکا هستند، اما از همهی تروریستهای عالم خطرناکترند. امروز دولت اسرائیل خطرناکترین تروریستها را در خود دارد. آنهایی که در راس این دولتند، کسانی هستند که در فاجعهبارترین قضایای تروریستی، خودشان شخصا دستور دادهاند و شرکت داشتهاند. الان هم هر روز ترور میکنند.»
حملهى آمریکا به افغانستان
15 مهر 1380 آمریکا و متحدانش آمادهی جنگ با افغانستان میشدند. تقاضاهایشان از ایران هم زیاد بود.
رهبری: «اصرار داشتند ما را وارد این مناقشه کنند: فضایتان را بدهید و زمینتان را در اختیار بگذارید تا ما بتوانیم عبور کنیم!» ایران از همان ابتدا قاطعانه تقاضاهایشان را رد کرد؛ «اگر دولت ایران از اول آن موضع قاطع را نمیگرفت، توقعاتشان روز به روز بیشتر میشد.»
البته ایران از نیروهای احمد شاه مسعود علیه طالبان حمایت میکرد.
بمباران و موشکباران افغانستان موجب سقوط طالبان نشد. گروههای مخالف طالبان و مردمی که از سیاستهای سختگیرانه و خشونت طلبانهی طالبان به خشم آمده بودند به جنگ پیوستند و شهرها را یک به یک از نیروهای طالبان پس گرفتند. رهبری تأکید داشت: آمریکا سقوط حکومت طالبان را به عنوان یک پیروزی سیاسی و یک فتح نامدار و قدرتمندانه، به حساب خود ننویسد.
اگر مردم افغانستان و نیروهاى گوناگون افغانی که در گوشه و کنار بودند، وارد میدان نمیشدند، بمباران نمیتوانست حکومتی را ساقط کند.
در حقیقت مردم افغانستان سهمی ایفا کردند. سهمشان سهم بسیار بزرگی بود؛ والا اگرآنها وارد میدان نمیشدند، آمریکا هفتهها و ماهها میبایست بمب و موشک مصرف و جنایت میکرد؛ اما بیفایده.»
بنا شد در افغانستان دولتی جدید برسرکار بیاید. ایران اعلام کرد ضمن همدردی با مردم جنگ زدهی افغانستان در این مرحله هم دخالتی نمیکند.
پس از 11 سپتامبر، خاورمیانه پررنگترین واژهی سیاست بینالمللی بود. ژنرال کالین پاول وزیر خارجه آمریکا در 22 آذر 1381 از برنامههای آمریکا برای خاورمیانه گفت و جرج بوش پیش از حمله به عراق از عزمش برای استقرار ارزشهای دموکراتیک در خاورمیانه گفت.
ایران مهمترین مسئلهی آمریکاییها در طرح خاورمیانهی جدید بود.
سید حسن نصرالله دیدار خود با رهبرانقلاب در این ایام را اینگونه روایت میکند:
«در اوایل جنگ افغانستان که نیروی دریایی و نیروهای آمریکا میرسیدند و حرف از اشغال عراق پس از افغانستان هم بود؛ آن روزها عقلها، قلبها و جانها میلرزید. بسیاری باور کرده بودند که منطقهی ما وارد عصر آمریکا و سلطه و سیطرهی مستقیم آمریکا شده و این سلطهی آمریکایی برای یکی دو سده خواهد ماند.
برخی نیز جنگهای جدید آمریکا را به جنگهای صلیبی تشبیه و اشغالها را با آن زمان مقایسه میکردند و از 100 یا 200 سال حرف میزدند. بنده در سفری به جمهوری اسلامی به دیدار امام خامنه ای مشرف شدم و از ایشان نظرشان را پرسیدم. ایشان به ما چیزی گفت مخالف تمام آنچه که در منطقه شایع بود.»
«آن روز بسیاری حکومتها و قدرتهای سیاسی شروع کرده بودند به تحقیق که چگونه میتوانند کارهای خود را با آمریکاییها سامان دهند و چگونه با ایشان وارد گفت وگو شوند و راه حلهایی بیابند. حتی برخی مسئولین جمهوری گفتند: «آنچه رخ میدهد جدید [و بیسابقه] است باید راههای فرارو گفت وگو و برخی سازشها را با دولت آمریکا بیابیم.» ولی ایشان بر پایهی نگاه استراتژیکشان به اتفاقات امروز و آینده، این پیشنهاد را رد کردند. آن روز ایشان در جواب سخن بنده که گفتم نوعی نگرانی در منطقه وجود دارد که طبیعی هم هست و حتی ما هم نگرانیم، به بنده گفتند: «به برادران بگو نگران نباشند. ایالات متحدهی آمریکا به قله رسیده و این آغاز افول است.»
با این حال بنده پرسیدم سیدنا، آخر چگونه میشود؟ یعنی چیز دیگری نیز برای تبیین بگویید. گفتند: «وقتی پروژهی آمریکا یا ایالات متحده ناتوان شده و نمیتواند منافعش را از طریق نظامهای دنباله رویش در منطقه کسب کند و ارتشها، کادرها و نیروهای دریایی موجود در منطقه برایش کافی نیست و مجبور میشود از تمام جهان کادر نظامی و نیروی دریاییاش را به این منطقه بیاورد، این دلیل عجز است، نه دلیل قدرت. ثانیا این بر جهل دولتمردان و صاحب تصمیمان آمریکا دربارهی ملتهای این منطقه صحه میگذارد؛ ملتهایی که اشغالها، سلطهها و سیطرهها را بر نمیتابند و به فرهنگ و تاریخ جهاد و مقاومت تعلق دارند.
به همین خاطر وقتی آمریکاییها میآیند، در باتلاقها فرو خواهند رفت و به دنبال راه فرار خواهند گشت. پس اینها نه تنها باعث نگرانی نیست بلکه موجب ایجاد آرزوی رسیدن برههای است که در آن امت از یوغ مستکبرین آزاد خواهد شد.»