ناصرالدین شاه قاجار به طور دیوانه واری به این گربه اعتقاد داشت و عاشق این گربه بود. این گربه محبوب ترین درباری نزد شاه بود ، به طوریکه ملیجک دربار ، در خاطرات خود می نویسد که شاه ، ببری خان را حتی از او هم که عزیز دربار بود بیشتر دوست داشت.
"ببریخان" رقیب زنان حرمسرا
"حالا لازم است شرحی از این گربه عزیز به شما بنویسم. این سلطان مقتدری که ما او را خوشبختترین مردمان عصر خودش میدانیم، اگر به نظر انصاف نگاه کنیم، فوقالعاده بدبخت بوده است. این سلطان مقتدر مقهور، بواسطه ملاحظه زنها (عدم ایجاد حسادت بین آنها)، این حیوان را طرف عشق و محبت قرار داده، او را بر تمام خانواده خودش ممتاز میسازد." دختر ناصرالدین شاه، تاجالسلطنه در خاطرات خود از گربهای روایت میکند که همدم و عزیزکرده پدر تاجدارش بوده است. گربهای که محبت کردن به آن به نظر شاه، باعث اختلاف بین زنهای حرمسرا به جهت حسادت از عشق بیشتر ناصرالدین شاه به یکی از آنها، نمیشده است!
شاه ناصری در طول زندگی و حکومت طولانیاش به قولی ۸۵ زن داشت و یک گربه ملوس به نام "ببریخان". گربهای که از نامش معلوم میشود چقدر مورد توجه شاه بوده است. این ببری خان بسیار مقرب شاه بود. ببری اسم یک گربه آلاپلنگی بود که شاه از زیادی دوست داشتن، او را ببر میدید. در روایتی داستان عشق و علاقه ناصرالدین شاه به این گربه به بیماری شاه و درمان آن برمیگردد.
بستن در و آغازی برای زندگی اشرافی گربه!
در کتاب "یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدینشاه" نوشته دوستعلی خان معیرالممالک در اینباره اینطور آمده است که شاه را تبی سخت عارض شد و روزی چند در بستر بیماری و ناتوانی بخوابید. گربه مزبور که تازه بچه آورده بود روز بعد به اقتضای طبیعت به تغییر مکان آنها پرداخت. هنگامی که یکی از بچههایش را به دندان گرفته و از کنار بستر میگذشت "زبیده خانم ملقب به امینه اقدس" یکی از زنان شاه، به درون اتاق آمد و در را که گربه از همان به درون آمده بود از پشت خود بست. گربه همین که راه بیرون شدن را بسته دید چند دور گرد بستر شاه گشت و در پای شاه سرگردان ایستاد. زبیده خانم از مشاهده این حال رو به شاه کرده گفت: قربان امشب عرق خواهید کرد و تب خواهد برید. از قضا صبحگاه تب شاه قطع شد و پس از آن ببری خان مقامی بلند یافت و دارای تشک اطلس و پرستار و خوراک مخصوص شد!
مستخدم و پرستار در خدمت "ببری خان"
تاج السلطنه درباره این گربه و شکل و شمایلش اینطور نوشته است: "عکس این گربه را من در تمام عمارت سلطنتی دیدهام. گربهای براق ابلقی (سیاه و سفید) با چشمهای قشنگ و ملوس. این گربه زینت داده میشد به انواع و اقسام چیزهای نفیس قیمتی و پرورش داده میشد با غذاهای خیلی عالی و مثل یک نفر انسان، مستخدم و مواجبگیر و مواظبکننده داشت. از جمله همین "امینه اقدس" دده گربه بود."
گفتن عرایض با توسل به یک گربه!
ماجرای این گربه خوششانس تنها به دوست داشته شدن از طرف شاه ختم نشد، کار به جایی رسید که کم کم رقیب زنهای شاه شد و واسطهای برای گفتن و رفع مشکلات و عرایض درباریان! زمانی که درباریان و کسان دیگر مورد غضب خود شاه قرار میگرفتند متوسل به "ملیجک" (در قسمتهای بعدی به این شخص اشاره خواهد شد) میشدند تا از مرگ و غضب شاه نجات یابند اما زمانی رسید که میزان شکایات زیاد شد و شاکیان مجبور شدند به ببری خان متوسل شوند.
کاغذ شاکیان به دور گردن یک حیوان!
حسین لعل نویسنده کتاب "ملیجک عزیزدردانه شاه شهید" مینویسد: "غیر از ملیجک، ابزار دیگری نیز دستاویز شاکیان و عریضه نگاران شد از جمله که ببری خان، گربه قشنگ و براق قبله عالم بود. وقتی درباریان و زنان حرم خواستهای را داشتند روی کاغذی مینوشتند و به گردن ببری خان میآویختند."
عزل و نصبها با وساطت "ببری خان"
ناصرالدین شاه هم هر وقت عریضه را به گردن ببری خان میدید باز میکرد و میخواند و حاجت شاکی را برآورده میکرد و اگر کسی خلعت و انعامی میخواست فورا میداد. بر این حسب، چه عزل و نصبهایی توسط این عریضه پذیرفته میشد و چه بسیار محکومین به مرگ با وجود این گربه نجات پیدا میکردند و گاهی هم زیر تیغ جلاد میرفتند.
از اینرو مورخان و حتی نزدیکان شاه بر این اعتقاد استوارند که شاه نقش عاشق گربه را بازی میکرد. حتی زمانی که شاه وارد حرم میشد و اذن جلوس میکرد گربه هم به دنبال شاه وارد میشد و اگر روی دامان یکی از زنان مینشست، آن زن به خود بسیار افتخار میکرد و خوشوقت میشد که شاید شاه به خاطر گربه به او نظر و توجهی کند.
انجام تمام تشریفات درباری
تمامی تشریفات درباری در حق این حیوان اجرا میشده است و بستر حریر و اطلس برایش فراهم شده بود. ناصرالدین شاه در شرایطی که مردم گروه گروه از بیماری و فقر و بیچارگی میمردند و قدرتهای خارجی یکسره درحال دزدیدن بخشهای خاک ما بودهاند. شاه در این میانه از شاه بودن فقط آسایش خودش را میشناخته و بس و در همه این مقاطع شاه مشغول گربه بازی یا بازیهای دیگر بوده و کاری به این امور نداشته است.
هووها و سر به نیست کردن "ببریخان"!
تاجالسلطنه درباره عاقبت این گربه اینطور نوشته است: "پس از اینکه عزت و سعادت این گربه بیچاره به سرحد کمال میرسد، خانمها که شوهرعزیز خود را همیشه مشغول به او میبینند، به واسطه رشک و رقابت به وسایلی که مخصوص به زنهاست متوسل و با پولهای گزافی که خرج میکنند گربه بدبخت را دزدیده و در چاه عمیقی سرنگون میسازند و این یک دلخوشی را هم از پدر تاجدار بیچاره من منع مینمایند."
"ملیجک" به جای یک گربه!
او در ادامه تعریف میکند: "به هر جهت پس از مفقود شدن گربه، حضرت سلطان کمال سختی را میکند، لیکن نتیجه نمیگیرد. گربه مفقود و معدوم و دیگر از عالم ارواح رجعتش مشکل. پس این بچه (برادر امینه اقدس) که با گربه همباز و مأنوس بوده، طرف التفات شاهانه واقع و جای گربه را پیش حضرت سلطان میگیرد و ملقب به "ملیجک" میشود. همان احترامات و رسومات گربه، بالمضاف درباره آن طفل اجرا میشود."
"ببری خان" به دنبال موش سوگلی دربار "انیس الدوله"!
اعتمادالسلطنه هم (از نزدیکان ناصرالدین شاه) در قسمتی از خاطرات خود به ماجرای گم شدن ببری خان و عصبانیت ناصرالدین شاه اشاره کرده است که بسیار خواندنی است: "به دربخانه (دربار) که رسیدم خاطر همایون را پریشان دیدم، جرأت سؤال نداشتم، نوک سبیل قبله عالم میلرزید، نگاهی به چاکر فرمودند از خوف میل به مبال کردم چیزی نمانده بود رعشه بر من مستولی شود، قبله عالم فرمودند ببری خان از صبح گم شده و تمام قشون را برای یافتن ببری خان بسیج فرمودهاند. قبله عالم چند سیخ کباب که میل فرمودند قدری اخمهای مبارک باز شد، دل یافته (جرأت یافتم) عرض کردم سواری تشریف ببرید بد نیست، فرمودند بدون ببری خان چه فایده؟
دیدم درست میفرمایند، ناگاه از حرم خبر آوردند که ببری خان از پی موش سوگلی "انیس الدوله" وارد حرم شده و چون موش را نیافته غضب کرده صورت خواجه باشی را چنگول کشیده یک چشم خواجه را از کاسه بیرون کشیده است، قبله عالم خیلی مشعوف (خوشحال) شدند فرمودند سرباز داخل حرم بریزد هر طور است موش را یافته خدمت ببری خان بیاورند، هرچه خانم به سروصورت خود کوبیدند و غش و ضعف فرمودند، مفید نیفتاد، معلوم نیست که سرباز در حرمخانه مبارکه چه بیرسمیها بکند، عاقبت انیسالدوله خانم هزار تومان پیشکش برای قبله عالم فرستادند که شاه از تقصیر و خون موش ایشان بگذرند و سرباز داخل حرمخانه مبارکه نفرستند، شاه پول را قبول فرمودند اما بازهم به داخل حرمخانه سرباز فرستادند و نزدیک مغرب بود که بنده به خانه مراجعت کردم."
روایت دیگر از مرگ حیوان عزیزکرده شاه قاجار
البته در برخی از روایتها آمده است که روزی ببری خان به همراه شاه برای شکار راهی جاجرود میشود و بیماری سختی میگیرد تا اینکه کالسکهران با هشت اسب از دربار او را به دارالخلافه برمیگرداند تا بلکه آب و هوای تهران باعث بهبودیاش شود که نمیشود و وی تلف میشود و بدن ببری خان را با پارچهای ابریشمی پیچانده و در باغ دفن میکنند و تا ۱۰ روز نیز کسی جرأت نداشته که خبر مرگ وی را به شاه برساند که پس از آن خودش گویا متوجه میشود.
دو سند تاریخی نشانی از قدرت یک گربه در دربار!
بد نیست با آوردن متن دو نامه از زنان ناصرالدین شاه به او زمانی که در فرنگ بوده است متوجه اهمیت این گربه برای شاه قاجار شویم. در واقع هنگامی که شاه به فرنگ رفته بود، در غیاب او، زنهای حرم با تر و خشک کردن ببری خان سعی میکردند خودشان را در دل ناصرالدینشاه جا کنند. یکی از زنان حرم به ناصرالدین شاه در نامهای اینطور برای او از ببری خان نوشته است: "تصدق وجود مبارکت شوم!
از احوالات کمینه بخواهید بعد از لطف خداوند و از تصدق فرق همایون الحمدلله سلامت هستم و از گرمای تهران جان در بردم. قبله عالم مرخص فرموده بروم اقدسیه، بعد فکر کردم مبادا مردم درباره بنده حرف کم زیادی بزنند باعث تلف آبروی من باشد، ترک اقدسیه را کردم، گرما را خوردم، الحمدلله گرما هم تمام شد، حالا شب و روز خودم را نمیدانم، از شوق ذوقی که دارم قبله عالم تشریف فرما میشود. ان شاءالله روزی باشد به سلامت موکب همایون تشریف فرما شود، به زیارت خاک پای همایون مشرف شوم. زمین را سجده نمایم. شکرانه خداوند را بجا آورم. عرض دیگر قبله عالم نمیداند کمینه امسال چقدر غصه درباره ببری خوردم، یک روز دستش باد کرد، نشستم گریه کردم، دوا درمان کردم خوب شد. یک دفعه دیگر یک دانه دندانش افتاد باز گریه کردم. دیگر روز که میشد ببری خان بغلم بود، هرگوشه خنک بود او را میبردم، مبادا گرما صدمه بخورد، حالا خوب چاق شده است.
ان شاءالله مراجعت فرمودید باز هم ببری خان سر شما را گرم میکند هر گاه بخواهید بدانید در چکار هستم، عکسخانه را درست میکنم، ببری خان که دندان افتاده است، پیش من است، ان شاءالله از در دولت که وارد شدید� دندان افتاده روی شانه من است. (نشانهای از ارادت و احترام) خاک پای مبارک را میبوسم. دیگر آرزویی ندارم و یک سرداری پیشکش ارسال خدمت شد. چون عادت موران است ران ملخی نزد سلیمان برند، ان شاءالله قبول میفرمایید. فیل غوز را فرستادم قبله عالم احوالپرسی بکند تعریف نماید، قدری خنده بکنید، جواب عریضه را التفات فرمایید. ذوق نمایم. باقی عمرکم طویل عدوکم دلیل."
تلگراف "امینه اقدس" به شاه در فرنگ
در جای دیگری تلگراف "امینه اقدس" به ناصرالدین شاه که در فرنگ بوده است باز نشان از اهمیت و توجه زنان دربار به این گربه برای جلب توجه شاه را میدهد با این محتوا: "از التفات حضرت اقدس شهریاری روحنا فداه الحمدلله احوالم بسیار خوب است، از تشریف آوردن قبله عالم جان رفته دوباره به تن آمد و از این خوشحالی ساعتی هزار مرتبه شکرانه خدا را بجا میآورم. عکس قبله عالم رسید، قسمت شد، عکس علی حده که مرحمت فرموده بودید در روی صندلی در میان حیاط گذاشتم، خانمها عصرها میآیند زیارت میکنند. ببری خان عرض بندگی میرساند. صبح تا شام مشغول درست کردن عکسخانه خانه قبله عالم هستم." امینه اقدس.
تأسف دختر پدری تاجدار از شیوه زندگی و حکومتش
دختر ناصرالدین شاه تاج السلطنه که از نزدیک شاهد این داستانها بوده است زمانی که در خاطراتش از این گربه روایت میکند با تأسف از پدرش و کارهایش یاد میکند و در آخر اینطور مینویسد: "مثلاً اگر این پدر تاجدار من خود را وقف عالم انسانیت و ترقی ملت خود و معارف و صنایع مینمود، چقدر بهتر بود تا اینکه مشغول یک حیوانی؟ و اگر آن قدر زنها را دوست نمیداشت و آلوده به لذایذ دنیوی نشده، تمام ساعات عمر مشغول سیاست مملکت و ترویج زراعت و فلاحت میشد، چقدر امروز به حال ما مفید بود؟ و در عوض اینکه من در این تاریخ از گربه او مجبور شده صحبت مینمایم، از رعیتپروری، معارف طلبی، کارهای عمده سلطنتی مینوشتم چقدر با افتخار بود و اگر میتوانستم او را در عوض بدبخت، خوشبخت بنگارم. چه میزان در این ساعت قلبم مسرور بود. افسوس ای معلم عزیز من (شخصی که تاج السلطنه برای او خاطراتش را نوشته است) که در آن عصر و زمان تمام غرق غفلت بوده و بویی از انسانیت به مشامشان نرسیده و به قدری آلوده به رذایل و بدیها بودند که در قرنها خرابی به یادگار گذاشتهاند که اصلاحپذیر نیست."