این پسر و مادر داستان جدایی عجیبی دارند و پس از سالها دوری در حالی که فرسنگها فاصله داشتند توانستند همدیگر را پیدا کنند.
سرنوشت عجیب
50 سال پیش بود که زن و مرد جوان دیگر تحمل زندگی با هم را نداشتند و حتی حاضر نشدند به خاطر تنها پسرشان به زندگی ادامه دهند.
پسرک 2 ساله بود و نمیدانست چه اتفاقاتی در اطرافش رخ میدهد تا خواست بوی مادر را حس کند و به آغوشش خو بگیرد دست سرنوشت آنها را از هم جدا کرد. پدر و مادرش طلاق گرفتند و پسرک کنار پدرش ماند و نمیدانست مادر به کجا رفته است؟!
مرد جوان نیز پس از مدتی ازدواج کرد و نامادری جای مادر را برای مهرداد پر کرد ولی هنوز بوی مادر در مشامش مانده بود و هیچگاه نتوانست بفهمد مادرش کجاست؟! چرا که نه ردی از خانواده مادریاش بود و نه پدرش خبری از وی داشت. عجیب اینکه در شناسنامه پسر نیز تنها اسم کوچک مادرش ثبت شده بود و هیچ مشخصات دیگری از او نداشت تا اینکه بیش از 30 سال گذشت و در یکی از روزها مهرداد که خود پدر دو فرزند شده بود تصمیم گرفت بار دیگر به جستوجوی مادر واقعیاش بپردازد و او را در آغوش بکشد. سرانجام تلاشها نتیجه داد و پس از مدتها وی توانست داییاش را پیدا کند و به مادرش برسد.
مادر که گمان نمیکرد بتواند پسر اولش را ببیند وقتی از طریق برادرش فهمید پسرش در جستوجوی او است همسر و فرزندانش را در سوئد تنها گذاشت تا به دیدار پسرش بیاید. این دیدارها که به صورت پنهانی و به دور از چشم پدر مهرداد بود تا 4 سال ادامه داشت اما پس از آن پدر با پسرش قهر کرد چرا که نمیتوانست قبول کند پسری را که بزرگ کرده به آغوش مادرش پناه برده است. حالا این مرد 54 ساله که بازنشسته شده با یادآوری روز تولد دوبارهاش و یافتن مادر اشک در چشمانش جمع میشود و در این باره میگوید: هنوز نمیدانم علت اختلاف پدر و مادرم چه بود و برای چه از هم طلاق گرفتند اما این هم سرنوشت یک فرزند طلاق است که پس از جدایی پدر و مادرش سردرگم شده و سالها چشم انتظار میماند.
مرد در دادگاه خانواده
مهرداد روز هشتم اسفند سال جاری راهی دادگاه خانواده ونک شد تا بتواند نام و مشخصات مادرش را در شناسنامه ثبت کند و خودش نیز در شناسنامه مادر سالخوردهاش قرار بگیرد.
وی به خبرنگار شوک گفت: پدرم ازدواج کرد و چند خواهر و برادر دارم، مادرم هم ازدواج کرده و صاحب همسر و چند فرزند است اما در این میان من تک فرزند ماندم و جدایی پدر و مادرم در سن و سالی که خیلی کوچک بودم باعث شد سرنوشت عجیبی داشته باشم ولی پس از سالیان سال که خودم صاحب خانواده شدم، دست تقدیر بار دیگر مرا به مادرم رساند با اینکه فرسنگها از هم فاصله داشتیم. مادرم مقیم سوئد است و برای دیدنم به ایران میآید و این به من آرامش میدهد.
وی ادامه داد: چندی پیش میخواستم با کارت سهمیهایام برای مادرم بلیت مترو تهیه کنم تا هر وقت به ایران میآید بتواند براحتی رفت و آمد کند اما از آنجایی که مشخصات مادرم در شناسنامهام نبود مجبور شدم به دادگاه بیایم تا آن را به ثبت برسانم. بنابر این گزارش، قاضی حسن عموزادی از شعبه 268 دادگاه ونک با در جریان قرار گرفتن ماجرای عجیب این مرد بازنشسته رسیدگی به این پرونده را در دستور کار خود قرار داد تا نام و مشخصات آنها در شناسنامههایشان ثبت شود.