خبرهای مربوط به مرگ و میر انسان را به یاد گذشته ها می اندازد و کسانی که پیش از این، از دنیا رفته اند. امروز که خبر سکته قلبی مربی نفت را منتشر کردیم به یاد 10 سال قبل افتادیم و ماجرای مرگ مجید سبزی. داستان این مرگ را از زبان همشهری تماشاگر مرور می کنیم.
****
آخرین سوالی که در آن مصاحبه از مجید سبزی کردم این بود که «برای سال 84 چه برنامه ریزی خاصی دارید. می خواهید چه کنید؟ با این همه بی محبتی قصد دارید باز هم در فوتبال بمانید و باز هم هدایت «نوجوانان پرسپولیس را بر عهده داشته باشید؟» مجید کمی فکر کرد و گفت: «بله می مانم، می مانم و حقم را می گیرم» و بعد ادامه داد: «فلانی، وحید طالب لو در تیم نوجوانان پرسپولیس شاگرد من بود. به آقایان بزرگتر تیم به مدیرعامل وقت گفتم کمی پول خرج کنید تا ستاره های من را در تیم های پایه نگهداریم و نگذاریم به تیم های دیگر سرک بکشند. وحید طالب لو را ببینید، از دروازه بانان تیم ملی بهتر کار می کند. همین حالا از بچه های سابق تیم های پایه پرسپولیس، ابراهیم صادقی ستاره سایپاست، میلاد نوری به فولاد رفته و هادی عقیلی در سپاهان می درخشید. محسن بیاتی نیا هم فوروارد پاس است. باور کنید محسن میرابی و امیرحسین فشنگچی هم در تیم های دیگر به زودی خودشان را نشان می دهند.» در گوشش گفتم: آقا مجید، صدسال دیگر هم وضع همین است. تا تمام هدف مدیران تیم یک نیمچه قهرمانی است. آنها حاضرند برای ماساژور تیم بزرگ ها بیشتر از کل تیم های پایه هزینه کنند.
*****
چند ماه بعد که محمد حسن انصاری فرد مدیرعامل تیم شد، مجید تماس گرفت و گفت: «فلانیدیدی گفتم امسال حقم را می گیرم»؟ و بدون آنکه منتظر جوابم بماند، ادامه داد: «محمدحسن یکی از خود ماست. درک بالایی دارد، با مدیرهای دیگر فرق می کند. می داند که باید برای 10 سال برنامه ریزی کند، نه یک سال. مطمئن باش که او تیم را برای آینده می بندد و به تیم های پایه می رسد.» مجید سبزی اضافه کرد: «با بودن محمدحسن هرسال چند هادی عقیلی و امیرحسین فشنگچی و وحید طالب لو می سازم.» دلم می خواست بگویم: «آقامجید بهت نمیاد این قدر خوش خیال باشی». دلم نیامد. احساس می کردم چیزی در وجود مجید در حال تمام شدن است. احساسی که صدری میرعادی نزدیک 40 سال قبل از آن در مورد زنده یاد غلامرضا تختی داشت: «وقتی آقا تختی را برای آخرین بار دیدم دست در گردنم انداخت و گفت: صدری احساس می کنم چیزی در وجودم در حال پایان است.» صدری هم می گفت که همان لحظه در قلبم شعله ای زبانه کشید و من برای همیشه با تختی تمام شدم.
****
روز اول بهمن سال 84، جمع مربیان تیم های پایه سراغ مدیرعامل تازه وارد رفتند. مدیرعاملی که به 800 میهمان در هتل هما روز 24 دی سال 1384 شام داده و بایرن مونیخ را برای خداحافظی احمدرضا عابدزاده به تهران دعوت کرده، حق و حقوق معوقه مربیان زحمتکش تیم های پایه را جلوی آنها می گذارد: «دوستان خوب من، این حقوق عقب افتاده، این پیش پرداخت نپرداخته مدیران سابق، این هم پاداش زحمات شما». آقا مجید اتومبیل سمندی که تازه خریده بود را مقابل در باشگاه پارک کرد. باشگاهی که تازه دکتر دادکان، رئیس وقت فدراسیون فوتبال آن را پیشکش باشگاه پرسپولیس کرده بود.
****
جلسه راس ساعت 8 صبح آغاز شد. محمدحسن انصاری فرد برای مدیریت پرسپولیس، باشگاه خودش شوق زایدالوصفی داشت. او کارش را هر روز صبح از ساعت 7 صبح شروع می کرد و قاعدتا همه اطرافیان از این همه تلاش و جوانمردی مدیریتی او لب به تحسین می گشودند. جلسه آغاز شد، اطرافیان و حاضران در جلسه می گویند: «مجید سبزی حساب ویژه ای را برای تسویه حساب با انصاری فرد باز کرده و به مطالباتش احتیاج بسیاری داشت.»
*****
مجید سبزی چهره نجیب و مردانه ای داشت. در سال های میانی دهه 70، سریال ورزشی «به سوی افتخار» با محوریت شخصیت او ساخته شده بود. در آن سریال «داریوش ارجمند» بود و مجید سبزی با شخصیت «جواد» کاپیتان تیم خوب های قصه. بعد از آن سریال مجید سبزی حسابی معروف و محبوب شد، اما شخصیت نجیب و مردانه اش اجازه نمی داد که در فیلم یا آگهی تلویزیونی بازی کند و همه پیشنهادات را رد کرد. خود من شاهد ماجرای پیشنهاد 5 میلیون تومانی در سال 1378 برای بازی در یک تبلیغ دو دقیقه ای با حضور و رد پیشنهاد بوده ام.
****
صبح آن روز سرد زمستانی محمدحسن انصاری فرد جلسه را با نام و یاد خدا آغاز می کند. او با دوستانش رفتارهای مدیریتی را تمرین کرده و آموخته که نباید با کسی تعارف داشته باشد. انصاری فرد می گوید: «حساب باشگاه خالی است. متاسفانه هیچ پولی نداریم. دوستان عزیزم با کمال تاسف باید به شما بگویم که مطالبات شما از مدیران گذشته هیچ ارتباطی به من ندارد. حداکثر کاری که من می توانم انجام دهم این است که طلب های شما را در دوران مدیریت یک ماهه خودم بپردازم»!
*****
دنیا دور سر همه می چرخد، کاظم سیدعلیخانی در فکر فروش تاکسی نارنجی کهنه اش بود و فکر می کرد می تواند با مطالباتش حداقل یک سمند یا پژو 405 بخرد. سرعت سرگیجه مجید سبزی از همه بیشتر است. حاضران داخل آسانسور می شوند. پازوکی می گوید قبل از جلسه هم مجید سبزی کمی سردرد داشت. حادثه از راه رسیده تبدیل به بلایی می شود. سکته قلبی و مغزی به صورت توام صورت می گیرد. مجید را سوار بر اتومبیل خودش به بیمارستان می رسانند. ظرف چند ثانیه سطح هوشیاری مجید سبزی به کمتر از 5 می رسد. تفسیر این کاهش سطح هوشیاری مواجهه با خبر تلخی به نام «مرگ مغزی» است.
*****
مجید سبزی به کما می رود، اما هیچ کس دلش نمی آید «شهرام» پسر 20 ساله او واقعیت را بگوید. وقتی در روز 15 بهمن سال 84، سطح هوشیاری او ناگهان به سطح غیرقابل باور 7 می رسد شهرام تمام بیمارستان را شیرینی می دهد. باشگاه هنرمندان برای شفای مجید در میدان رسالت، مراسم دعا و التجا به ساحت حضرت قدس می گذارد. نزدیک عاشورای حسینی دل همه با مجید سبزی است...
محمدحسن انصاری فرد اتهام را رد کرده و می گوید: «خبر بدی به او ندادم و ابدا نسبت به پیشکسوت عزیزم در پرسپولیس تندی نکردم». حاضران مجلس اول بهمن، صحت گفتار محمدحسن را تایید می کنند. از همه رفع اتهام می شود. اما آیا واقعا اگر انصاری فرد گفته بود: «مطالبات شما را پرداخت می کنم مجید سبزی به رحمت خدا می رفت»؟
*****
انگار منتظر بود تا روز تولدش برسد، روز 18 بهمن سال 84 در چهل و هفتم سالگرد تولد مجید سبزی ان اتفاق تلخ رخ می دهد و مجید سبزی در قلعه نام آوران بهشت زهرا (س) ابدی می شود.
انصاری فرد خبر از پرداخت حقوق و دیون می دهد، حبیب کاشانی، مدیرعامل بعدی دست های نوازشگری دارد. همه می گویند شهرام و مادرش را تیمار کرده اند اما معلوم نیست چرا هنوز خانواده مجید سبزی از باشگاه طلبکار هستند؟!