ساعت 3:15 صبح 4 بهمن ماه جنایت خانوادگی در خیابان مرتضوی رخ داد و مأموران کلانتری 108 نواب وقتی وارد عمل شدند، دیدند که پدر 48 سالهای به نام «محسن» حوله را دور گلوی پسر 14 سالهاش به نام «محمدعلی» انداخته و در حال خفه کردن وی است. وقتی این پدر خشن دستگیر شد پسرش در اختیار تکنیسینهای اورژانس قرار گرفت و معاینات میدانی نشان داد کار از کار گذشته و محمدعلی از پای درآمده است.بررسیها نشان داد دختر خانواده که با صحنه قتل روبهرو شده برای نجات جان برادرش با پلیس 110 تماس گرفته است.همچنین بررسیهای تخصصی نشان داد «محسن» در سال 90 ساعت 3 نیمه شب با ضربات چاقو مهناز همسر 40 سالهاش را بر اثر توهم به قتل رسانده بود که با وجود محکومیت به قصاص توانست رضایت بگیرد و از زندان آزاد شود.
گفتوگو با پدر جنایتکار
قد بلند و چهار شانه است، حدود 50 سال سن دارد و نفس نفس زنان پشت میز مصاحبه مینشیند، ظاهر و رفتارش همخوانی ندارد گویی فقط نقش یک بازیگر را ایفا میکند. میگوید شیشهای است اما ظاهرش نشان نمیدهد حتی سفیدی دندانهایش تو را به شک میاندازد که این مرد میتواند 20 سال مواد مصرف کند؟! با خونسردی از دو قتل آن هم در فضای امن خانهاش میگوید:
تحصیلاتتون چقدره؟ لیسانس علوم ارتباطات دارم.
شغلتون مربوط به رشته تحصیلیتون بود؟ نه راننده اتوبوسم.
شرکت واحد؟ نه اتوبوس شخصی توریستی و داخل و بین شهری مسافر میزنم.
اهل دعوا و درگیری هم هستی؟ نه اصلاً.
اعتیاد داری؟ بله.
چی مصرف میکنی؟ تریاک و گاهی شیشه.
نخستین بار کی شروع به کشیدن مواد کردی؟ سال 71.
اون موقع ازدواج کرده بودی؟ نه.
از ازدواجت بگو؟ سال 75 ازدواج کردم.
خودت همسرت را انتخاب کردی؟ بله دوستش داشتم.
پس چطور تونستی او را به قتل برسانی؟ (سکوت میکند و اشک میریزد)،من آدم بدی نیستم.
از شب حادثه و اتفاقی که برای همسرت افتاد میگویی؟ ناگهانی شد و کنترلمو از دست دادم.
کی قتل را انجام دادی؟ یکم شهریور سال 90 بود.
چرا کشتیش؟ترسیده بودم؛ بهخاطر مصرف شیشه توهم زدم، همه را بیدار کردم، بعد چاقو را از آشپزخانه برداشتم و به سمت همسرم زدم، اونم دفاع نکرد و منم که تو توهم بودم کشتمش.
چه توهمی داشتی؟فکر کردم خونمون دزد اومده تو حال خودم نبودم نفهمیدم چی شد،عوارض مصرف شیشه همینه دیگه.
مگه کی مصرف کردی؟ شب بود ساعت 10 اومدم خونه همه چی خوب بود ولی یهو 3 نیمه شب ازخواب پریدم و اون اتفاق وحشتناک افتاد.
گریه میکند و میگوید «من زن خوبی داشتم مرگ حقش نبود»
با همسرت دعوا داشتی؟نه به اون صورت، دعوای معمولی که گاهی بین هر زن و شوهری پیش میاد اما حس بدی داشتم.
بهش شک داشتی؟بله ولی همش بهخاطر عوارض مصرف شیشه بود!
به خاطر همین بازم کشیدن شیشه رو ادامه دادی و این بار بعد از 4 سال پسرت رو هم بهخاطر مصرف شیشه به قتل رسوندی؟ سکوت میکند.
برای قتل همسرت چه مدت در زندان بودی و چطوری تونستی از اعدام خلاص شی؟ خانواده مهناز لطف کردن و رضایت دادن.
زنت چندساله بود؟ 40ساله.
چندتا بچه داری؟دوتا، یه دختر یه پسر.
دخترت چندسالشه؟ریحانه 18 ساله،گریه میکند و میگوید محمدعلی 15 ـ 14 ساله بود .
بعد از اینکه از زندان آزاد شدی و برگشتی پیش بچههات، ازت دلگیر نبودن بهخاطر قتل مادرشون؟ نه.
با همه خانوادهات به صورت عادی رفت و آمد داشتی؟ اره.
و اما چرا و کی پسرت رو بیرحمانه به قتل رسوندی؟ مواد کشیده بودم، توهم زدم کشیدن شیشه باعث این اتفاق شد، حس بدی داشتم.
خب؟ یه مدت بود توهم زده بودم محمدعلی میخواد ازم انتقام مرگ مامانشو بگیره، برخلاف سنش جثه ریزی نداشت تو توهم ازش میترسیدم که میخواد منو بکشه.
و به خاطر همین تو زودتر کشتیش؟ سکوت میکند.
بعد چه اتفاقی افتاد؟ اون یه مدت بود ازم سر پیچی میکرد، حرفمو گوش نمیداد حسم بد بود توهم داشتم. بهخاطرهمین یه هفته پیش شب شنبه نه یکشنبه اون حال بد اومد سراغم و همه حس بد وجودمو گرفت و.... گریه میکند.
تو پرونده اومده توی خواب به قتل رسوندیش درسته؟ بله ساعت 3:15 صبح بود همه خواب بودن یه مدتی بود با مادرم زندگی میکردیم و اون از بچهها مواظبت میکرد و منم با اتوبوس کار میکردم اون شب شیشه کشیده بودم حس اینکه محمدعلی میخواد ازم انتقام بگیره روز و شبمو گرفته بود، با اینکه حرفی نمیزد ولی حس بدی داشتم توی توهم بودم، اون شب من و محمد توی هال خوابیده بودیم بعد یهو بهش حمله کردم و....
چطوری خفهاش کردی؟ همیشه یه حوله کنارم میگذارم چون بهخاطر مصرف مواد خیلی عرق میکنم اون شب با حوله پسرمو خفه کردم از صدای نفسها، مادر و دخترم از اتاق بیرون اومدن اما کار از کار گذشته بود.
گفته شده با چنگال به مادرت حمله کردی اونم کنار رختخوابت بود؟ سکوت میکند.
میخواستی اونم به قتل برسونی؟ حالم دست خودم نبود، ترسیده بودم، رفتم آشپزخونه چنگال رو برداشتم تا تهدیدشون کنم اونا میخواستن جلوی من رو بگیرن ولی من نمیدونم چی شد تو توهم بودم.
آخرین نگاه پسرت یادته؟ گریه میکند و میگوید اون به پشت خوابیده بود نخواستم نگاهم بهش بیفته و واسه همین با حوله خفهاش کردم.
کی فهمیدی پسرت دیگه زنده نیست؟ همونجا تو صحنه که مامانم اینا میخواستن محمدعلی رو ازم بگیرن.
چندتا خواهر برادری؟ 3 تا برادر و 2تا خواهر.
توی این مدت بعد از قتل اول همسرت هیچکی نخواست بهت کمک کنه دیگه ترک کنی و ببرنت برای مداوا که حالا دوباره باعث مرگ پسر بیگناهت نشی؟ سکوت میکند و میگوید هیچکس ازم نمیترسید. من بهخاطر بدن دردم تریاک میکشم اما شیشه را گاهی مصرف میکنم که همان باعث این اتفاقات شد.
ولی ظاهرت اصلاً نشون نمیده معتاد باشی؟ سکوت میکند و سرش را پایین میاندازد.
فکر میکنی از لحاظ روانی تعادل داری؟ نه اصلاً.
پس چرا مداوا نکردی؟ من بدبختم چون خودم با دست خودم چراغای خونمو خاموش کردم.
فکر دخترتم هستی؟ گریه میکند با وجود همه اشکها و آههایش از لحن صحبتش خونسردی پیداست شاید چون میداند خودش ولیدم است، مطمئن است اعدام نمیشود اما این آخر راهش نیست. محسن بعد از تمام شدن مصاحبه انگار همه سکانسها را بخوبی نقش بازی میکرده سپس لیوان آب را سر کشید، محکم ایستاد نفس عمیقی کشید و سرش را بالا گرفت تا در مقابل دوربین شوک قرار بگیرد