سرویس مذهبی افکارنیوز- حاکمی هیزم نیازمندان و فقیران را به قیمت اندک یا به زور می خرید و به قیمت دل خواه به ثروتمندان می فروخت. روزی عارفی او را دید. پیش او رفت و گفت: «تو مثل ماری هستی که هیچ کس از نیش تو در امان نیست یا مثل جغدی که هر جا می نشینی، ویران می کنی. هر چند زورت به ما می رسد ولی با خداوند دانا که به همه ی اسرار آگاهی دارد، چه می کنی؟ ولی این را بدان که اگر آه مظلومان دامن تو را بگیرد، نابود خواهی شد، پس دست از ستمگری بردار».
حاکم که تحمل شنیدن سخن حق را نداشت، عصبانی شد و به نصیحت او توجه نکرد. از قضا شبی، کمی از آتش آشپزخانه در انبار هیزم افتاد و همه ی ثروت و دارایی اش سوخت. حاکم بیچاره به هر طرف که نگاه می کرد، دود بود و آتش.
اتفاقا عارف در حال گذر بود که دید، حاکم به یکی از دوستانش می گوید، نمی دانم این آتش از کجا در انبار هیزم افتاده است؟ او گفت: «از آه فقیران».
حذر کن ز دود درون های ریش
که ریش درون عاقبت سر کند
به هم بر مکن تا توانی دلی
که آهی جهانی بهم بر کند
منبع:
۱. گلستان سعدی.
۲. خانه خوبان، ش۳۲، ص۱۶.
شناسه خبر:
۲۱۳۷۶۰
مراقب آه مظلومان باشیم!
حذر کن ز دود درون های ریش که ریش درون عاقبت سر کند به هم بر مکن تا توانی دلی که آهی جهانی بهم بر کند
۰