حقیقتش درباره رسوایی قصد نوشتن نداشتم، نه از این جهت که ارزشش را ندارد و هیچ منتقدی قلمش را برای آن به حرکت در نمیآورد، نه از این جهت که انتقاد ناپذیر هستند و هر انتقادی را به پای حسادت میگذارند، نه(با لهجه عباس آژانس شیشهای بخوانید!)، به این دلیل قصد نوشتن نداشتم که تصور میکردم در جریان کنونی تنها منتقد " رسوایی " و دیگر فیلمهای دهنمکی هستم.
اما حالا که نقد آقای محمد صادق کوشکی را به عنوان عضو ارشد انصار حزب الله خواندم امیدوار شدم به اینکه هنوز آرمانهای این افراد تغییر پیدا نکرده و هر کسی که در جهت خلاف این آرمانها حرکت کند ساکت نمینشینند، حالا این فرد میتواند خودش یکی از افرادی باشد که سابقه…دارد و الآن در سینما… کار میکند.
صحبت با چند نفر از اصحاب رسانه و منتقدان هم مزیدی شد بر قطعیت نوشتن، نوشتن درباره: رسوایی.
گفته شده که این فیلم آدم را به یاد کارهای ابتدایی مخملباف میاندازد اما باید بگویم در این سطح هم نیست. معناگرایی " توبه نصوح " کجا و معناگرایی! این کار کجا؟
فیلمفارسی اصطلاحی است که در ادبیات سینمایی کشورمان جایگاه ویژهای دارد که به فیلمهای چاقوضامنداری، ناموس پرستی، دفاع از زن و دیگر موضوعاتی که میتوان تمام آنان را در کارهای مسعود کیمیایی دید، اطلاق میشود و این دقیقا همان اتفاقی است که برای ساخته اخیر دهنمکی هم افتاده است.
این بدین معنی نیست که آثار قبلی او فیلمفارسی نبوده چرا که عوام پسندی و فروش میلیاردی سه گانه " اخراجیها " موید این ادعاست اما در هر صورت ساخته اخیر سردبیر مجلات هفتگی دوران اصلاحات که به شدت سینمای آن دوران را به باد نقد خود میگرفت و به حق از فیلمهای دختر و پسری آن زمان انتقاد میکرد چیزی فراتر از " مهدی پاشنه طلا " نیست.
" مهدی پاشنه طلا " فیلمی قبل انقلابی است با بازی ناصر ملک مطیعی که امثال آن را به وفور در سینمای فیلمفارسی قبل انقلاب داشتهایم اما این فیلم مصداقی نزدیکتر به " رسوایی " است. ناصر ملک مطیعی دختر فاحشهای را به خانه خود میآورد و آدمش میکند، همین!
در " رسوایی "، اکبر عبدی که چهرهای کمیک به همراه سابقهای کمدی دارد نقش آخوندی را بازی میکند که طی دقایقی میبایست دختر فاحشهای، فاسد و یا هر چیز دیگری که نمیدانم چه اسمی باید روی آن گذاشت را به راه بیاورد. این آخوند دارای کرامت است! آینده را میبیند و دیگر.
این آخوند اما انگار در این جامعه زندگی نمیکند، لابد امروزی نیست که معنای لغت نسل دو دهه قبل را نمیفهمد و با شنیدن " پیچاندن " میگوید: چیچی پیچ؟ و یکسری لغات دیگر که بسیار مضحک از کار درآمده است.
(داخل پرانتز بگویم که بعد از دیدن فیلم با چند روحانی داخل سالن سینما حرف زدم و نظرشان را پرسیدم که یکی از آنان به شدت درباره اینگونه صاف و صادق بودن آخوند فیلم انتقاد داشت و میگفت: برای آنکه نشان داده شود یک روحانی درستکار اهل دغلبازی نیست و مثلا تاکنون حرف نامربوطی از دهانش بیرون نیامده لازم نیست او را کودن و پخمه نشان دهیم تا حدی که مثلا حتی نداند " پیچاندن " یعنی چه، اتفاقا روحانیت الآن باید با ادبیات جامعه آشنا باشد تا بتواند مشکلات را بفهمد و با آنها ارتباط برقرار کند، اصلا این تعریفی که در فیلم از روحانیت شده اشتباه است.)
من هم با نظر این روحانی داخل سالن موافقم که تعریفی اشتباه و البته عوام پسند از روحانیت در " رسوایی " شد. اگر آخوند فیلم دارای کرامت نبود چگونه میشد مشکل دختر را حل کرد؟ همه روحانیت باید دارای کرامت باشند تا قابل احترام؟
درباره تکنیک حرف نزنیم بهتر است که باید گفت عوامل هالیوود باید درس یاد بگیرند! اما چرا واقعا با این فیلم و تمام امکاناتی که در اختیار دوستان قرار میگیرد باز هم اینگونه در نشست رسانهای، خودشان را در جایگاه منتقد قرار میدهند و از موانع پیش رو برای کار کردن حرف میزنند و میگویند: همین مانده بود که از اداره آب اجازه بگیریم(نقل به مضمون). بهترین زمان اکران، خود را در جایگاه نظام قرار دادن و دهان انتقادات را بستن، فوکوس دوربین روی چهره دخترانی با هفت قلم آرایش و لبهای بوتاکس کرده که بچه مذهبیها آنان را به خوشنامی نمیشناسند چرا که هم سوابق بازیگری و هم
عکسهای آتلیهای آنان حکایت زشتی را بیان میکند سهم چه کسی در سینمای ایران است؟
مطلب خیلی پراکنده شد اما… لوگوی فیلم کفش زنانه پاشنه بلند است که نماد… بوده و آغاز فیلم اینگونه است که الناز شاکردوست مجبور است برای خرج خانه و بدبختیهایش(فقر و فحشا مثلا) تن فروشی کند که البته بالاخره معلوم نمیشود او اینکاره است یا نه چون یک جایی حاضر نمیشود در قبال صیغه شدن فردی متظاهر(قطعا بازیگر شریفینیاست) خانوادهاش را نجات دهد از طرفی به راحتی در سکانسی آماده میشود که با آخوند مشهور محل… در قبال یک شب پناه دادن. البته آخوند خوب محل که در حال چایی ریختن است به مانند عالم مشهور شیعه دستش(ماجرای سوزاندن انگشتان توسط شمع برای پرهیز از گناه) را زیر
شیر سماور میگیرد و به حیاط میرود و به راز و نیاز میپردازد.
اسماعیل خلج هم نقش لحاف دوز بازارچه را دارد که با گریمش به راحتی میتوان فهمید قصد و غرض تیپسازی از رجبعلی خیاط است، او عکسی از میرزا اسماعیل دولابی را روی دیوار مغازه خود دارد.
گفته میشود کل ماجرا هم الهام گرفته از مرحوم قوام است، خلاصه ملغمهایست از خوبیها که به زشتی نشان داده شدهاند.
اما نکته جالبتر اینجاست که تمام مردان موجود در فیلم از اهالی محل گرفته تا بازار و غیره که مشتی از خروار ایران هستند اجمعین، جماعتی هیز و چشم ناپاک نشان داده شدهاند که با حضور دختری با هفت قلم آرایش، لباسهای زننده(واقعا در فیلم اینگونه است و حتی این قدر هنرمندی در فیلم وجود ندارد که فهم فاحشه بودن دختر به مخاطب واگذار شود بلکه کاملا آرایش و لباسهای زننده الناز شاکردوست با فوکوسی عالی روی بدن و صورتش دیده میشود به علاوه اینکه دائم در حرف و کلام هم به زیبایی او اذعان میشود، هم از سوی خودش و هم از سوی دیگران) حواسشان پرت میشود، یکی دستش را میبرد، یکی چایی
رویش میریزد و ….
حالا این جماعت افرادی نیستند جز نمازخوانهای مسجد و پامنبریهای آخوند اهل کرامت که اینگونه هیز و چشمناپاک هستند! واویلا!
بگذریم، تنها به این ماجرا بسنده کنم که شنیدم آقای سلحشور برای ساخت اصل ماجرای داستان یوسف و زلیخا(ماجرای تمنا) با بزرگی مشورت میکند و کسب تکلیف(بنده از منتقدان سر سخت یوسف پیامبر هستم)، آن بزرگ میگوید که اگر باعثمفسده نمیشود بسازید و گرنه جایز نیست و چقدر خوب از آب درآمد این قسمت از سریال یوسف پیامبر با وجود تمام ایراداتی که در سریال وجود داشت. حالا این شده حکایت فیلمها و سریالهای امروز ما.
کلاه پهلوی را میخواهند بسازند میگویند که مجبوریم یک زن فرانسوی را اینگونه نشان دهیم با هفت قلم آرایش و لباسهای مانکنیسم! رسوایی را میسازند میگویند نمیتوانیم که سر زن فاحشه چادر بکشیم که! اما نمیدانم چرا دوستان متوجه نیستند که کار هنر و هنرمند همین است، اینکه مخاطب را متوجه مقصودت کنی بدون کوچکترین برداشت ناصواب دیگری.
منباب تذکر: راستی آخوندی که دارای کرامت است و درس و بحث، نمیداند که خوردن تخممرغ در شب مکروه است؟!
شناسه خبر:
۱۹۱۷۰۵
نقدی خودمانی بر " رسوایی "
از مهدی پاشنه طلا تا آخوند اهل کرامت! / ملغمهای از خوبیها که به زشتی نشان داده شده است
" مهدی پاشنه طلا " فیلمی قبل انقلابی است با بازی ناصر ملک مطیعی که امثال آن را به وفور در سینمای فیلمفارسی قبل انقلاب داشتهایم اما این فیلم مصداقی نزدیکتر به " رسوایی " است. ناصر ملک مطیعی دختر فاحشهای را به خانه خود میآورد و آدمش میکند، همین!
افکار گروه فرهنگ و هنر / میثم تولایی:
۰