حنظله، نوجوان ۱۷ سالهای که خواهر ۲۳ سالهاش را در منطقه پیچ ساغروان مشهد به قتل رساند، در اولین جلسه بازپرسی با سوالات قاضی دکتر صادق صفری (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) به صراحت ارتکاب قتل را پذیرفت و به سوالات درباره سرگذشت خود و چگونگی این ماجرای تلخ پاسخ داد.
چندسال داری؟
تازه وارد ۱۷ سالگی شدم.
باسوادی؟
تا کلاس پنجم ابتدایی در محل روستای زندگیم درس خواندم.
چرا ادامه تحصیل ندادی؟
دوست نداشتم.
به دنبال شغلی هم رفتی؟
بله! سنگکارم و در مشهد کار می کنم.
چند خواهر و برادر داری؟
با خواهرم که به قتل رساندم ۹ خواهر و برادر بودیم. البته من و خواهرم (مقتول) از یک مادر بودیم و بقیه ناتنی هستند.
یعنی پدرت ۲ زن دارد؟
بله، او زن داشت و با مادر من هم ۲۵ سال قبل ازدواج کرد.
چه شد که دست به چنین جنایتی زدی؟
خواهرم از شوهرش طلاق گرفته بود و رفتارهای نامناسبی داشت. به همین خاطر هم مدام همسن و سالها و دوستانم به من نیش و کنایه میزدند و تحقیرم میکردند. از نگاههای مردم زجر میکشیدم. یکی میگفت از خواهرت چه خبر؟ دیگری میگفت خواهرت کجاست؟ آنها با این متلکگوییها چنان اعصابم را به هم میریختند که بالاخره طاقتم طاق شد و تصمیم به قتل خواهرم گرفتم.
مگر خودت رفتار ناشایستی از خواهرت دیده بودی؟
نه، من چیزی ندیدم. فقط به خاطر اینکه چند سال قبل با پسری فرار کرد و به شمال کشور رفت، این حرفها را پشت سرش میزدند.
خواهرت دوباره ازدواج کرده بود؟
بله، بعد از آن که به مشهد بازگشت. خودش را به بهزیستی معرفی کرد که آنجا هم با یکی ازدواج کرده بود.
پس اگر خواهرت شوهر و پدر داشت، تو چرا جوگیر شدی؟
(متهم سکوت کرد و پاسخی نداد.)
مگر انسان به خاطر حرف مردم و متلکهای آنها آدم میکشد؟
دیگر خسته شده بودم .خواهرم ۳ بار فرار کرد و همه پشت سرمان حرف میزدند. نمیدانم چرا باید از تحقیر کردن دیگران لذت ببریم.
چرا با کسی مشورت نکردی؟
هیچکس به من کمک نمیکرد. همه سرگرم زندگی خودشان بودند.
ناراحتی اعصاب داری؟
نه!
مشروبات الکلی یا مواد مخدر مصرف نمی کنی؟
نه، هیچ وقت مصرف نکردم.
پشیمانی؟
حالا دیگر پشیمان باشم یا نه، چه سودی دارد!
در دوران کودکی رفتارهای ناشایستی از خانوادهات دیده بودی؟
بله، همین خواهرم زمانی که تازه ازدواج کرده بود، رفتارهایی از خودش نشان میداد که من خجالت میکشیدم و این لحظهها در ذهنم ماندگار شده است.
ماجرای قتل چگونه آغاز شد؟ از قبل تصمیم گرفتی؟
بله. وقتی خواهرم درون اصطبل رفت تا به گوسفندان صاحب ویلا علوفه بدهد، من هم پشت سرش رفتم و با دست گلویش را فشار دادم. بعد هم با سیم شارژری که به همراه داشتم، او را خفه کردم و سپس با پدرم تماس گرفتم و موضوع را گفتم.
پدرت سرایدار ویلا بود؟
بله، ما به صورت خانوادگی در آن ویلا زندگی می کردیم و پدرم نیز به عنوان سرایدار آنجا کار میکرد.
برای همسن و سالهای خودت حرفی نداری؟
میخواهم بگویم رفتار خودشان را تغییر بدهند. این نیش زبانها و تحقیر کردن دیگران نهتنها لذتبخش نیست، بلکه زجرآور است. اگر آنها مرا به خاطر رفتارهای خواهرم مسخره نمیکردند، هیچ وقت دست به چنین عملی نمیزدم.
به خواهرت تذکر ندادی؟
چرا، چند بار گفتم، ولی او چون از من بزرگتر بود توجهی نمیکرد و میگفت به تو ربطی ندارد، من هر کاری دوست داشته باشم انجام میدهم، چه کسی می خواهد جلوی مرا بگیرد!
حرف پایانی!
معلمها باید در مدارس به نوجوانان بیاموزند که نیش زبان و تحقیر دیگران بسیار زشت است.