یک انتخاب بد

29 دی 1377 وقتی روزنامه خرداد وابسته به جریان موسوم به اصلاح‌طلبی طی مطلبی به دفاع از روند سازش با اسرائیل پرداخت و دوم خرداد 1376(انتخاباتی که منجر به روی کار آمدن محمد خاتمی شد) را «نقطه پایانی» بر سیاست مقاومت در برابر اشغالگری رژیم صهیونیستی دانست؛ خیلی‌ها فکر می‌کردند عبدالله نوری به عنوان صاحب امتیاز و مدیرمسئول این روزنامه با توجه به سابقه‌اش در سال‌های آغازین انقلاب، نسبت به اصلاح این موضع‌گیری اقدام خواهد کرد تا دامن جریان سیاسی متبوع خود را از ننگ حمایت از اسرائیل پاک کند اما این اتفاق نه از جانب او و نه از جانب بسیاری دیگر از سردمداران این جریان، هرگز نیفتاد. آقای نوری که تا چند ماه قبل وزارت کشور را در دولت اصلاحات برعهده داشت نه تنها این موضع را پس نگرفت و اصلاح نکرد بلکه به حمایت تمام قد از آن پرداخت و گفت: «سخنان امام خمینی(ره) درباره اسرائیل را نیز باید در ظرف زمانی خاص خود مثل آفریقای جنوبی مورد بررسی و امعان نظر قرار داد [...] وقتی جامعه بین‌المللی خواهان تحقق صلح در منطقه خاورمیانه است و کشورهای اسلامی همسایگان اسرائیل و ملت فلسطین و بسیاری از مبارزان آن[!] ناچار به پذیرش صلح تحمیلی شده‌اند [...] مخالفت ما چه نفعی عاید ملت ایران می‌کند؟» این شاید اولین دوصدایی در جمهوری اسلامی برای مواجهه با مسئله فلسطین بود. ناظران خارجی که تا آن زمان ملت و مسئولان ایران را یکصدا در حمایت از آرمان فلسطین و علیه رژیم اشغالگر قدس مشاهده می‌کردند حالا صدای دیگری می‌شنیدند. مدعیان اصلاحات در جبهه خودی شکاف انداختند و برای دشمن کوچه باز کردند.

4 می‌2003 (14 اردیبهشت 1382) اداره خاور نزدیک وزارت خارجه آمریکا یک سند دو صفحه‌ای دریافت کرد که بالای صفحه دوم آن عبارت «نقشه راه» نوشته شده بود. این سند از سوی «تیم گولدیمان» سفیر وقت سوئیس در تهران به دست آنها رسید و «گولدیمان» آن را پیشنهادی از سوی ایران برای یک گفت‌وگوی گسترده با آمریکا توصیف کرد. آن‌طور که سند «نقشه راه» نشان می‌داد، دولت وقت ایران یعنی دولت اصلاحات همه چیز را روی میز مذاکره گذاشته بود؛ از جمله به رسمیت شناختن اسرائیل، قطع کمک به گروه‌های مبارز فلسطینی مانند حماس و جهاد اسلامی، خلع سلاح حزب‌الله لبنان و تبدیل آن به یک گروه سیاسی و... «گولدیمان» در نامه‌ای که ضمیمه سند «نقشه راه» کرده بود تأکید می‌کرد که این طرح با همکاری سفیر ایران در فرانسه تهیه شده و مورد موافقت دولتمردان ایران نیز قرار گرفته است. از نظر مقامات وقت وزارت خارجه آمریکا «سندی که گولدیمان ارائه کرده بود بسیار جذاب بود.» اما همه چیز باید محرمانه باقی می‌ماند چون گولدیمان در نامه‌اش قید کرده بود طرف ایرانی به شدت خواهان محرمانه ماندن این طرح است و چنانچه این طرح فاش شود، مقامات ایرانی به آن متعهد نخواهند بود. با اتمام دولت اصلاحات اما این طرح دیگر محرمانه نماند و رسانه‌های خارجی به انتشار این نامه و ماجرای آن پرداختند. با افشای این نامه، افکار عمومی ایران انتظار داشتند چنین اقدام ننگینی از جانب دولت وقت اصلاحات تکذیب شود اما برخلاف این انتظار، برخی دولتمردان اصلاح‌طلب ضمن تأیید نامه به توجیه آن نیز پرداختند. محمدحسین عادلی معاون وزیر امور خارجه وقت ایران، طی مصاحبه‌ای با بی.بی.سی گفت: «آن نامه برای آمریکایی‌ها فرستاده شد تا نشان دهد که ما آماده گفت‌وگو و حل معضلات هستیم. این اقدام در راستای سیاست‌های محمدخاتمی بود که می‌خواست همه راه‌های مسالمت‌آمیز را بیازماید.» سفیر وقت ایران در پاریس نیز که در تهیه طرح «نقشه راه» و ارائه آن به مقامات آمریکایی نقش داشت با دفاع از این طرح در جلسه بررسی سیاست خارجی دولت هشتم(دولت دوم اصلاحات) در بنیاد باران گفت: «به پیشنهاد من دولت هشتم نامه‌ای به آمریکا نوشت و همراهی‌اش با برخی سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا مثل سازش در فلسطین و لزوم تبدیل حزب‌الله لبنان به یک حزب سیاسی و شفاف‌سازی فعالیت‌های هسته‌ای ایران را اعلام کرد.». محمدجواد ظریف نیز که آن‌روزها سفیر ایران در سازمان ملل متحد بود این طرح را قابل قبول می‌دانست و بعدها درباره‌اش گفت: «مؤلفه‌های مهمی برای ایران در آن طرح وجود داشت، یعنی مؤلفه احترام متقابل [...] آمریکایی‌ها در پاسخ به طرحی که تلاش هوشمندانه جهت رفع تمام موارد نگرانی دوجانبه بود، آن را به سادگی نادیده گرفتند.» برخلاف اظهارات آقای ظریف اما آمریکایی‌ها این طرح را به سادگی نادیده نگرفتند. وزارت خارجه آمریکا طبق ارزیابی‌هایش به درستی متوجه شده بود طرح «نقشه راه» از جانب برخی دولتمردان اصلاح‌طلب تهیه شده و مورد تأیید رهبری ایران نیست. ویلیام برنز مسئول وقت اداره خاور نزدیک وزارت خارجه آمریکا می‌نویسد: «ما آن سند و محتوای گفت‌وگوی جیم (جیم لاروکو معاون وقت ویلیام برنز) با گولدیمان را به کالین پاول (وزیر خارجه وقت آمریکا) و ریچارد آرمیتاژ(قائم‌مقام وقت وزارت خارجه آمریکا) منتقل کردیم. البته این نکته را نیز ذکر کردیم که احتمالا این سند مهر تأیید مقام عالی‌رتبه ایران یعنی رهبری را به همراه ندارد.» خیانت مدعیان اصلاحات به آرمان فلسطین این بار نه در حد یک موضع‌گیری رسانه‌ای که اقدامی عملی بود!

با این حساب وقتی 28 شهریور 1388 درست در روز «قدس»، مدعیان اصلاحات و هواداران محدودشان شعار «نه غزه، نه لبنان» سر دادند، اصلا تعجب‌آور نبود. آن روزها سردمداران جریان اصلاح‌طلبی بانی فتنه‌ای بودند که از اولین روزهایش مورد حمایت مقامات رژیم صهیونیستی قرار گرفت. 20 ژوئن 2009 (30 خرداد 1388) تنها یک هفته از آغاز آشوب‌ها در ایران به بهانه دروغ تقلب در انتخابات می‌گذشت که «بنیامین نتانیاهو»، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در گفت‌وگو با شبکه ان.بی.سی از «شجاعت تظاهرکنندگان[!] ایرانی در خیابان» تمجید کرد و «کسانی را که سرکشی‌های‌شان در خیابان و جاهای دیگر، جمهوری اسلامی را به لبه پرتگاه کشانده، ستود.» همان روز «موشه یعلون» وزیر امور راهبردی رژیم صهیونیستی و رئیس سابق اطلاعات ارتش اشغالگر قدس در گفت‌وگو با روزنامه یدیعوت‌آحارانوت مدعی شد «[میرحسین] موسوی و همسرش روح جدیدی به آزادی بخشیده‌اند.» او با خوشحالی از آشوب‌های ایران که مدعیان اصلاحات پایه‌گذارش بودند، گفت: «اتفاقی که در آنجا در حال روی دادن است نشانه‌های دلگرم کننده‌ای برای غرب دارد.» 2 نوامبر 2009 (11 آبان 1388) این بار «شیمون پرز»، رئیس‌رژیم صهیونیستی شجاعت آشوبگران خیابانی در تهران را تحسین و از این آشوب حمایت کرد. حدود یک سال بعد وقتی در 25 بهمن 1389 آشوب‌طلبان مدعی اصلاحات، سعی داشتند فتنه انتخاباتی از نفس افتاده‌شان را با پیوند زدن به تحولات منطقه زنده کنند و یک آشوب دیگر در خیابان راه بیندازند؛ تارنمای وزارت خارجه اسرائیل بدون هیچ پرده‌پوشی نوشت: «راهپیمایی 25 بهمن ریشه اسرائیلی دارد.» هدف، ناامن‌‌سازی و جنگ داخلی در ایران بود؛ کاری که آن‌روزها معارضان سوری و سپس نیروهای داعش به نیابت از آمریکا و اسرائیل با هدف تضعیف جبهه مقاومت در سوریه انجام می‌دادند. آن طرف در اراضی اشغالی نتانیاهو بر بالین مجروحان داعش حاضر می‌شد تا دلگرم‌شان کند و این طرف در ایران بانیان اصلاح‌طلب فتنه به رزمندگانی که برای نابودی داعش می‌جنگیدند؛ زخم می‌زدند تا دلسرد‌شان کنند و آنها را «مدافعان اسد»، «سردار بی‌افتخار»، «کشته شده در غربت» ‌خواندند.

یک انتخاب بد

با این حساب باز هم نباید تعجب کنیم وقتی معاون فرهنگی وزیر ارشاد دولت اصلاحات سردبیر ارگان خبری موساد یعنی شبکه تروریستی ایران‌اینترنشنال شود. شبکه‌ای که 19 آگوست 2022 (28 مرداد 1401) «باراک راوید» خبرنگار صهیونیست تارنمای عبری «واللا» و تارنمای آمریکایی «آکسیوس» درباره‌اش گفت: «موساد به طور مرتب از این رسانه (ایران‌اینترنشنال) برای جنگ اطلاعاتی خود استفاده می‌کند.» یکی از این جنگ‌ها شورش پاییز 1401 با ادعای دروغین «زن‌،زندگی،آزادی» بود. شورشی که شبکه تروریستی اینترنشنال یکی از آتش‌بیاران اصلی آن بود اما فقط آنها در این شورش دخیل نبودند. جریان اصلاح‌طلبی و سردمدارانش نیز یکی از حامیان اصلی این شورش در ایران بودند که برای روشن نگه داشتن این آتش پیام دادند و بیانیه امضا کردند. آنها گاهی منبع اخبار کذب اینترنشنال و گاهی بازنشر‌کننده آن بودند. یک سال پس از نقش‌آفرینی ویژه در این شورش، عوامل شبکه تروریستی اینترنشنال با وزیر اطلاعات رژیم صهیونیستی ملاقات کردند و بخشی از دفتر کار این شبکه نیز به اراضی اشغالی منتقل شد.

یک نگاه اجمالی به حوادث دهه‌های اخیر ایران کافی است تا ببینیم جریان اصلاحات غالبا با رژیم صهیونیستی به یک نقطه مشترک رسیده است. ما دسترسی به اسناد پنهان نداریم و البته احتیاجی به آن هم نیست، چون تشخیص درهم‌تنیدگی و پیوستگی عملکرد این جریان بدسابقه داخلی با اسرائیل نیازی به اسناد پنهان ندارد. انتشار چند بیانیه و اظهار نظر از جانب این جریان و داعیه‌دارانش مبنی بر محکومیت جنایات اسرائیل و حمایت از مردم غزه؛ اگرچه قابل توجه است اما هرگز نباید باعث ذوق‌زدگی و فراموشی عملکرد خیانت‌بارشان به آرمان فلسطین شود. اتفاقا به استناد همین سابقه ننگین چنین واکنش‌هایی باید با دیده تردید ارزیابی شود. پس از اولین سخنان رهبر انقلاب درباره عملیات طوفان‌الاقصی در 18 مهر 1402؛ این جریان با تحریف کلام رهبری، آن را به «لزوم کنار نگه داشتن ایران از ماجرای فلسطین» تفسیر کردند. در اولین روزهای عملیات مجاهدان فلسطینی، رسانه‌های منتسب به این جریان با انتشار تصاویر اسرای اسرائیلی حس همدردی با رژیم صهیونیستی را برانگیختند و مدتی بعد با انتشار تصاویر ویرانی‌های غزه و زنان و کودکان مجروح و شهید شده ضمن ادعای دلسوزی برای آنها، تنها راهکار مسئله فلسطین را راهبرد دو دولتی معرفی کردند. آنها این روزها دیگر شعار «نه غزه، نه لبنان» نمی‌دهند چون با توجه به فضای ضد صهیونیستی در ایران و جهان نمی‌توانند چنین شعاری بدهند! در عوض به نظر می‌رسد این شعار را با کمی دستکاری به شکل تازه‌ای مطرح می‌کنند: «هم غزه، هم اسرائیل» سال 1379 در سومین سال دولت اصلاحات، دیک چنی معاون جرج بوش، رئیس‌جمهور وقت آمریکا در پوشش عوامل یک شرکت نفتی طی سفری مخفیانه به ایران آمد و با برخی جریان‌های سیاسی داخلی که آن روزها در دسته‌بندی معاند گنجانده نمی‌شدند، دیدار کرد. او پس از بازگشت، نتیجه مذاکراتی که در تهران داشت را این‌طور بیان کرد: «در ایران کسانی هستند که منتظر یک اشاره ما هستند تا علیه نظام شلیک کنند.» حالا شاید بشود این‌طور نتیجه گرفت؛ پاک کردن سابقه خیانت‌بار یک جریان سیاسی داخلی به آرمان فلسطین با خون شهدای امروز غزه بدترین انتخابی است که مسئولان سیاسی و رسانه‌ای کشور می‌توانند انجام دهند.

سید محمدعماد اعرابی