حسین سهیلی زاده، کارگردان با «فاصلهها» یک قدم از دلنوازان جلوتر رفت و فاصله آن تا یک سریال استاندارد به قدمت یک تاریخ هزار ساله است! به بهانه بازپخش چندین باره این سریال از شبکه آی فیلم به نقد و بررسی این سریال که هم طرفداران بسیاری داشت و هم مخالفانی سرسخت، پرداختیم.
در خلاصه قصه «فاصلهها» اینطور روایت شده که محسن کریمی ( دانیال حکیمی ) که فردی مذهبی است، متوجه اختلافات و فاصله میان نگاه خود با پسرش سعید ( شاهرخ استخری ) میشود. مدتی بعد، سعید در تصادفی به همراه دختری ناشناس و دوستش ساسان ( نیما شاهرخشاهی ) حضور دارد. این موضوع اختلافات میان پدر و پسر را بیشتر میکند. در ضمن پدر سعید با لیلا مشیر ( فاطمه گودرزی ) که سابقاً با نامزد بود برخورد میکند و تلاش مینماید تا مشکلات زندگی وی را حل کند.در آخر بیتا کشته میشود.
سعید (شاهرخ استخری)، جوان خوشتیپ ۱۸۰سانتی!
شاهرخ استخری با نقش آفرینی در این سریال به شهرت عجیبی رسید و در واقع می توان گفت مسیر زندگی هنری وی از «فاصلهها» عبور کرد و هموار شد. یک جوان خوشتیپ با حدوداً ۱۸۰سانتی متر قد و چشم و ابرویی رو هم که خودتون ملاحظه کردید! شما هر دامی که فکرشو بکنید سر راه این جوان قرار دارد.
ساسان (نیما شاهرخ شاهی)، پسر همیشه جذاب!
نیما شاهرخ شاهی، از آن دسته هنرمندانی است که بعد از فیلم پارکوی، با انتخابهایش تبدیل به بازیگر درجه ۲ حتی درجه ۳ شد. اما همچنان اعتمادبهنفسش را حفظ کرده! یکی از عوامل دردساز که هر مدل شما به ذهنتون برسه ایشون پایست! به ۲چیز خیلی علاقه داره: ۱پدر خوندش فرهاد ۲ مدل موهاش. دورادور داره زیراب بنیادهای خانواده رو میزنه و کم کم داره فساد و فقر رو در جامعه گسترش میده. دشمن درجه ۱حاج محسن و رفیق فابریک سعید.
بیتا (بهاره افشاری)، مغرور و سرسخت!
بهاره افشاری با دعوت کیانوش عیاری در سریال روزگار غریب نخستین تجربه خود را در بازیگری کسب کرد، سپس حضورش در مجموعه او یک فرشته بود چهره اش رابه شهرت رسانداو در مجموعه فاصله هاهم خوش درخشید. او در این سریال خود شیطان در قالب یک آدم است! غیر از سعید به چند نفر قول ازدواج داده که ظاهراً سعید طعمه بهتری است!
نقدی بر «فاصلهها» به مناسبت بازپخش مجدد!
* در کنار این سه ضلع مهم سریال، زندگی چندین شخصیت دیگر را به طور همسان پیش برده است. فرهاد (حسن جوهرچی) با همسرش مریم (مریم کاویانی) و پسرش (پندار اکبری) ، ساسان (نیما شاهرخشاهی ) و نامزدش، لیلا (فاطمه گودرزی) و دخترش، مهران (شهرام عبدلی) و درگیری با همسر و مادر همسر و ... یک داستان به عنوان محور در سریال دنبال شد و چندین داستانک هم در کنار داستان اصلی شکل گرفت و گستردگی شخصیتهای سریال باعث عدم پرداخت درست به آدمهای اصلی کار شد.
* یکی از مشکلات فیلمنامه که به نظر نگارنده این سطور، در میان هیاهوی شخصیتهای مختلف داستان گم شد، دلایل منطقی یک رزمنده برای کلاهبرداری از بانک و مردم است! یک رزمنده که دیروز برای دفاع از همین مردم در جبهههای نبرد مبارزه میکرد، چگونه میتواند کلاهبرداری کند؟ باید دلیل محکمی داشته باشد، متأسفانه در فیلمنامه این مهم نادیده گرفته شد.
* اما سعید در سیر تحول خود، تنها در اندیشه نجات خود بود. او بیتا را در تاریکیها رها کرد و خود را به نور رساند. به یاد بیاورید سکانس پایانی بازی سعید را؛ او در جشن عروسی دخترعمویش، چند قدم برمیدارد و در یک نمای بسته به روشنایی یک لامپ خیره میشود.در آن سوی قصه، بیتا در تاریکی از یک ماشین مدل بالا به پایین پرت میشود!
* آقا محسن کریمی (مرد مومن قصه فاصلهها) تقریباً در همه جای قصه در پی تخریب شخصیت بیتا بود و به نوعی عامل رهنمون ساختن او به تاریکیها! او میتوانست به کمک سعید حداقل بیتا را نجات دهد حتی اگر او را به عنوان عروس نپذیرد. اما چنین اتفاقی نیفتاد و تنها آدمهای خوب قصه به وصال هم رسیدند(محمد و ریحانه). یکی دیگر از نکات تاریک در فیلمنامه فاصلهها، ارتباط آقامحسن و لیلا خانم است. طبق روال قصه، آن دو در گذشته با هم نامزد بودند و قرار به ازدواجشان بود. آنان عاشقانه همدیگر را دوست داشتند، ناگهان محسن به جبهه میرود و لیلا خانم هم میرود ازدواج میکند!
* چه عشقی بینشان بود که به این زودی از هم گسسته شد؟ در زمان هشت سال دفاع مقدس، شیرزنان ایرانی، سالها پای شوهرانشان ماندند حتی وقتی آنان به اسارت درآمدند. لیلا به عنوان یک کاراکتر مثبت قصه، چگونه در گذشته چنین خطایی کرده؟ با اینکه سعید در روال قصه دنبال این جدایی بود، اما فیلمنامه او و مخاطب را در کشف این راز ناکام گذاشت. ای کاش به دلایل این جدایی پررنگتر پرداخته میشد.
* تعدد شخصیتها، این اجازه را به فیلمنامهنویس نداد تا بیشتر از این به زندگی محسن و خانوادهاش بپردازد. طبق معمول اکثر سریالهای تلویزیون، فاصلهها هم سریال بزرگترها است. اینکه بزرگترها همیشه درست میگویند و بچهها همیشه اشتباه میکنند.
* به یاد بیاورید قسمت اول سریال و تصادف ساسان و نامزدش با ماشین آقامحسن در حالی که سعید پشت فرمان نبود و دختر دیگری ماشین را هدایت میکرد. ای کاش نویسنده فیلمنامه کفه ترازوی عدالت را به طور یکسان میدید و تمام اتفاقات بد داستان فاصلهها را به دوش فرزندان نمیانداخت.
* کاش نقش بزرگترها را در این اشتباهات، پررنگتر نشان میداد. کاش این فاصلهها تنها فاصله فرزندان از خانواده نبود و فاصله بزرگترها از فرزندان هم بود. البته شاید نویسنده تلاش کرد این فاصله را هم نشان دهد، اما بیشتر فاصله فرزندان به مخاطب منتقل شد.
* بدون شک مسعود بهبهانینیا، با تجربیات خوبی که در نگارش فیلمنامههای اجتماعی دارد، در گام بعدی میتواند، یک سریال بزرگتر و به مراتب بهتر از فاصلهها را خلق کند. فیلمنامه فاصلهها، سرآغازی است برای دیگر فیلمنامههای تلویزیون تا به معضلات ریشهدارتر جامعه، نگاهی تازه شود.
* ناهنجاریهایی که تا به امروز علیرغم حضور پررنگ در جامعه، فرصت طرح در تلویزیون را نیافتهاند. در اغلب فیلمها و سریالها، همیشه بزرگترها راست میگویند و جوانان اشتباه میکنند. آنان یا سزای اشتباهات خود را میبینند یا اگر حرف گوش کن باشند، سعادتمند میشوند! شاید چون همیشه بزرگترها فیلم و سریال میسازند و مدیر، وزیر و رئیس هستند، پس حق با آنان است!