مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام:أعظمُ الخطایا اِقتِطاعُ مالِ امرِیءٍ مُسلِمٍ بِغَیر حَقٍّ.عظیمترین گناهان، خوردنِ به ناحق و تجاوز به مال یک مسلمان است.(۱)
« حق الناس » یکى از عالیترین مفاهیم حقوقى در اسلام است. هر چیز که حقى از مردم در آن باشد، در حیطهی حق الناس قرار مىگیرد.(۲) تأکید اسلام بر رعایت حق الناس آنچنان است که اگر گناهکاری از گناهان پیشین خود به درگاه الهى توبه کند، تا زمانى که حقوق ضایع کردهی مردم را ادا نکند، توبهاش پذیرفته نمیشود؛ یعنى خداوند حق خود را در کوتاهیها و تقصیرها در شرایطى که نشانههاى ندامت واقعى در فرد آشکار شود، میبخشد، اما حق مردم را نخواهد بخشید، مگر اینکه در حد امکان در صدد جبران و جلب رضایت آنان باشد.سخن مطرح شده در پرسش، برگرفته از روایات فراوانی دربارهی حق الناس است که دایرهی گستردهای دارد. در اینجا به ذکر دو نمونه بسنده میشود.۱. امام باقر(ع) میفرماید: «ظلم سه گونه است: ظلمی که خدا از آن نمیگذرد، ظلمی که خداى از آن درگذرد و ظلمی که از آن بازخواست نماید؛ و امّا ظلمی که خداى از آن نگذرد شرک به خدا است و ظلمی که خداى از آن درگذرد ستمورزى شخص بر خود است در آنچه میان خود و خدا است و ظلمی که خداوند از آن بازخواست کند، ستم در حقوق میان بندگان است».(٣)۲. «اوّلین قطره خون شهید که روى زمین میچکد کفّارهی گناهان او است، مگر بدهى که به مردم دارد، و آنرا جز أداء به صاحبش کفّارهاى نیست».(۴)گفتنی است؛ لوازم حسرت و ندامت بر گناه سعی در تدارک آن است؛ یعنی اگر حق الله بود؛ مانند ترک نماز و روزه، و حج، قضای آن را به جای آورد و اگر حق الناس و از حقوق مالی است، به صاحبش و اگر مرده به ورثهاش بپردازد و اگر حق عرضی (آبروئی) است حلالیت بطلبد و اگر حق قصاص یا دیه بود خود را تسلیم او کند تا قصاص کند یا دیه بگیرد یا ببخشد. پس ان شاءالله همهی گناهان، چه حق الله و چه حق الناس بخشیده میشود به شرطی که توبهی واقعی انجام شود و هر گناه متناسب با خودش تدارک و جبران شود.(۵)
در کتاب دارالسلام عراقی از سید جلیل القدر سید هاشم نجفی (یا بحرانی) که معروف به سید خارکن (حطاب) بود، (زیرا که امر معاش آن سید جلیل، غالبا به خارکنی و هیزم فروشی می گذشت) نقل می کند: (و بعضی آن جناب را سید تبری نیز می گفته اند) چون روزی در کشتی بوده است ناگاه باد مخالف می وزد. سید تبر هیزم کنی خود را به جانب هوای مخالف نموده و امر به آرامش می کند، هوای مخالف به اذن خدای متعال، موافق شد.این سید همان کسی است که نادرشاه به او گفت شما خیلی همت کرده اید،که از دنیا گذشته اید. سید فرمود: بلکه نادر همت کرده است زیرا از آخرت و دار باقی گذشته است.هنگامی که سید در نجف اشرف بود. کیسه پول یک زائر غریب را مرد جیب بری دزدید، زائر پریشان و حیران شکایت خود را به امیرالمؤمنین علی علیه السلام نمود.شب در خواب دید امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود فردا برو فلان جا هر کس را دیدی پولت را از او بگیر. به آن محل که مراجعه کرد سید هاشم نجفی را دید اما فکر کرد سید محترم تر از آن است که من ادعای پول خود را بنمایم. چیزی نگفت: باز شکایت خود را به مولی علیه السلام تکرار نمود. همان خواب را دید پس از مراجعه مصادف با سید نجفی شد . و چیزی نگفت تا سه مرتبه بالاخره فکر می کند، جریان خود را نقل کند و از ایشان چاره جویی نماید.داستان خود را خدمت ایشان نقل کرد و خواب مکرری که دیده بود اظهار نمود. سید می فرماید جدم امیر المؤمنین علی علیه السلام راست فرموده است فردا به مسجد بیا، تا پول تو را بدهم. دستور می دهد منادی در نجف اعلان کند فردا سید هاشم به منبر می رود حاضر شوند روز بعد پس از انجام نماز ظهر و عصر، مردم نجف از عالی و دانی و عالم و عامی جمع شده بودند، زیرا می دانستند اتفاق غیر منتظره ای است که سید مردم را دعوت به اجتماع نموده است.سید هاشم بر منبر رفت و گفت مردم!: بدانین من موقعی که در کاظمین بودم روزی به بغداد رفتم با یک مرد یهودی معامله کردم پول جنس او را پرداختم اما یک پاره بغدادی (که چهار آن یک شاهی است) باقی ماند، بدهکار شدم به کاظمین آمدم چند روزی از این جریان گذشت، باز به بغداد رفتم که طلب یهودی را بدهم. دیدم دکان او بسته است و اعلام فوت او را نوشته اند آن مبلغ را از روزنه دکان به داخل انداختم به امید آنکه ورثه او بردارند. از بغداد برگشتم. به بستر رفتم در عالم خواب قیامت را دیدم و خلق اولین و آخرین همه برای حساب جمع شده بودند. هول ها و گرفتاری های قیامت را آن طوری مه دیدم نمی تونم شرح بدهم حتی یک دهم آن را نیز نمی توانم باز گو کنم .از قیامت سخنی می شنوی دستی از دور به آتش می داری
بالاخره پس از طی مراحل، عبورم به صراط افتاد که خداوند می فرماید: (وَإِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا ) و هیچ یک از شما (نوع بشر) باقی نماند جز آنکه به دوزخ وارد شود؛ این حکم حتمی پروردگار توست. (۶) چه بگویم گه چه دیدم مویی بر بالای جهنم کشیده اند که سر و ته آن معلوم نیست و آتش جهنم در زیر آن شعله ور است. اگر آتش را به دریا تشبیه کنم از هزار یک آن را نگفته ام. چیز دیگری ندیده ام که به آن تشبیه کنم دیدم مردم بر آن وارد می شوند و مانند پروانه به آتش فرو می ریزند و ملائکه اطراف ایشان را گرفته اند می گویند “رب سلم امه محمد صلی الله علیه و آله” گروهی به دست آویخته اند، بعضی به سینه خود فرو می روند و برخی به پا و طایفه ایی چون پیادگان و گروهی مانند سواره ها و جمعی مثل باد تند می گذرند.بالاخره من با نهایت خوف وارد شدم. خداوند مرا کمک و یاری فرمود روانه گردیدم ولی از دیدن آن آتش بی پایان، دلم می تپید و هوش از سرم می پرید، خود را تا وسط راه رسانیدم ناگاه دیدم چیزی مانند کوه آتش از قعر جهنم بلند شد و در جلو من قرار گرفت راه را بر من مسدود کرد، نه راه برگشتن و نه راه رفتن داشتم. خوب که نگاه کردم، دیدم همان یهودی بغدادی است که عظیم و بزرگ شده است و یک پارچه آتش است. چشمش که به من افتاد بر خود لرزیدم، گفت: سید! یک پاره پول مرا بده. بعد بگذر! گفتم بگذار بروم اینجا که پول ندارم گفت: اگر نداری مرا با خود ببر، گفتم این ممکن نیست زیرا خداوند بهشت را بر کفار حرام فرموده است. گفت تو بیا با من باش. گفتم ای مرد! بر من رحم کن. آمدن من پیش تو و سوختنم برایت چه فایده ای دارد؟ گفت دلم تسلی می یابد. هر چه الحاح (پا فشاری) و التماس کردم مفید نیفتاد. وقتی به طول انجامید گفت : سید! بگذار تو را در آغوش بگیرم و قدری به سینه خود بچسبانم تا خنک شوم. دست های خود را گشود که مرا بغل کند، دیدم اگر با من چنین معامله کند مانند مس گداخته می شوم، باز شروع به التماس کردم.در این هنگام پنجه خود را باز کرد و پیش آورد گفت: بگذار پنجه ی خود را روی سینه ات بگذارم دیدم نمی توانم طاقت بیارم. آنگاه انگشت سبابه خود را پیش آورد و بر سینه من گذاشت از شدت حرارت آن گویا جمیع اعضاء و جوارحم سوخت از خواب بیدار شدم جای انگشت او را در سینه ی خود دیدم. در این موقع سید سینه خود را گشود و آن محل را به حاضرین نشان داد. فرمود: از آن وقت که سینه من چنین شده تاکنون آن را معالجه کرده ام ولی هنوز بهبودی نیافته است. مردم از دیدن سینه سید بسیار تحت تأثیر قرار گرفتند. فرمود: مردم! خداوند از حق الناس نمی گذرد اگر چه پاره ای پول یهودی باشد، از سید نجفی. حالا چگونه خواهد بود حال کسی که پول زائر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را برده باشد. هر کس از کیسه ی پول این زائر غریب خبر دارد به او برساند. شخصی از حاضرین حرکت کرد. گفت من خبر دارم و به او بر می گردانم زائر را برد و پولش را پرداخت.در این باره حضرت امیرالمؤمنین امام على علیه السلام می فرمایند:أدُّوا الأمانهَ و لَو إلى قَتَلهِ أولادِ الأنبیاءِ علیهم السلام؛ امانت را [به صاحبانش] برگردانید، هر چند قاتل فرزندان پیامبران علیهم السلام باشند.(٧)
حکایتی دیگر از سید جلیل القدر سید هاشم نجفی (یا بحرانی) که معروف به سید خارکن؛ مردی که عازم حج بیت الله الحرام بود صندوقچه ای که در آن پول و طلای فراوانی بود نزد تاجری که به امانت داری معروف بود نهاد و رفت، پس از انجام مناسک حج وقتی که به نجف مراجعت کرد و امانتش را از مرد امین مطالبه کرد مرد منکر شد و امانت او را نداد و این خبر در نجف شهرت یافت عده ای آن حاجی را راهنمایی کردند که برود خدمت سید هاشم بحرانی حطاب شکایت کند پس آن شخص نزد سید هاشم آمد و قصه را شرح داد سید به او گفت: من به در دکان او می روم تو مراقب من باش وقتی که دیدی من از دکان او برخاستم و رفتم تو بلافاصله بیا نزد او و مالت را طلب کن، پس سیدهاشم حرکت کرد و رفت به دکان آن تاجر و مقداری نشست و صحبت کرد، سپس حرکت کرده و رفت ، آن وقت صاحب مال با عجله آمد نزد تاجر و مالش را طلب کرد مرد تاجر این دفعه بر خلاف دفعات قبل که منکر می شد گفت: مالت حاضر است، فوری رفت مال را آورد و به صاحبش داد، وقتی که مال را تحویل گرفت، علت و جهت انکار مال را و پس از آن همه اصرار به انکار علت اعتراف و دادن مال را سؤال کرد، مرد گفت: اما علت انکار مال کثرت و زیادی مال بود که طمع مرا وادار کرد که انکار کنم؛ و اما جهت این که اعتراف کردم و به تو دادم این بود که سید هاشم حطاب مرا موعظه کرد و سپس رانش را نشان من داد که در آن اثر زخمی بود که در اثر داغ کردن چندین سال بود که مانده بود و جهتش این بود که یک فلس از مال شخصی در ذمه او مانده بود. یک شب در خواب دیده بود که قیامت برپا شده و ملکی از جانب امیرالمؤمنین علی علیه السلام او را کشان کشان برد تا کنار جهنم هر
چه سیدهاشم خواست خود را به جانب حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بکشد حضرت مانع می شد تا این که سیدهاشم گوید من به حضرت التماس کردم که مرا بپذیرد حضرت فرمود: اگر تو به خدا بدهکار بودی من می توانستم از خدا بخواهم که ترا ببخشد، ولی حق مردم را ناچار باید رد کنی و من یادم نبود که یک فلس بدهکارم ، ناگهان دیدم مردی از جهنم به سوی من حمله کرد و گفت: ای سید! پولم را بده پس انگشتش را به ران من داخل کرده و به قوت فشار داد. این که می بینی در ران من است جای انگشت سبابه او است پس مرد تاجر گریه کرد و از او حلیت خواست و مالش را رد کرد.(٨)حق الناس / حق مردم را ادا کنید...حق مادی و معنوی صاحبان حق را بدهید تا در دنیا و آخرت آسوده باشیدداستانی شگفت و واقعی در مورد حق الناسداستانی را که برایتان نقل می کنم، از یک آدم موثق، با یک واسطه شنیده ام، لذا آن را برای اهل باور به شرح زیر مکتوب می نمایم : در شهر ما زنی سالخورده به نام « کربلایی خدیجه » زندگی می کند ؛ او می گوید:« در دوران نوجوانی یک پسر ریگی به طرفم انداخت و آن ریگ به پیشانی ام اصابت کرد و مرا آزار داد، چند سال گذشت و من ماجرا را به فراموشی سپردم، آن پسر هم مردی شد و بعدا از دنیا رفت. بعد از گذشت حدود ۱۸ سال از مرگ آن مرد، شبی در خواب دیدم دو ملک با گرزهای آتشین مرا با خود به جایی بردند، در این حین دیدم آن مرد را با دسنهای بسته مقابل من آوردند، به من گفتند وقتی این مرد در دنیا بود، با سنگ بر پیشانی تو زد و تو را آزار داد، الآن ۱۸ سال است که به خاطر این کارش دستهایش بسته است، اما چون تو فعلا در دنیا زنده هستی و باید بمانی، لذا تو را آوردیم تا سؤال کنیم آیا او را می بخشی یانه ؟ بعد هم پرونده آن مرد را به من نشان دادند، دیدم همان ریگی که او در دوران نوجوانی بر پیشانی من زده بود، لای پرونده موجود است! کربلایی خدیجه می گوید من رضایت دادم، آنها هم دستهایش را باز کردند؛ او با لبخندی از من تشکر کرد و رفت و من هم از خواب بیدار شدم. »خداوندا ما را از ظلم و ستم در حق بندگانت مصون بدار.
عاقبت شکستن دل دیگران چیست؟در روایات درباره عنایات و توفیقات الهی نسبت به دل شکسته چنین آمده است:امام سجاد علیه السلام : اِنَّ اللّه َ یُحِبُّ کُلَّ قَلْبٍ حَزینٍ وَ یُحِبُّ کُلَّ عَبْدٍ شَکورٍ؛ امام سجاد(ع) میفرماید: «خدا هر قلب محزون و هر بنده شکرگزار را دوست دارد».(٩)پیامبر اکرم(ص) فرمود: «خداى تعالى در نزد دلشکستگان جاى دارد».(١٠)«هر گاه خداوند خیرى به بنده اراده نماید، در دلش پرده اندوهى ایجاد میکند؛ زیرا دل شکسته و غمگین را دوست دارد».(١١) گاهی مواقع «دل شکستگی» تنها به جهت غمگینی برای امور مادی و دنیایی است که آخرت در آن لحاظ نمیشود، چنین دل شکستگی، افسردگی و رکود روانی را به همراه خواهد داشت و آدمی را ناامید کرده و از ترقی و پیشرفت بازمیدارد، اما گاهی انسان برای اموری ، حتی به ظاهر دنیائی، دل شکسته میشود که اثر چنین دل شکستگی، ارتباط بیشتر او با معنویت بوده و پیشرفت او را به دنبال خواهد داشت. به گونهای که وقتی دلی شکسته و غمگین میشود، ارتباط او با عالم معنا بیشتر میگردد، با چنین حالتی، احساسات و عواطف ظریف، اشک، گریه و ... پدید میآید.دل شکسته در پیشگاه خداوند جایگاه ویژه ای دارد و چنان مورد توجه است که به دعا و نفرین انسان دل شکسته خیلی زود اثر می بخشد.کسی که برای شکستن دل انسان مؤمن حرمتی قائل نیست، دلی که احترامش را بیش از احترام کعبه دانسته اند، دل شکسته ای که خود خداوند همنشینش می شود و هوایش را دارد؛ أَنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ.(١٢) آیا به آثار وضعی خواسته و ناخواسته اش توجه کرده است؟ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ : ﺩﻧﯿﺎ ، ﺩﺍر ﻣﮑﺎﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ ! ؛ إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ ۖ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا ۚ،(١٣)اگر نیکی کنید به خودتان نیکی می کنید و اگر بدی کنید پس به خودتان بدی می کنید.انسانها نتیجه اعمال خود را تا حدودی به شکل های گوناگون در دنیا می بینند، این حقیقتی است که در آیات و روایات به آن اشاره شده است، اما جزای حقیقی اعمال در سرای دیگر است، در عین حال این منافات با بعضی از کیفرها و پاداش های موقت نسبت به بعضی از اعمال در دنیا ندارد؛ این که گفته می شود جزای اعمال در دنیا دیده می شود، جزای تمام اعمال نیست، بلکه جزای برخی از اعمال و آن هم برای آگاهی و بیداری انسانها و بازگشت از اعمال و کردار ناپسند یا برای تشویق آن ها و انگیزه یافتن برای خوبی و بندگی است.دل شکستن دیگران هم از رفتارها و اعمالی است که افراد در دنیا نتیجه ای از آن را به طرق و شکل های مختلف خواهند دید.منابع؛۱- تحفالعقول، ص ٢١٧.۲- ر.ک: نمایههای «حق الناس » سؤال ٩٢۴٩؛ حق الناس و طلب بخشش » سؤال ٧٩۵٢.۳- ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه و آله، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ص ٢٩٣، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، ١۴٠۴ق.
4- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ج ٣، ص ١٨٣، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، ١۴١٣ق.۵- برگرفته از نمایه « آموزش گناه کبیره» سؤال٨۴٣.۶- سوره مریم آیه ٧١.٧- بحار الأنوار: بحار الأنوار: ٨/١١۵/٧۵.٨- معارف الرجال، حرزالدین، ج ۳، ص ۲۵۴.٩- کافى، ج ٢، ص ٩٩ ، ح ٣٠.١٠- قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله، الدعوات (سلوة الحزین)، ص ١٢٠، انتشارات مدرسه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف)، قم، چاپ اول، ١۴٠٧ق.١١- دیلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج ۱، ص ۱۵۴، الشریف الرضی، قم، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.١٢- تفسیر مفاتیح الغیب، ج ۲۷، ص ۵۶۶٫.١٣- سوره اسراء آیه ٧.
حجه الاسلام والمسلمین علیرضا توحیدلو