هادی محقق که در چهلمین جشنواره فیلم فجر، در بخش جایزه ویژه هیاتداوران موفق به کسب دیپلم افتخار برای فیلم سینمایی «دِرب» شد و صحبتهایش در مورد زندهیاد حسین پناهی هنگام دریافت جایزه و شباهتش به او، جلب توجه کرد، در گفتوگویی ویدئویی با یکی از تلویزیونهای اینترنتی از این هنرمند و همچنین از محسن چاوشی گفت.
او در پاسخ به این سوال که چرا ظاهرش هنگام دریافت جایزه بسیار ساده بود، گفت: «برایم سخت است که بگویم چه لحظهای از چه لحظهای مهمتر است و احساس میکنم همه لحظات همعرض همند، چون منشا آن را خدا میدانم. باعث لحظهای که الان درونش هستم، خداست، باعث لحظه قبلی هم خدا بود، پس هر دو زیبایند. جشنواره فیلم فجر هم که به آن ارادت دارم، مانند لحظه قبل بود که خانه بودم، چای خوردم، لباس پوشیدم و راه افتادم، به آنجا رسیدم، روی صندلی نشستم، صدایم کردند، روی سن رفتم و از احساسم گفتم و دوباره سر جایم برگشتم.»
محقق تاکید کرد: «نمیگویم کسی که درگیر لباس است اشتباه میکند، نه، هر کسی مسیر خود را میرود و خود را ادامه میدهد اما من مقداری از ظواهر گریزانم چون احساس میکنم از خودم دورم میکند و همین که هست کفایت میکند و بسم هست.»
او در مورد چگونگی شکلگیری ارتباطش با حسین پناهی هم توضیح داد: «۱۵ سالم بود و مثل همه، حسین پناهی را از قاب تلویزیون میشناختم. کمکم من به لحاظ سنی بزرگتر شدم و او به لحاظ روحی و دامنه روحش آنقدر وسیع بود که نمیشد درگیرش نشد. احساس میکردم میتوانم تمام آدرسهایم را از او بپرسم و رفتهرفته پیگیرش شدم اما نمیتوانستم پیدایش کنم. انگار برایم در مه بود و هر چه جلوتر میرفتم بیشتر گمش میکردم. احساس میکردم میشود درگیر هیچچیز نبود اما باید درگیر حسین بود. سنی نداشتم. به تهران آمدم. خانهاش در خیابان بنیهاشم بود و من مدتها جلوی خانهاش مینشستم تا ببینمش و نمیدیدمش تا این که دوست عزیزم، آقای مختاری که آن زمان در تالار مولوی بود گفت میخواهم از حسین بخواهم اینجا تئاتر کار کند. آن زمان من ۲۰ سالم بود، نزدیک یک ماه، مدام میدیدمش و احساس میکردم به آن رستگاری که میخواستم، رسیدهام.»
محقق در مورد آخرین دیدارش با حسین پناهی گفت: «آخرین باری هم که دیدمش در تالار مولوی سوار بر همان پراید مشکیاش بود که رفت و برای همیشه در همان مهای که گفتم فرو شد.»
او در مورد لحظهای که خبر درگذشت حسین پناهی را شنید هم توضیح داد: «در سینما بهمن بودم. دوستی داشتم که به من زنگ زد و گفت حسین رفت. اولین باری که نمیتوانستم دست چپ و راستم را تشخیص دهم و از جایم بلند شوم، آن لحظه بود. سراسیمه خودم را به در خانهاش رساندم. آقای میرباقری و آقای پاکدل و جمع زیادی از همشهریهایمان آنجا بودند.»
محقق اذعان کرد: «حسین پناهی به شدت در من نفوذ کرده است و انکارش نمیکنم و این نفوذ را دوست دارم.»
او که رابطه دوستی با محسن چاوشی نیز دارد، در مورد این خواننده گفت: «محسن در سلوک خودش است و زمانی که شما در سلوک خودتان غرق میشوید دچار چشم سوم میشوید و انرژیها و عواطف را بسیار راحت میبینید. شاید زمانی که من روبهرویش ظاهر شوم، بُعدی از من ببیند که دچار رنجشش کند، چون او به درجهای از هوش، به درجهای از ذن رسیده است.»