19 مهر 1392 تنها دو ماه از روی کار آمدن دولت تدبیر و امید میگذشت اما اظهارات و اقدامات نسنجیده دولتمردان وقت در همین مدت اندک آنقدر بیاندازه بود که تصویریاشتباه از جمهوری اسلامی ایران به بازیگران جهانی مخابره کرد. تارنمای رادیو دولتی فرانسه در همین روز بر اساس رویکرد منفعلانه دولت یازدهم در مواجهه با غرب، طی تحلیلی نوشت: «ارزیابی غرب از وضعیت کنونی جمهوری اسلامی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که در نتیجه افزایش تعهدات مالی، خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی میبیند. بر پایه این جمعبندی، صبوری خریدار، وضعیت فروشنده را دشوارتر و قیمت فروش را کمتر خواهد کرد. پیشنهاد سقف زمانی ۳ ماهه از سوی روحانی برای انجام معامله قطعی با غرب، نشانه وضعیت اضطراری دولت او است که در ژنو در هیئت فروشنده ظاهر خواهد شد.» این شاید اولیناشتباه دولت آقای روحانی بود اگرچه هرگز آخریناشتباه آن به حساب نمیآمد.
درس اول این بود که هرگز در یک معامله خود را «مشتاق» نشان ندهید؛ دولت تدبیر اما این درس اول را تا آخر فرا نگرفت. 19 اردیبهشت 1400 کمتر از سه ماه به پایان دولت تدبیر مانده بود که دولتمردان وقت همچنان همان تصویراشتباه را به جهانیان مخابره میکردند. این بار نوبت به تحلیلگر نیویورکتایمز رسید که از عجله واشتیاق دولت وقت ایران به عنوان انگیزهای برای دولت آمریکا جهت دستیابی به توافقی بزرگتر بنویسد: «[دولتمردان]آمریکایی بازگرداندن توافق قدیمی[ برجام ] را اولین قدم برای دستیابی به چیزی بزرگتر میدانند.اشتیاق ایران برای کاستن از محدودیتهای مالی فراتر، آنها[آمریکاییها] را تشویق میکند. به قول یک مقام ارشد دولت[آمریکا]: وقت مذاکره برای توافقنامه بعدی رسیده.» واقعیت تلخ این بود که دولت اعتدال در عالیترین سطوحش 8 سال با دهانی آبافتاده و باز به اروپا و آمریکا خیره شد اما فقط «وعده» از آنها دریافت کرد.
در این 8 سال گاهی تشخیص اینکه هدف تیم مذاکرات دولت تدبیر «رفع تحریمهای ظالمانه ایران» است و یا صرفا «حصول یک توافق با غرب»، به شدت سخت میشد. سمّیترین لحظه زمانی بود که وزارت خارجه با شعار «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» وارد کارزاری تبلیغاتی برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی شد. شعاری که با کمترین بهره هوشی هم قابل فهم بود به سختی میتوان آن را با بدیهیترین معیارهای عقلی و منطقی تطبیق داد. گویی «مسئله لغو تحریمها» برای دولتمردان تدبیر شفاف نبود و یا دست کم در اغلب مواقع، میان مسائلی موهوم گم میشد.
برجام به مثابه سنگی بود که در چاه انداخته شد و حالا باید با درایت و تأمل کافی برای رهایی از این موقعیت تلاش کرد. دولت تدبیر در مقاطع مختلف فرصتهای طلایی اصلاح ایناشتباه و متوازنسازی نامعادله برجام به سود منافع ملی ایران را از دست داد. از این نظر دولت سیزدهم وارث فرصتهای سوخته است اگرچه لزومی ندارد میراثدار تحلیلهای سوخته نیز باشد. تحلیلهایی که در قالب دلسوزی به مقامات مسئول دولت گذشته عرضه میشد و با خلق مسائل موهومی نظیر «سایه جنگ» و یا «انسداد و انزوای سیاسی» تنها راهحل را در برجام و یا چیزی شبیه آن میجست؛ و البته با کمال تأسف مورد پذیرش واقع میشد.
این نسخه امروز نیز از جانب همان جریان برای دولت سیزدهم تجویز میشود؛ «برجام» را مسئله اصیل سیاست خارجی ایران بازنمایی کرده و بازگشت هر چه سریعتر به مذاکرات وین و «احیای برجام» را دلسوزانه(!) توصیه میکنند. فارغ از آنکه «برجام» در همان دولت گذشته نیز مسئله جمهوری اسلامی نبود، مسئله ما «لغو تحریمها» بود که مذاکرات منتهی به برجام برای آن طراحی شد. تجربه تاریخیمان اما نشان داد ایده «لغو تحریم از طریق مذاکره» جواب نمیدهد و به تصریح معاون وقت وزیر خارجه «داستان موفقی نبود.» همانطور که در پیوستهای آخرین گزارش سه ماهه وزارت خارجه دولت تدبیر از اجرای برجام به مجلس شورای اسلامی مورخ 21 تیر 1400 نیز آمده است؛ پس از 8 سال مذاکره و با نهایت تساهل و تسامح در مقابل زیادهخواهی طرفهای غربی، نه تنها تحریمها لغو نشد که بیش از گذشته افزایش یافت.
اکنون به دنبال تحولات جدید منطقهای و جهانی و پس از روی کار آمدن دولت سیزدهم با نگاه به منابع درونزای قدرت و همکاری با همسایگان و دوستان؛ مسئله حتی دیگر «لغو تحریمها» هم نیست بلکه «خنثیسازی تحریمها» است. بر این اساس با فرض «همیشگی بودن تحریمهای آمریکا»، مذاکره برای لغو تحریم در اولویتهای سیاست خارجی ایران قرار ندارد اگرچه این مسیر مسدود نخواهد شد. نمود بیرونی چنین سیاستگذاریای میتواند صبر و حوصله برای از سر گیری مذاکرات وین و یا کاهش سطح مذاکره کنندگان در سطح معاونان وزارت خارجه و حتی پایینتر از آن در سطح سفرای مستقر در سازمانهای بینالمللی باشد.
حالا با گذشت بیش از دو ماه از آغاز به کار دولت جدید جمهوری اسلامی، اروپا و آمریکا دیگر باید بدانند ایران برای مذاکراتی که بینتیجگی ملموسش را با بدعهدی طرفهای غربی کاملا احساس کرده، هیچاشتیاق و عجلهای ندارد. جدیت و ارتقای سطح این مذاکرات در گرو اقدام عملی طرفهای غربی برای برداشتن موانع و تصحیح تصویر ذهنی مقامات ایران پس از راستیآزمایی انجام تعهدات آنهاست.
مسلما تغییر راهبرد سیاست خارجی دولت ایران از «مذاکره با غرب برای لغو تحریم» به «همکاری با همسایگان و دوستان برای خنثیسازی تحریم» از جانب آمریکا بیواکنش نخواهد ماند. یک دیپلمات آمریکایی وقتی ببیند هویجی که تکان میدهد هیچ جذابیتی برای طرف مقابل ندارد؛ چماقش را برای تکان دادن بلند میکند. چماقی که معمولا در ادبیات دولتمردان آمریکا به صورت «جنگ و تحریم» خود را نشان میدهد اما بازوهای آمریکای امروز برای نگهداشتن این چماق بیش از حد ضعیف و ناتوان شده است.
نه امروز که ایالات متحده در دریایی از مشکلات اجتماعی و اقتصادی دست و پا میزند، بلکه سالها پیش در روزهای اوج(!) اوباما در دسامبر 2009 مایکل گرسن عضو سابق شورای روابط خارجی آمریکا و مشاور سیاسی ارشد جورج بوش(پسر) طی مقالهای برای واشنگتنپست گزینه نظامی اوباما در مقابل ایران را بیپشتوانه خواند و گفت حتی جورج بوش با سابقه لشگرکشی به افغانستان و عراق، جنگ با ایران را «بسیار خطرناک» میدانست و حاضر به این کار نشد. این روزها نه تنها نگاه به معضلات داخلی آمریکا بلکه حتی رصد آرایش جدید نیروهای آمریکا از افغانستان و عربستان گرفته تا عراق و سوریه، شواهد آشکاری از بیاعتباری گزینه نظامی آمریکا در منطقه و در مواجهه با ایران را نشان میدهد.
گزینه تحریم نیز به همین اندازه بیاعتبار است. 25 اکتبر 2020 در حالی که دولت وقت آمریکا سعی میکرد در چارچوب سیاست فشار حداکثری تحریمهای بیشتری بر ایران اعمال کند، رابرت اوبرایان مشاور امنیت ملی ترامپ به خبرنگاران گفت: «یکی از مشکلاتی که ما با ایران و روسیه داریم این است که در حال حاضر آنقدر تحریم علیه آنها اعمال کردهایم که دیگر امکان کمی برای انجام دادن مانده است.» وندی شرمن قائممقام وزیر خارجه فعلی آمریکا نیز همین نظر را داشت. او درباره اعمال تحریمهای بیشتر علیه ایران به شبکه رادیویی پابلیک رادیو اینترنشنال(PRI) گفت: «فکر میکنم که تغییری در تحریمهای اساسی اتفاق نخواهد افتاد، در واقع بسیاری از تحریمها مشابه همان تحریمهای قبلی خواهند بود و تنها نامشان عوض خواهد شد.» این همان موقعیتی است که ویلیام برنز رئیسسازمان اطلاعات مرکزی آمریکا(CIA) پیشتر نسبت به وقوع آن هشدار داده و گفته بود: «آمریکا به دلیل استفاده بیش از حد از تحریمها به کارایی این ابزار سیاسی ضربه وارد کرده و کشورها را وادار کرد وابستگی خود به دلار و سیستم مالی آمریکا را کمتر کنند.» در شرایط کنونی تهدید به تحریم از جانب آمریکا مثل تهدید با تفنگ بیخشاب است. چنین شرایطی پیش از توافق برجام نیز رخ داده بود. جان کری وزیر خارجه وقت آمریکا 23 جولای 2015 طی جلسه استماع کمیته روابط خارجی سنا درباره شرایط آن روزها گفت: «بدون توافق، رژیم تحریمهای بینالمللی فرو میریخت.» ادعایی که کمتر از یک ماه بعد توسط باراک اوباما رئیسجمهور وقت آمریکا نیز تأیید شد و او در 28 آگوست 2015 گفت: «اگر این توافق را نمیکردیم ایران را در صندلی راننده مینشاندیم. فکر میکنم در آن صورت تحریمها فرو میریخت و نتیجهای عاید ما نمیشد.» خوشبختانه الان یک تفاوت وجود دارد و آن اینکه دولت سیزدهم به اندازه دولت یازدهم مشتاق «توافق با غرب» نیست تا با چنین توافقی به تحریمهای از جان افتاده آمریکا، جان دهد.
با این حال آنچه همیشه کارآمدتر از «جنگ و تحریم» عمل میکند، «ترس از جنگ و تحریم» است. در این مورد هزینههای گزاف جنگ و اجماعسازی برای تحریم با هزینههای اندک عملیات رسانهای جایگزین میشود. این ترس نیز معتبر نیست اما رسانههای دوستنما به آن اعتبار میبخشند. برای مشاهده این رسانهها احتیاجی نیست فقط به خارج از مرزها نگاه کنیم. دکههای مطبوعاتی شهرهای ایران، دامنههای داخلی با پسوند . آی آر(ir.) و حسابهای کاربری شبکههای اجتماعی نیز بعضا میزبان این جریان رسانهای هستند. شاید به همین علت بود که رهبر انقلاب در سخنان روز اربعین از اهمیت «حرکت تبیینی» برای خنثی کردن توطئههای دشمن گفتند: «به مسئله «تبیین» اهمّیّت بدهید. خیلی از حقایق هست که باید تبیین بشود، در قبال این حرکت گمراهکنندهای که از صد طرف به سمت ملّت ایران سرازیر است و تأثیرگذاری بر افکار عمومی که یکی از هدفهای بزرگ دشمنان ایران و اسلام و انقلاب اسلامی است.» جملاتی که یک بار دیگر یادآور سخن ماندگار ایشان در 10 مرداد 1399بود:
«اگر جریان تحریف شکست بخورد، جریان تحریم قطعا شکست خواهد خورد.»
سید محمدعماد اعرابی