«یکی از مشکلات ما در این 27 سال این بوده که ما نتوانستیم در زمینه استراتژی ملی به اجماع نظر برسیم که یکی از مباحث مهم آن این است که آیا اولویت با ثروت ملی است یا قدرت ملی؟... آیا میخواهیم فضای ایران در روابط بینالملل همچنان فضای امنیتی و سیاسی باشد یا روزی میخواهیم این فضا را به فضای اقتصادی تبدیل کنیم؟... بخش اقتصادی ما تا کی میخواهد برای بخش سیاسی و امنیتی یارانه پرداخت کند؟»
اشتباه نکنید! این حرفهای آقای ظریف در فایل صوتی منتشر شده نیست، بلکه صحبتهای آقای روحانی در آیین گشایش همایش «راهبرد بهرهبرداری از ذخایر گازی کشور» در سال 84 است. با توجه به واکنش آقای روحانی به اظهارات جنجالی ظریف و اعلام برائت ایشان از شخص ظریف(!) که گفته است: «مطالب طرح شده نظر دولت یا رئیسجمهور نیست و اگر کسی میدان و دیپلماسی را مقابل هم بداند، حرفش دقیق نیست!» سوال اصلی این است که چرا این صحبتها با صحبتهای اخیر ظریف اینقدر به هم نزدیک است؟ ظاهرا آقای روحانی در این ماجرا تنها برائت صوری خود را نشان داده است و اظهارنظر و رویه آقای روحانی نشان میدهد خود او هم مثل ظریف به این دوگانه معتقد است.
* برجام از خیال تا واقعیت
آقای روحانی در آیین گشایش همایش «راهبرد بهرهبرداری از ذخایر گازی کشور» سخنرانی با عنوان «قدرت ملی یا ثروت ملی؟» ایراد و مطرح میکند نگاه اساسی به منطقه خاورمیانه به خاطر منابع «نفت و گاز» منطقه بوده است و در فردایی که احتمالا هیچ کشوری جز عربستان، ایران، عراق، کویت و امارات توان صادرات نفت ندارد، اهمیت این منطقه از نظر «اقتصاد انرژی» بیشتر هم خواهد شد. آقای روحانی در ادامه تأکید میکند، بنابراین باید به دنبال ارتقای «قدرت ملی» بویژه در «بعد اقتصاد» باشیم تا توان تعامل سیاسی ایران در روابط بینالملل افزایش یافته و از این طریق منافع ملی کشور تامین شود و امنیت ملی در سطحی بالاتر قرار گیرد.
این راهبرد اما در ادامه با پرسش عجیب و دوقطبیساز آقای روحانی اینگونه ادامه مییابد: «یکی از مشکلات ما در این 27 سال این بوده که ما نتوانستیم در زمینه استراتژی ملی به اجماع نظر برسیم که یکی از مباحث مهم آن این است که آیا اولویت با ثروت ملی است یا قدرت ملی؟» و بعد در ادامه، آقای روحانی این پرسش را به دوقطبی «امنیت- اقتصاد» گره میزند و بیان میکند: «آیا میخواهیم فضای ایران در روابط بینالملل همچنان فضای امنیتی و سیاسی باشد یا روزی میخواهیم این فضا را به فضای اقتصادی تبدیل کنیم؟... بخش اقتصادی ما تا کی میخواهد برای بخش سیاسی و امنیتی یارانه پرداخت کند؟» و اینگونه دوگانه سیاسی «ثروت ملی- قدرت ملی» و «امنیت-اقتصاد» به عنوان راهبرد اجرایی برای ارتقای منافع ملی کشور و رشد اقتصادی از اندیشه یک مرد تماما امنیتی- سیاسی، در «حزب اعتدال و توسعه» شکل میگیرد؛ حزبی که مهرههای کلیدی آن اکثرا در گذشته خود تماما امنیتی بودهاند!
اما نگاه سیاسی و دوقطبیساز «قدرت ملی-ثروت ملی» که در سالهای دبیری آقای روحانی بر شورای عالی امنیت ملی در شخص ایشان و همحزبیهایش شکل گرفته، چگونه سازوکار اجرایی آن هم در «قالب برجام» پیدا میکند؟! بهتر است برای پاسخ به این پرسش به اتفاقات بعد از سال 88 و فضای «سیاسی-امنیتی» حاکم بر کشور بازگردیم. سال 91 در پایان دولت آقای احمدینژاد بحث مذاکرات با آمریکا جدی میشود. آقای روحانی با توجه به فرصت مذاکره پیشآمده، در انتخابات سال 92 با همین گفتمان «دوگانه امنیت- اقتصاد» و کلیدی به نام «مذاکره»، تمام تخممرغهایش را در سبد «وزارت امور خارجه و دستگاه دیپلماسی» قرار میدهد و با دادن اختیارات «فراقانونی» به شخص وزیر امور خارجه -تلاشهای شخصی و جلسات متعدد دکتر ظریف و تیمش در اقناع نخبگان سیاسی و نظامی و دانشگاهی همه گویای آن است که وزیر امور خارجه و دستگاه دیپلماسی که تنها «مجری» سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی است، در سالهای منتهی به انعقاد برجام رویکرد فراقانونی را در پیش گرفتند- تلاش میکند با «تدبیر» به زعم خود «مذاکره- تنشزدایی» و به «امید» گشایش اقتصادی برونمرزی، هم چرخ سانتریفیوژ را بچرخاند هم چرخ اقتصاد!
برخلاف نگرش سادهاندیشانه آقای روحانی و مشاوران فکریاش که برجام را «چک نقد قابل وصول» و فرصتی برای «تعامل بین ایران و آمریکا» ترسیم و خیال میکردند با اجرایی شدن این توافق، از این پس دولتهای غربی و آمریکا در قامت یک شریک اقتصادی و حتی یک دوست با ایران درمیآیند(!) طرف غربی و آمریکا، «برجام» را نه «توافق برد- برد»، بلکه ابزار «اجماع جهانی» علیه ایران و «مهار قدرت جمهوری اسلامی» در منطقه برمیشمرند. برجام برای طرف غربی و آمریکایی ابزار بر سر میز مذاکره نشستن ایران بود، نه بیشتر و نه کمتر. و اگر غیر از این بود به قول رهبرانقلاب، موارد متکبرانه و تحقیرآمیزی را که حتی قابل نگاه کردن نیست، پیشنهاد نمیدادند!
رهبر انقلاب بارها در رابطه با هدف آمریکا از مذاکره روشنگری کردند و اخیرا نیز در محفل انس با قرآن، در ماه مبارک رمضان درباره هدف آمریکا از مذاکره فرمودند: «اینکه آمریکاییها دائم اسم مذاکره را میآورند و مذاکره مستقیم با ایران را ما حاضریم و مانند این حرفها، اینجور نیست که آمریکا بخواهد مذاکره کند تا اینکه یک حرف حقی را قبول کند؛ نه! میخواهد مذاکره کند تا یک حرف باطلی را تحمیل کند».
اما عجیب بودن ماجرای توهمات این دولت آنجاست که دولت فعلی و همفکرانش، نه از تاریخ «تعامل ایران و آمریکا» درس و تجربه کسب میکنند- آمریکا در ایران کودتا کرد، از صدام حمایت کرد و دهها سال است سیاستهای بسیار خصمانهای علیه ایران داشته و دارد- و نه حتی از بدعهدیهای اخیر آمریکا و فرصتسوزیهای مداوم پشت خیمه مذاکره!
* دوندگان آن سوی مرزها، بازندگان درون مرزها
حال اساسا این سوال مطرح است: چرا دولتی در انتهای یک ماهه کارش باید مبدع مذاکرات راهبردیای باشد که در آستانه دولت بعد ممکن است نه تنها مورد تجدیدنظر قرار گیرد، بلکه به همان سرنوشتی دچار شود که تغییر دولت در آمریکا برای برجام رقم زد. پس نه داخل و نه خارج قاعدتا نباید به نتیجه این مذاکرات امیدوار باشند. پس ماجرای طرح دوباره مذاکرات و انتشار فایل صوتی در آستانه یک انتخاب جدید در خرداد 1400، چیزی جز یک تاکتیک فرار به جلو نیست و سهضلعی مذاکرات وین، تاثیرگذاری بر انتخابات پیش رو و تزریق چاشنی دوقطبی میدان- دیپلماسی، همگی قطعات یک پازل برای فرار به جلو، توجیه ناکارآمدی فعلی و طراحی آینده شومی برای تکرار دوباره یک خطاست! استیلای تفکر اعتماد به غرب برای برونرفت از مشکلات اقتصادی، سیاسی، دیپلماسی و... . این تفکری است که هم «تدبیر نادرست» و هم «امید کاذب» به آینده ایجاد میکند.
فاطمه صابری