«متأسفانه جریان اصولگرایی نشان میدهد اعتقادی به این شوراها ندارد. باید اظهار تأسف کرد که اصولی که در گرماگرم انقلاب و فضای فکری مبارزان اول انقلاب و خبرگان ق انون اساسی تصویب شد، یکی یکی نادیده گرفته میشود. دوستان انگار پشیمانند و میخواهند آنها را پاک کنند و طوری رفتار میکنند که این اصول تعلیق شود».
این جملات را آقای محمود میرلوحی، عضو شورای اسلامی شهر تهران در یادداشتی که آذرماه در هفتهنامه صدا منتشر شده، بیان کرده است؛ یادداشتی که در آن زمان چندان دیده نشد و مورد مداقه قرار نگرفت. در حال حاضر بد نیست به بهانه بالا گرفتن تب انتخابات شوراها و ثبتنام داوطلبان کاندیداتوری انتخابات این شورا، نیمنگاهی داشته باشیم به عملکرد ۲ شورای تماماصلاحطلب اول و پنجم تا متوجه شویم اظهارات آقای میرلوحی تا چه اندازه نزدیک به واقعیت است.
بیتردید نام شورای اول با جریان دوم خرداد گره خورده است؛ شورایی که عبدالله نوری، سعید حجاریان، جمیله کدیور، فاطمه جلاییپور، محمدابراهیم اصغرزاده، محمد عطریانفر، احمد حکیمیپور، محمدحسین درودیان، سیدمحمود علیزادهطباطبایی، مرتضی لطفی، رحمتالله خسروی، غلامرضا فروزش، صدیقه وسمقی، عباس دوزدوزانی و سیدمحمد غرضی اعضای آن بودند و در واقع بین ۲ حزب منحله مشارکت و کارگزاران سازندگی تقسیم شده بود. همه دعواها در این شورا از انتخاب شهردار تهران آغاز شد و برای شوراییها مهم بود که شهردار پایتخت به مشارکت نزدیک باشد یا کارگزاران. ابتدا قرار بود آقای دانشآشتیانی که مشارکتی بود به عنوان شهردار انتخاب شود و تا مرز انتخاب هم رفت اما آقای عبدالله نوری در اعتراض به این انتخاب، تهدید به استعفا کرد. این ماجرا موجب شد بزرگان اصلاحطلب در منزل نوری گرد هم بیایند و به نوعی با روبوسی و وسط قضیه را گرفتن، نه تنها دانشآشتیانی را از انتخاب ساقط کنند بلکه چهرهای به نام «بهزاد نبوی» را که تقریبا مورد توافق ۲ طرف بود به عنوان گزینه شهرداری مطرح کنند اما آقای نبوی از پذیرش این سمت پرهیز کرد و در نهایت، آقای مرتضی الویری با 15 رأی به خیابان بهشت رفت.
اما عمر شهرداری آقای الویری 3 سال بیشتر نپایید چون تاب اختلاف با شوراییها را نیاورد و از سمت خود استعفا کرد. خودش در این باره میگوید: «شورای شهر دچار مشکلاتی بود؛ اینکه جنبه سیاسی بر جنبه تخصصی غلبه داشت و ۲ گرایش سیاسی موجود در شورای شهر (مشارکت و کارگزاران) تمایل داشتند شهردار طبق سلیقه آنان عمل کند».
پس از الویری، آقای ملکمدنی شهردار تهران شد و این سرآغاز حاشیههایی تازه بود. مخالفان ملکمدنی، طرفداران او در شورای شهر را به دریافت پول، گرفتن آپارتمانهای لوکس در الهیه و... متهم میکردند و در مقابل، طرفداران ملکمدنی اجازه استیضاح او را در شورای شهر نمیدادند. اختلافات به وزارت کشور و دفتر رئیسجمهوری و نمایندگان ۳ قوه کشید تا اینکه خانم «اشرف بروجردی» معاون وقت امور اجتماعی و شوراهای وزارت کشور بحث «انحلال شورای شهر» را مطرح کرد. اظهارات او جنجال زیادی به راه انداخت و حتی با اینکه وزارت کشور سعی کرد این اظهارات را اصلاح کند اما طیف موافقان ملکمدنی در شورای شهر منتظر همین جرقه بودند.
بروجردی بعدها گفت: «شورای تهران را خود شورا منحل کرد، نه وزارت کشور. هر 10 روز یک بار باید جلسه شوراها برگزار شود ولی به دلیل اختلافی که بین ۲ جناح درونی شورا وجود داشت، جلسهای برگزار نمیشد. قانون این بود که اگر اینها نتوانند ۳ ماه جلسه شوراها را شکل بدهند، باید شوراها منحل بشود و اینها ۳ ماهشان گذشته بود». سرانجام پس از مدتها جدال، هیات حل اختلاف مرکزی که شامل نمایندگانی از قوا بود و حکمیتی رسمی میان طرفین دعوا در شورای شهر داشت، رأی به انحلال شورای اول شهر تهران داد.
همان زمان موسویلاری گفت: «این تصمیم برای آسایش مردم تهران گرفته شد».
آقای عطریانفر از فعالان جبهه اصلاحات و عضو شورای اول نیز در نشستی که آذرماه سال 85 برگزار شد، به صراحت اذعان کرد: «شورای اول تهران شورای موفقی نبود و نمیتوان به عملکرد آن افتخار کرد».
او اردیبهشت سال 97 هم درباره شورای اول گفت: «همه ما متوهم بودیم و جامعه هم این توهم را به ما القا میکرد و فضای سیاسی دوم خرداد هم این در را از پاشنه خارج کرد و شورا را از یک نهاد مدنی به سمت فضای سنگین سیاسی برد تا بتواند قدرت سیاسی خود را به رخ بکشد».
و اما شورای پنجم؛ شورایی که از ترس عدم ورود یک عضو اصولگرا به آن یعنی آقای مهدی چمران، پرونده انتخاب آقای محسن هاشمی به عنوان شهردار تهران را همان ابتدا بست تا معتقدان به شورا، با اکثریتی کامل به تمشیت امور پایتخت بپردازند.
اما در این شورا هم دقیقا مثل شورای اول، نخستین و مهمترین بحث بر سر انتخاب شهردار بود. همانطور که شورای اول یک رکورد بیسابقه از خود بر جای گذاشت و انحلال شورا را در تاریخ پارلمان شهری ایران به نام خود ثبت کرد، شورای پنجم هم در عرصهای دیگر رکوردزنی کرد و توانست در طول یک سال، انتخاب 4 شهردار و سرپرست شهرداری را در کارنامهاش به ثبت برساند.
پس از آغاز به کار شورای پنجم و مطرح شدن گزینههای مختلف، در نهایت اعضای شورا بر سر معرفی آقای محمدعلی نجفی به اجماع رسیدند و تا زمان تایید وی، آقای مصطفی سلیمی را به عنوان سرپرست شهرداری انتخاب کردند. 6 ماه از آغاز به کار نجفی در شهرداری نگذشته بود که او به علت آنچه آن را «بیماری» عنوان کرد، استعفا کرد و سمیعالله حسینیمکارم عهدهدار سرپرستی شهرداری تهران شد. اعضای شورا در این مقطع، به محمدعلی افشانی به عنوان شهردار تهران رای مثبت دادند. 22 آبان 97 نیز شورا از میان ۲ گزینه پیروز حناچی و عباس آخوندی، حناچی را با 11 رای به عنوان شهردار جدید انتخاب کرد و حناچی جانشین محمدعلی افشانی شد که با تصویب قانون منع بهکارگیری بازنشستگان، باید از شهرداری میرفت. تا لحظه نگارش این نوشتار، آقای حناچی شهردار تهران است.
چالشهای مربوط به شهرداران منتخب شورای اصلاحطلب پنجم از ارتکاب یکی به قتل همسر دومش تا انتساب یکی دیگر به خانوادهای که شائبه عضویت یکی از اعضای آن در سازمان منافقین وجود داشت، در حوصله این مقال نیست و شاید ربط دادن آن به عملکرد شورا هم خارج از دایره انصاف باشد اما به هر حال این افراد توسط همین شورایی انتخاب شدند که آقای میرلوحی مخالفان عملکرد آن را بیاعتقاد به شوراها میداند.
در بیان چکیدهای از عملکرد این شورا در عرصه مدیریت شهری نیز همین بس که محسن هاشمی، رئیس شورا 7 تیر 99 در گفتوگویی با روزنامه اصلاحطلب «شرق» گفت: «فکر میکنم مدیریت شهری در این دوره در حوزه حملونقل موفق عمل نکرده است... شهرداری نتوانست از فرصت استفاده کند... علاقه زیادی داشتم که دستکم در چند اولویت این دوره بتواند کارنامه مقبولی به مردم ارائه دهد بویژه در ۴ حوزه حملونقل عمومی، پسماند، نوسازی بافتهای فرسوده و آسیبهای اجتماعی».
این خلاصهای از اتفاقاتی بود که در شورای منحله اول و شورای پنجم با اعضایی اصلاحطلب رقم خورده است. نکته مهم این است که آنچه از نظرتان گذشت بویژه درباره پرونده درخشان(!) شورای اول، تماما برگرفته از اظهارات و واکنشهای خود اصلاحطلبان بود و هیچ تحلیل و نظر شخصی در آن وارد نشد.
بنیامین شکوهفر